عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۴۹
ای دل آن کس که خویش را نشناخت
مر خدا را شناخت نتواند
تا نگوید به ترک هستی خویش
نرد توحید باخت نتواند
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۰
آنچنان افتاده شو در راه خلق
کز برون راز درونت بنگرند
در تواضع همچو خاک افتاده باش
بو که پاکان بر تو وقتی بگذرند
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۱
نفس شریر بدرگ غدار خیره را
ازکار بد چو منع نمایی بترکند
نف شریر چیست شراری که هرکجا
افتاد سوز او به دگر جا اثرکند
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۳
خسروا ای ‌آنکه قهرت روز رزم وگاه کین
چرخ را با تیره خاک ره برابر می کند
گر نبود آنکه بینی روز رزم اندر هوا
روزگار از بیم تیغت خاک بر سر می کند
حاجتت‌نبود به‌خنجر روز کین کز روی کین
گردش مژگان چشمت کار خنجر می کند
بُـرّش از بازوی ارغونست نز برنده تیغ
با بداندیشش‌ مگو کاین حرف باور می کند
ذوالفقار چه‌که عمرو عبدوُد دارد خبر
کانچه با او می کند بازوی حیدر می کند
خسروا شخصسی ست‌ نورانی‌جمال‌از اهل‌نور
کز جمال خویش بزمم را منور می کند
نوری است امّا ز عریانی به نور آفتاب
آیت نور علی نور اینک از بر می کند
هست چون ‌تیغ ‌تو عریان ‌لاجرم چون تیغ تو
زاشک خونین رخ پر از یاقوت احمر می‌کند
از غلامی تو دارد گفتگو وین حرف را
قند می‌پندارد و هر دم مکرر می‌کند
هرچه می گویم مکن این آرزو را لب ببند
کاین هوس را چرخ عالیقدر کمتر می‌کند
او همی‌گویدکه‌‌ گر الطاف شه باشد قرین
قدر خاک تیره را از چرخ برتر می‌کند
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۶
معرفت شایسته باشد ورنه در صد عمر نوح
کی به طاعت جاهلی نوح پیمبر می‌شود
نام یزدان را مکرر چون نماید عارفی
در تنش هر ذکر نای روح دیگر می‌شود
ور کند نامش مکرّر جاهلی از روی‌ جهل
زو همی بیزاری یزدان مکرّر می‌شود
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۸
طلعت مقصود چون ز پرده درآید
خلق جهان را تمام پرده‌ در آید
دوست مگو جلوه گر شود به قیامت
هست قیامت چو دوست جلوه گر آید
دیدهٔ ما تاب آفتاب ندارد
گر فکند پرده یا ز پرده برآید
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵۹
ازین حلاوت گفتار بس عجب نبود
که خاک در طرب و آسمان به رقص آید
هرآن کمال که داغ قبول تست بر آن
چو ذات عقل مبر از عیب و نقص آید
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۶۵
ای دل ار نور جان طمع داری
یک زمان لب ببند از گفتار
خواهی ار صحن خانه نورانی
پیش خورشید برمکش دیوار
نه تو را گفتم آفتاب منیر
کم شود فیض نورش‌ از آثار
کم نگردد، تو کم کنیش به عمد
چون‌ که بر دیده برنهی استار
دست خود چون حجاب شمع کنی
کی به چشمت قدم نهد انوار
هرچه افزونترست ستر و حجاب
پرتو مهر کم کند دیدار
ای خداوند هست و نیست همه
که به تحقیق واقفی ز اسرار
عمر و توفیق ده مرا چندان
که کنم زانچه گفتم استغفار
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۶۷
عاقلان مست حجت خویشند
عارفان مست جلوهٔ دیدار
دیدهٔ حق‌شناس اگر دارید
لب ببندید یا اولوالابصار
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۶۹
محققست که دنیا مثال مرداریست
حرام صرف بر آن کس که هست برخوردار
ولی به حکم ضرورت به سالکان طریق
حلال گشته به هنگام نیستی مردار
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۷۰
مگر به خنده درآیی وگرنه هیبت تو
زبان عارف و عامی ببندد از گفتار
من از کلام تو گویم سخن چنان که قمر
ز آفتاب فلک عاریت کند انوار
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۷۱
اگر خاموش بینی عارفی را
مزن طعنش که هست آسوده از ذکر
چنان از پای تا سر غرق یارست
که هم ذکرش فراموشست و هم فکر
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۷۳
نفس امارهٔ تو دشمن توست
دشمن خویش را مخواه دلیر
خصم چون شد‌ گرسنه گیرد خشم
لاجرم حمله آورد چون شیر
دشمن خویش را گرسنه مدار
هم مده آنقدر که گردد سیر
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۷۴
گفت رندی با یکی در نیمروز
از در اندرز رمزی از رموز
که اگر در دور ناهموار چرخ
عیش یا غم بایدت بیدرد و سوز
دل منه در هیچ کار اندر جهان
کاین تعلق هست رنجی فتنه‌توز
هرچه پیشت آید از دشوار و سهل
شو رضا بر هم مکش رخسار و پوز
چون درآیی با مغان خانه کن
چون درافتی با بتان خانه سوز
آنچه حاصل بینی از صافی و درد
بی‌تمجمج درکش و جان برفروز
وانکه حاضر یابی از زیبا و زشت
بی‌تعلل درجه و در وی سپوز
بر امید نسیه نقد ازکف مده
زانکه بر ریش طمع کارست گوز
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۷۶
عارفان را شرم امروزست مانع از گناه
کز خدا غایب نمی بینند خود را یک‌نفس‌
زاهدان را هست حال باده‌پیمایی جبان
کاو ننوشد شب شراب از بیم‌فردای عسس
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۸۰
مگر خدای منزه نبود ای فرزند
که این زمان تو منزه کنی به تسبیحش
کنایتیست سخنهای اهل شرع تمام
که هست شیوهٔ ارباب فقر تصریحش
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۸۱
شهی که پردهٔ امکان اگر براندازد
شناخت می‌نتواند جز ز دادارش
فرشته و فلک و عرن و فرش و لوح و قلم
بر او سلام فرستند و آل اطهارش
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۸۷
من همان رند و مست و بیباکم
که ندارم ز هر دو عالم باک
راستی را دو عالم ار اینست
باد بر فرق هر دو عالم خاک
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۸۸
آنکه را شمع هدی نیست به دست
چون شود هادی ارباب سلوک
مفتی ما که خورد مال یتیم
حیف باشد که دهد پند ملوک
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۹۳
چون زبانت نیست با دل آشنا
لاف ایمان محض کفرست و دغل
زشت باشد پارسایی خودپرست
سبحه‌اش در دست و مینا در بغل