عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
مجیرالدین بیلقانی : ملمعات
شمارهٔ ۳۴
الامر فی نفاذ والملک فی قرار
والعید قد تجلی من غرة النهار
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
یا مالک المعالی یا کاشف المعانی
اصبحت فی الغوانی بدرا بلاسرار
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
واستسق دیک صرف صرفا کعین دیک
واشرب علی اغان یغنی عن الهزار
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
کز بهمن و فریدون در ملک یادگاری
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
شاها! تویی آنکه آسمان پایه تست
دین داری و شرع پروری مایه تست
ای سایه حق تو به عالم کس نیست
آسایش هر که هست در سایه تست
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
زین بیش مکن ریش که شد کارت سست
وین سستی کار تو ز فعل بد تست
گفتی غم من خور که تویی عاشق من
من عاشق تو نیم شرطم بفرست
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
هر کو دل و جان به خدمتت پروردست
با نعمت و ناز جفت وز غم فردست
نرگس زر و سیم از آن به دست آوردست
کو نیز شبی خدمت بزمت کردست
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
گندانی را کز آفتابه ش نم زاد
چون آتش خاطر آب خود داد به باد
از نام نکو گو پس ازین دست بشو
کان تهمت آفتابه بر طشت افتاد
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
گر یار به خون تو کمر در بندد
ای دل مکن آنچه از تو خرد نپسندد
گر خون گریم نهان تو بیرون خوش باش
من گریم به بود که دشمن خندد
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
گندانی را که گند بدعت دارد
فرابه به سنگلاخ ما می آرد
او را همه وقت پشت پا خاریدی
اکنون به سر من که سرش می خارد
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
از روی خرد شعر ترا ای سره مرد
ماننده به آب بیلقان باید کرد
این گر چه پر از خطاست می باید خواند
وان گر چه پر از گه است می باید خورد
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
بر عمر دراز شه علامت باشد
رنج قدمش چو با سلامت باشد
رنجوری پای او دلیل است بر آنک
درد سر او روز قیامت باشد
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
ای دوست مخور خون غم اندوزی چند
خوش باش و مده دل به بد آموزی چند
با ماه به وصال خود شبی چند بساز
کاین حسن نماند بجز از روزی چند
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
هر کو شرف خدمت تو بگزیند
فارغ شود از جهان و خوش بنشیند
والله که مبارک شود آن کس را روز
کز اول بامداد رویت بیند
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
ابر آمد کز جود سرافراز شود
در بارد تا با کفت انباز شود
چون دست تو دید عزم آن می دارد
کز شرم کفت خجل خجل باز شود
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
وقت است که حسن تو وبال تو شود
حال تو به تیرگی چو خال تو شود
چون بنشینی تو با یکی توبره ریش
جوجو بادا که در جوال تو شود
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
ای صبر نگفتی چو غمی پیش آید
خوش باش که کار تو ز من بگشاید
رفتی چو کلاه گوشه غم دیدی
ای صبر کنون کفش کرا می باید؟
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
چون حق مروت و کرم نگزارید
امروز که فرمانده و دولتیارید
فردا که شود چشم سعادت در خواب
از کرده بد چه چشم نیکی دارید؟
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
ای دل طمع از جفاپرستی بردار
هشیار شو و دلت ز مستی بردار
در کار خلاص تو دعا خواهم کرد
ای پای ز جای رفته دستی بردار
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
گر دیده بدی روی ترا یوسف مصر
آشفته شدی چو من گدا یوسف مصر
با این همه هم به نیکویی غره مشو
با آنهمه نیکویی کجا یوسف مصر؟
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
چون لطف سماع هست جامی کم گیر
چون کار طرب بپخت خامی کم گیر
با لفظ خوش تو چه حاجت به شراب؟
با سحر حلال تو حرامی کم گیر
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
یک دست به مصحف و دگر دست به جام
گه نزد حلال مانده گه نزد حرام
ماییم درین عالم ناپخته خام
نه کافر مطلق نه مسلمان تمام
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
گفتم به مراعات دل و تن برسم
یک چند به حق دوست و دشمن برسم
این آرزوی دل است از آن می ترسم
زان پیش که این رسد به من، من برسم