عبارات مورد جستجو در ۴۲ گوهر پیدا شد:
اوحدی مراغه‌ای : منطق‌العشاق
در دعای ممدوح خداوند زاده
خداوندا، به ارواح بزرگان
که یوسف را نگه داری ز گرگان
بزرگش دار در دانش چو یوسف
عزیز مصر گردانش چو یوسف
برنجش را ز باد غم مکن پست
به خواری دشمنانش را ببر دست
به پیش خواجه رونق بخش و نورش
مدار از سایهٔ این خواجه دورش
فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۰
دادن باده حرام است به نادانی چند
کآب حیوان نتوان داد به حیوانی چند
گذر افتاد به هر حلقهٔ غم دوران را
مگر آن حلقه که ساقی زده دورانی چند
خون دل چند خوری زین فلک مینایی
ساغری چند بزن با لب خندانی چند
ایمن از فتنهٔ این گنبد مینا منشین
خیز و با دور قدح تازه کن ایمانی چند
راه در حلقهٔ پیمانه کشانت ندهند
تا سرت را ننهی بر سر پیمانی چند
کرم خواجه بهر بنده مشخص نشود
تا نباشد به کفش نامهٔ عصیانی چند
پای مجنون به در خیمهٔ لیلی نرسد
تا به سر طی نکند راه بیابانی چند
تشنه شو تا بخوری شربت آن چشمهٔ نوش
خسته شو تا ببری لذت درمانی چند
قصهٔ یوسف افتاده به چه دانی چیست
گر فتد راه تو در چاه زنخدانی چند
تا در آیینه تماشای جمالت نکنی
کی شوی با خبر از حالت حیرانی چند
بر سر زلف تو دیوانه دلم تنها نیست
که در این سلسله جمعند پریشانی چند
به تمنای تو ای سرو خرامان تا کی
سر هر کوچه زنم دست به دامانی چند
ترسم از چشم مسلمان‌کش کافرکیشت
بر در شاه فروغی کشد افغانی چند
دادگر داور بخشنده ملک ناصردین
که رسیده‌ست به فریاد مسلمانی چند
سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۰۷
اگر ریش خواجه ببرند پاک
رسن گر بگیرد به بسیار چیز
که تا پاردم سازد از بهر آنک
بود پاردم بر گذرگاه تیز
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۶۷
از دست تهی کرم نیاید
هر چند دلش جواد باشد
مسکین چه کند سوار چالاک
چون اسب نه بر مراد باشد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۲
حدیث وقف به جایی رسید در شیراز
که نیست جز سلسل البول را در او ادرار
فقیه گرسنه تحصیل چون تواند کرد
مگر به روز گدایی کند، به شب تکرار
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۸۳ - در هجا
گر اندک صلتی بخشد امیرت
ازو بستان کزو بسیار باشد
عطای او بود چون ختنه کردن
که اندر عمر خود یکبار باشد
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۱۸
به نزدیک خواجه بدم چند روز
بلا نفع دنیا و لا آخره
دگرباره رفتم به نزدیک او
فتلک اذا کرة خاسره
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۲۷
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
کسی کش پف کند سبلت بسوزد
سعدی : مفردات
بیت ۴۲
دو عاشق را به هم بهتر بود روز
دو هیزم را به هم خوشتر بود سوز
سعدی : مفردات
بیت ۶۸
آن گوی که طاقت جوابش داری
گندم نبری به خانه چون جو کاری
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵
می زیر دست خود نکند هوشمند را
پروای سیل نیست زمین بلند را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۹
هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد
بر زلیخا طعن ارباب ملامت، بار نیست
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۴
ز صد هزار پسر، همچو ماه مصر یکی
چنان شود که چراغ پدر کند روشن
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۸۳
ارادت بی چون یکی را از تخت شاهی فرو آرد و دیگری را در شکم ماهی نکو دارد
وقتیست خوش آن را که بود ذکر تو مونس
ور خود بود اندر شکم حوت چو یونس
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۴۳
نشان زمرهٔ جنت چهار است
به قول بهترین هر دو عالم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱۰
دل هر کس که مسلم ز علایق رسته است
چون سپندی است که از آتش سوزان جسته است
چشم احسان ز بخیلان ترشروی مدار
چه زنی حلقه بر آن در که ز بیرون بسته است؟
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۹
عیش در زیر فلک با خاکساران مشکل است
شهد نتوان در میان خانه ی زنبور ریخت
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۴۴
یکی شاه بدنام او بخسلوس
که با حیله و رنگ بود و فسوس
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۶۸
خصمم که بگفت و گو درآمد با من
ریش چو جوال دیدمش تا دامن
گفتم که در آن ریش جهم عقلم گفت
با سگ بجوال در نشاید رفتن
کمال‌الدین اسماعیل : قصاید
شمارهٔ ۱۸۶ - وله ایضاً
تنها هرکز نخورد خواجه
در مدّت عمر خویش نانی
نه آنکه برد بخانه مهمان
لیک او باشد طفیل خوانی