عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
جامی : دفتر اول
بخش ۹۲ - در بیان معنی اسم الرحمان و اسم الرحیم
هست اسم وجود حق رحمان
باعتبار العموم للاعیان
رحمتی در کمال بسط و سعت
مستفاد از «و رحمتی و سعت »
نیست غیر از وجود عام مفاض
بر حقایق ز واهب فیاض
اسم رحمان ازان بود مشتق
لفظ او خاص و معنیش مطلق
لفظ او بی وقوع سهو و غلط
می شود بر خدا مقول فقط
لیک معنیش شامل و عام است
کون را گشته خوان انعام است
عکس اینست حکم اسم رحیم
باعتبار الخصوص و التعمیم
هست اسم وجود حق اما
متخصص به موجب اشیا
بخشد از خوان رحمت القصه
طالبان وجود را حصه
لفظش افتاد بی خلاف و شقاق
بر حق و خلق جایزالاطلاق
باعتبار العموم للاعیان
رحمتی در کمال بسط و سعت
مستفاد از «و رحمتی و سعت »
نیست غیر از وجود عام مفاض
بر حقایق ز واهب فیاض
اسم رحمان ازان بود مشتق
لفظ او خاص و معنیش مطلق
لفظ او بی وقوع سهو و غلط
می شود بر خدا مقول فقط
لیک معنیش شامل و عام است
کون را گشته خوان انعام است
عکس اینست حکم اسم رحیم
باعتبار الخصوص و التعمیم
هست اسم وجود حق اما
متخصص به موجب اشیا
بخشد از خوان رحمت القصه
طالبان وجود را حصه
لفظش افتاد بی خلاف و شقاق
بر حق و خلق جایزالاطلاق
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۰۵ - مسالک جوامع الاثنیه
مسالک از جوامع اثنیه چیست
ثنای ذات بالاسماءء ذاتیست
بذات آن اسمها اصلیه باشد
بجز وصفه و فعلیه باشد
بود خود ذکر این اسم مسالک
جوامع اثنیه در نزد سالک
بود با معرفت هم با شهودی
نه آن ذکری که باشد از جمودی
چو ذات مطلق اصل جمله اسماست
بجا از بهر تعظیمش ثناهاست
ز هر تعظیم اعظم بهر مطلق
ثنا باشد بهر وصفش محقق
ثنای او بوصف علم و قدرت
بآن قید است خود تعظیم حضرت
وگر بر اسم قدوس و سلامش
بخوانی کردهئی ذکر تمامش
همه اسماء ذاتی اینچنین است
نه تنها این دو نام دلنشین است
ثنای ذات بالاسماءء ذاتیست
بذات آن اسمها اصلیه باشد
بجز وصفه و فعلیه باشد
بود خود ذکر این اسم مسالک
جوامع اثنیه در نزد سالک
بود با معرفت هم با شهودی
نه آن ذکری که باشد از جمودی
چو ذات مطلق اصل جمله اسماست
بجا از بهر تعظیمش ثناهاست
ز هر تعظیم اعظم بهر مطلق
ثنا باشد بهر وصفش محقق
ثنای او بوصف علم و قدرت
بآن قید است خود تعظیم حضرت
وگر بر اسم قدوس و سلامش
بخوانی کردهئی ذکر تمامش
همه اسماء ذاتی اینچنین است
نه تنها این دو نام دلنشین است
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۴۴ - النفس الرحمانی
ز رحمانی نفس بشنو تو نیکو
اضافی است و وحدانی وجود او
بود وحدانی از حیث حقیقت
تکثر یابد اندر جمع کثرت
تکثر با صورهای معانی
بیابد کوست اعیان گر که دانی
وی اعیان است و احوالات اعیان
خود اندر واحدیت بیزنقصان
بقول اهل فقر و اهل عرفان
شبیه او بر نفس باشد در انسان
که آن خود مختلف هم بر صورهاست
صورهای حروف این نیز پیداست
بنفسه بد هوائی صاف و ساذج
نماید مختلف گردد چون خارج
دگر ترویج اسمائی که مجمل
بتحت اسم رحمانند داخل
نماید او و زان کربی که دارد
دهد بسطی و تفریحی مجدد
در آن بالقوه اشیاء راست سامان
لزومش چون تنفس بهر انسان
غرض آنسان که معلوم این حروفات
تو را شد از نفس اندر مقامات
هم اشیاء را دم رحمن بخارج
نمودار چه خود اوصافست و ساذج
از آنرو بر نفس گردید موسوم
که باشد چون نفس از وجه معلوم
شود تفریح قلب از دم دمادم
بدون دم نماند زنده آدم
نه آدم بینفس دارد وقوفی
نه ظاهر بینفس گردد حروفی
اضافی است و وحدانی وجود او
بود وحدانی از حیث حقیقت
تکثر یابد اندر جمع کثرت
تکثر با صورهای معانی
بیابد کوست اعیان گر که دانی
وی اعیان است و احوالات اعیان
خود اندر واحدیت بیزنقصان
بقول اهل فقر و اهل عرفان
شبیه او بر نفس باشد در انسان
که آن خود مختلف هم بر صورهاست
صورهای حروف این نیز پیداست
بنفسه بد هوائی صاف و ساذج
نماید مختلف گردد چون خارج
دگر ترویج اسمائی که مجمل
بتحت اسم رحمانند داخل
نماید او و زان کربی که دارد
دهد بسطی و تفریحی مجدد
در آن بالقوه اشیاء راست سامان
لزومش چون تنفس بهر انسان
غرض آنسان که معلوم این حروفات
تو را شد از نفس اندر مقامات
هم اشیاء را دم رحمن بخارج
نمودار چه خود اوصافست و ساذج
از آنرو بر نفس گردید موسوم
که باشد چون نفس از وجه معلوم
شود تفریح قلب از دم دمادم
بدون دم نماند زنده آدم
نه آدم بینفس دارد وقوفی
نه ظاهر بینفس گردد حروفی