عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اسیری لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۴۹۵
اگر زلفین تو پر خم نبودی
نشان کفر در عالم نبودی
گره از جعد گیسو گر گشودی
دل شیدا چنین درهم نبودی
نقاب از حسن رویت گر فتادی
دل عاشق اسیر غم نبودی
وگر مهر رخت تابان نگشتی
دل مجروح را مرهم نبودی
اگر آن غمزه غمازی نکردی
همه شادی بدی ماتم نبودی
جمالش کر بیک رو رو نمودی
بکلی نام کیف و کم نبودی
اسیری گر طلبکاری ازو نیست
بکوی وصل کس محرم نبودی
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲
داری سر جور و بیوفائی با ما
پیوسته ازآن کنی جدائی باما
یارب بود این که از سر مهر و وفا
رخسار چو خورشید نمائی با ما
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳
جان و دل من فدای جانان بادا
در حسن رخش دو دیده حیران بادا
تا سر بودم همیشه اندر سرمن
سودای سر زلف پریشان بادا
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷
حال دل دیوانه عجایب حالیست
کین نقطه دل بروی دلبر خالیست
در حیرت آنکه این چه خالست و چه رو
خاموش چنانم که تو گوئی لالیست
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸
سرگشته چو گو شدم بمیدان غمت
صد زخم بجان خوردم ز چوگان غمت
بی راهبری راه بپایان نبرد
جویای وصال در بیابان غمت
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
خورشید رخ تو ماه تابان من است
لعل لب تو چشمه حیوان من است
چون ظلمت و نور عکس زلف و رخ تست
کفر دو جهان همیشه ایمان من است
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
از آتش شوق تو دلم بریانست
وز داغ فراق جان ما سوزانست
تا حسن رخ تو دیدم از هر دو جهان
کفر سرزلف تو مرا ایمانست
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
هر لحظه جمال دوست دیدن چه خوش است
زان لب سخن بوسه شنیدن چه خوش است
بربوی وصال او دل و جان مرا
دامن ز همه جهان کشیدن چه خوش است
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
تاجی ز خیال وصل تو در سرماست
پیراهن درد هجر تو در برماست
از لوح رخت حروف عالم خوانم
مرآت رخ توزان سبب دفتر ماست
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
از نور تجلی تو عالم پیداست
ذرات جهان ز مهر رویت شیداست
چشمی که بنور معرفت روشن شد
بیند که جمال تو بعالم پیداست
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
نور رخت از ظلمت زلفت پیداست
لیکن نظر چنین نصیب داناست
عارف ز جهان بروی تو می نگرد
برکوری آنکه دیده اش ناپیداست
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
تا مهر جمال تو هویدا شده است
از پرتو او دو کون پیدا شده است
تا دیده برخسار تو بینا شده است
جان و خردم ز دیده شیدا شده است
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
از پرتو روی تو جهان روشن شد
جانم ز نسیم زلف تو گلشن شد
چون شاهد حسن در عدم منزل کرد
میخانه هر دو عالمش مسکن شد
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
ای دلبر شوخ بیوفائی تا چند
در هجر تو جان به بی نوائی تا چند
آخر بود این که جان بوصل تو رسد
این دل بغم و درد جدائی تا چند
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
لعل لب تو از می ناب اولیتر
دندان تو از در خوشاب اولیتر
در خورد دلم بجز لب لعل تو نیست
زان رو که شراب با کباب اولیتر
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
ای حسن تو از روی بتان کرده ظهور
روی تو بپرده جهان شد مستور
زهاد ز درد هجر تو رنجورند
عشاق ز باده وصالت مخمور
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
هر لحظه رخت بحسن دیگر بینم
هر دم به لطافتش فزونتر بینم
هرجا بصفت بیش و کمش گر بینم
نتوان که جمال تو مکرر بینم
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
در بادیه عشق تو سرگردانم
بی رهبر و زاد و بی سروسامانم
از دست غم فراق ما را برهان
در بزم وصال خویشتن بنشانم
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
روی تو ز مرآت جهان می بینم
حسنت ز همه جهان عیان می بینم
از غیرت اگر پرده برو افکندی
در پرده کون ترا نهان می بینم
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
در پرتوحسن دلبری حیرانم
کز مهر رخش چو ذره سرگردانم
از جور و جفای یار بی مهر و وفا
درمانده بدام درد بی درمانم