عبارات مورد جستجو در ۴ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : مقطعات
شمارهٔ ۲ - شاعران بینوا
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
پادشاهم بر سخن جایز نباشد پادشا
باطلی گر حق کنم عالم مرا گردد مقر
ور حقی باطل کنم منکر نگردد کس مرا
گوهر اردر زیر پا آرم کنم سنگ سیاه
خاک اگر در دست گیرم سازم از وی کیمیا
گر هجا گویم رمد از پیش من دیو سپید
ور غزل خوانم مرا منقاد گردد اژدها
کس مرا نشناسد و بیگانه رویم نزد خلق
زآنکه در گیتی ز بی جنسی ندارم آشنا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
پادشاهم بر سخن جایز نباشد پادشا
باطلی گر حق کنم عالم مرا گردد مقر
ور حقی باطل کنم منکر نگردد کس مرا
گوهر اردر زیر پا آرم کنم سنگ سیاه
خاک اگر در دست گیرم سازم از وی کیمیا
گر هجا گویم رمد از پیش من دیو سپید
ور غزل خوانم مرا منقاد گردد اژدها
کس مرا نشناسد و بیگانه رویم نزد خلق
زآنکه در گیتی ز بی جنسی ندارم آشنا
ابوالحسن فراهانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱
فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۷۲
باغبان لطف قد آن سرو در شمشاد نیست
کی نماید تربیت جایی که استعداد نیست
گر خط دور لبت را بر زبان آرم مرنج
نقش شیرین را ضرر از تیشه فرهاد نیست
ساغر خونابه دل بسته ره بر ناله ام
مست بزم حیرتت را رخصت فریاد نیست
کی شود واقف ز ادراک عذاب آخرت
آنکه در دنیا به بیداد بتان معتاد نیست
زاهدان را نیست منع عشق اندک محنتی
هیچ کس از محنت قید جهان آزاد نیست
رغبت نزهتگه میخانه از زاهد مجو
جغد را در طبع میل منزل آباد نیست
کرده تدبیر ترک می فضولی فکر کن
گر ز عقلست ای بنای عقل را بنیاد نیست
کی نماید تربیت جایی که استعداد نیست
گر خط دور لبت را بر زبان آرم مرنج
نقش شیرین را ضرر از تیشه فرهاد نیست
ساغر خونابه دل بسته ره بر ناله ام
مست بزم حیرتت را رخصت فریاد نیست
کی شود واقف ز ادراک عذاب آخرت
آنکه در دنیا به بیداد بتان معتاد نیست
زاهدان را نیست منع عشق اندک محنتی
هیچ کس از محنت قید جهان آزاد نیست
رغبت نزهتگه میخانه از زاهد مجو
جغد را در طبع میل منزل آباد نیست
کرده تدبیر ترک می فضولی فکر کن
گر ز عقلست ای بنای عقل را بنیاد نیست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴