عبارات مورد جستجو در ۳۹۰۶ گوهر پیدا شد:
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۴
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۶۵
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۶۶
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۷۰
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۷۵
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۷۹
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۹۲
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۰۲
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۰۳
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۱۰
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۱۱
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۳۰
الهی اگر کسی تو را به جُستن یافت، من تو را بگریختن یافتم، اگر کسی تو را به ذکر کردن یافت من تو را به خود فراموش کردن یافتم، اگر کسی تو را به طلب یافت من خود طلب از تو یافتم، خدایا وسیلت به تو هم تویی، اول تو بودی و آخر هم تویی.
تا در ره عشق او مجرد نشوی
هرگز ز خود خویش بیخود نشوی
دنیا همه بند تو است بر درگه او
در بند قبول باش تا رد نشوی
تا در ره عشق او مجرد نشوی
هرگز ز خود خویش بیخود نشوی
دنیا همه بند تو است بر درگه او
در بند قبول باش تا رد نشوی
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۵۱
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۵۴
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۵۷
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۵۸
الهی نزدیک نفسهای دوستانی، حاضر دل ذاکرانی، از نزدیک نشانت میدهند و بر تر از آنی در دورت میجویند و تو نزدیکتر از جانی، ندانم که در جانی یا جانرا جانی نه این و نه آنی، جان را زندگانی مییابد تو آنی. خدایا هر که نه کُشته ای خودی مُردار است و مغبون کسی است که نصیب او از دوستی گفتار است، او را که راه جان و دل بکار است او را با دوست چه کار است.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۹۴
الهی گاهی بخود نگرم گویم از من زار تر کیست، گاهی به تو نگرم گویم از من بزرگوار تر کیست ؟ بنده چون بهی خود نگرد بزبان تحقیر از کوفتگی و شکستگی خود گوید :
پُر آب دو دیده و پُرآتش جگرم
پُر باد دو دستم و پُر از خاک سَرم
و چون به لطف الهی و فضل ربّانی نگرد، بزبان شادی و نعمت آزادگی گوید :
چه کند عرش که او غاشیهٔ من بکشد
چون به دل غاشیهٔ حکم و قضای تو کشم
بوی جان آیدم از لب چو حدیث تو کنم
شاخ عز رویدم از دل چو بلای تو کشم
پُر آب دو دیده و پُرآتش جگرم
پُر باد دو دستم و پُر از خاک سَرم
و چون به لطف الهی و فضل ربّانی نگرد، بزبان شادی و نعمت آزادگی گوید :
چه کند عرش که او غاشیهٔ من بکشد
چون به دل غاشیهٔ حکم و قضای تو کشم
بوی جان آیدم از لب چو حدیث تو کنم
شاخ عز رویدم از دل چو بلای تو کشم
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۹۶
الهی از آرندهٔ غم پشیمانی در دلهای آشنایان و ای افگنده سُوز در دل تایبان ای پذیرندهٔ گناهکاران و معترفان ف کسی باز نیامد تا باز نیاوردی و کسی راه نیافت تا دست نگرفتی، دستگیر که چون تو دستگیر نیست دریاب که جُز تو پناه نیست و پرسش ما را جُز تو جواب نیست و درد ما را جُز تو دوا نیست و از این غم جُز تو ما را راحت نیست.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۰۲
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۲۱