عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
شاطرعباس صبوحی : غزلیات
جام جهان بین
وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم
آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم
گر مراد دل من را ندهد این گردون
همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم
باده از کاس سفالین خورم و از مستی
به یقین جام جهان بین به سر جم شکنم
گر شود رام دمی ساقی و می گیرم از او
ترک عقبی کنم و توبه دمادم شکنم
شرحی از یوسف گمگشته خود گر بدهم
شهرت گریه یعقوب، مسلّم شکنم
سر شوریدهٔ خود، گر بنهم بر زانو
صبر ایّوب، از این شهره به عالم شکنم
بارها یار بدیدم به صبوحی می‌گفت
عزم دارم که ز هجرم قدت از غم شکنم
اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۴۱۲
دوش از دیرم ملک در حلقه او را برد
ناگه آن بت پیش چشمم آمد آنها باد برد
عشق او بازی ببازی دست عقلم تاب داد
شوخی شاگرد آخر پنجه استاد برد
سالها پرورد یوسف را بجان یعقوب زار
چون عزیز مصر گشت اورا تمام از یاد برد
من غلط کردم که اول ره ببستم بر سرشک
قطره قطره سیل گشت و خانه از بنیاد برد
خسرو از بخت است شیرین کام آه از دست بخت
رنج ضایع در جهان از طالعش فرهاد برد
عندلیب عاشق از بیداد گل هرچند سوخت
کافرم گر غیر او پیش کسی فریاد برد
اهلی، آن بازیچه دیدی کان تذرو خوش خرام
چون بدام افتاد و چون رفت و دل از صیاد برد