عبارات مورد جستجو در ۵ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۴- سورة النساء- مدنیة
۲۰ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً الآیة ربّ العالمین، خداوند جهانیان، و دارنده همگان، بخشاینده مهربان، درین آیت بر رهیگان توبت عرضه میکند، و در عفو امید میدهد، و تشدیدها که گفته است همه را درمان میسازد، هم بیگانه را از بیگانگى مى‏باز خواند، هم عاصى را از معصیت، و همه را بکرم خود امید میدهد: بیگانه را میگوید: إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ اگر از کفر باز آیند، و اسلام بجان و دل درپذیرند، در گذشته با ایشان هیچ خطاب نکنم، فانّ الاسلام یهدم ما قبله، و عاصى را میگوید: ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً
چندان دارد که عذرى بر زبان آرد، و پشیمانى در دل آرد، پس بجاى هر بدى نیکى بنویسم: فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ. کریم است آن خداوندى که پیوسته بندگان را با خود میخواند، و خود را بر ایشان عرضه میکند، و لطف مینماید، و عیب میپوشد،و عطا میباراند، و از بار میکاهد، و در برّ میفزاید. اینهمه بآن میکند تا مگر آزرم دارند، و اجابت کنند، و بهره‏ور شوند، و نیک خدایى وى دریابند، و از نیک خدایى وى آنست که بنده را توفیق دهد، تا دریابد، و بنماید تا ببیند، و بر خواند تا بیاید.
چنان که با سعد معاذ کرد: چون خداى تعالى خواست که وى را بعزّ اسلام بیاراید، و بخلعت توحید بزرگ گرداند، مصطفى (ص) را بر آن داشت که مصعب عمیر را به مدینه فرستاد پیش از هجرت، و مصعب بسراى اسعد بن زرارة فرو آمد، و آن گه در سرایهاى انصاریان و گوشها میگشت، و اسلام بر یکان یکان عرضه میکرد، و قرآن بر ایشان میخواند، بدین اسلام در میآورد. آخر روزى خبر به سعد معاذ رسید که مصعب آمده است، و بتقویت و پشتى دادن اسعد زرارة، چنین کارى از پیش میبرد، و مردمان را از دین خویش برمیگرداند. سعد معاذ خشم گرفت و اسید حضیر را فرمود که رو این مرد را از قوم خویش باز دار، و بگو اگر نه حرمت اسعد زراره بودى که از خویشان ما است، اگر چون تو هزار بودى، همه را از روى زمین برگرفتمى، و باک نداشتمى، و بدست من آسان بودى. اسید آمد، و ایشان را در باغى یافت از باغهاى بنى النجار، و جماعتى مسلمانان گرد آمده. اسید سخن درشت درگرفت، و مصعب خاموش نشست، آن گه گفت: یا اسید این چه درشتى است؟
یک لحظه بنشین، تا با تو دو سخن بگویم، اگر پذیرفتنى است بپذیر، و اگر نه بمراد خود میرو. اسید حربه داشت بزمین فرو زد، و آنجا بنشست، و مصعب سخن در گرفت، و اسلام بر وى عرضه میکرد، و قرآن بر وى میخواند، اسید چون آن کلام شنید، جمال آن سخن در دل وى اثر نمود، و دل او را زیر و زبر کرد، و گفت: نیکو سخنى که اینست! و خوش کلامى که اینست! کلامى که آشنایى را سبب است.
و روشنایى را مدد است، کلامى که از قطیعت امانست، و بى‏قرار را درمانست. چه باید کرد ما را اى مصعب تا از اهل این سخن شویم؟ و محرم این سخن گردیم؟
مصعب گفت: راه آنست که غسلى بر آرى، و جامه نمازى در پوشى، و کلمه شهادت بگویى، و دو رکعت نماز بکنى. اسید هم چنان کرد، و بازگشت. چون با سعد معاذ رسید، سعد در روى وى نگرست، بدانست که وى را کارى افتادست، وز آن حال بگشته. گفت: چه دارى؟ و چه کردى یا اسید؟ گفت: ایها سعد! مرا روى سخن نبود، و جاى جنگ نبود، و وجه خلاف نبود، اگر میپذیرى و اگر نه، خود یکى بر آزماى تا چه بینى و چه آرى؟ سعد هم چنان خشمگین رفت، تا بآن باغ که ایشان در آنجا بودند. اسعد بن زراره با مصعب میگوید: مى‏بینى این مرد را که آمد، سیّد قبیله و مهتر قوم و سرور ایشانست، اگر وى مسلمان شود پس از آن دو کس زهره ندارند که با یکدیگر خلاف کنند. مصعب با سعد همان سخن گفت که با اسید گفته بود، و سعد هزار بار از اسید عاشق‏تر و واله‏تر شد، هم بر جاى بماند که: یا مصعب بیفزاى این سخن را که دل را آرام است، و جان را پیغام! بیفزاى این سخن که تن را زندگى است، و روح را پیوستگى! سعد را درخت امید ببر آمد، و اشخاص فضل بدر آمد، آفتاب معرفت بر آمد، و ماهروى دولت درآمد.
وصل آمد و از بیم جدایى رستیم
با دلبر خود بکام دل بنشستیم‏
سعد غسلى برآورد، و جامه نمازى کرد، و کلمه شهادت بگفت، و دو رکعت نماز کرد، و از آنجا بیرون آمد بعزّ اسلام افروخته، و بحلیت ایمان آراسته. بقوم خود بازگشت، و هم بنو عبد الاشهل ایشان همه گرد وى بر آمدند تا چه فرماید، گفت: یا قوم! کیف تعلمون رأیى فیکم؟ قالوا: انت خیرنا رأیا، قال: فانّ کلام رجالکم نسائکم علىّ حرام حتّى تؤمنوا باللَّه وحده و تشهدوا انّ محمدا رسول اللَّه و تدخلوا فى دینه، فما امسى ذلک الیوم فى دور بنى عبد الاشهل رجل و لا امرأة الّا اسلم.
وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلى‏ نَفْسِهِ‏
الآیة اشارت است که حق جلّ جلاله بى‏نیاز است از طاعت مطیعان، و پاک است از معصیت عاصیان، و نه خداوندى وى را پیوندى مى‏درباید از طاعت مطیعان، و نه ملک وى را گزندى رسد از معصیت عاصیان. بنده اگر نیکى کند، و طاعت آرد، تاج کرامتست که بر فرق روزگار خویش مینهد، و اگر معصیت آرد، قید مذلّتیست که بر پاى خویش مینهد: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها.
وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً
الآیة هر که عیب و عار خود بر دیگرى بندد، ربّ العزّة او را على رؤس الأشهاد فضیحت گرداند، و در درجه این کس بیفزاید.
و این عیب و هنر نه در توان و فعل آدمى است، که آن از درگاه قدم رود، کسى که بنظافت ایمان و طاعت پاک گشت، از آنست کش در ازل پاک کردند: «انما یطهرکم تطهیرا»، و او که بنجاست شرک و معصیت آلوده گشت، هم در ازل آلوده گشت، و این حکم بر وى راندند که: أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ.
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ‏
منّت است که ربّ العزّة بر مصطفى (ص) مینهد، و فضل خود بر وى اظهار میکند، و او را در پرده عصمت میدارد، و دست دشمن از وى کوتاه میکند، و بخصائص و فضائل ازلى او را میآراید، و بعلم خصوصیّت میستاید که: وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ‏، قال بعضهم: هو العلم باللَّه و بجلاله، و العلم بعبودیّة نفسه و مقدار حاله فى استحقاق عزّه و کماله، و یقال: علّمتک من مکنون اسرارى ما لم تکن تعلم الّا بى لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ الآیة بهینه اعمال بندگان این سه چیز است که درین آیت قرین یکدیگر است: صدقه، و معروف، و اصلاح بین النّاس. و خیریّت درین آیت آنست که بیک شخص تنها مخصوص نیست، بلکه نفع آن بدیگرى میرسد، و عجب نه آنست که خود را درى بر گشایى، عجب آنست و جوانمردى چنانست که دیگرى را درى بر خود گشایى.
پیر بو على سیاه قدّس اللَّه روحه گفت: چه آید از آنکه تو خود خوش شوى؟
کار آن دارد که کسى بتو خوش شود، و مصطفى (ص) باین اشارت کرده که: «شرّ النّاس من اکل وحده».
امّا صدقه بر سه قسم است: یکى بمال، و یکى بتن، و یکى بدل. صدقه بمال مواسات درویشان است بانفاق نعمت. صدقه بتن قیام کردنست از بهر ایشان بحقّ خدمت. صدقه بدل وفادارى است بحسن نیّت و توکید همّت. اینست صدقه کردن بر درویشان. و صدقه دیگر است بر توانگران، و آن آنست که بر ایشان جود نمایى و نیاز خود بر ایشان عرضه نکنى، و امید از مبرّت ایشان باز گیرى، و طمع در ایشان نبندى. چون این صدقه، و آن معروف، و آن اصلاح در یکى مجتمع شود، سر تا پاى وى عین حرمت گردد، صدف اسرار ربوبیّت، و مقبول شواهد الهیّت شود. نامش بصدّیقى بیرون دهند، و فردا با صدّیقانش حشر کنند. اینست مزد بزرگوار که ربّ العزّة وعده داد: فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ گذارید آشکاراى حرام و بزه و نهان آن إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ ایشان که کار با بزه میکنند سَیُجْزَوْنَ بد پاداش دهند ایشان را بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ (۱۲۰) بآنچه میکردند.
وَ لا تَأْکُلُوا و مخورید مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ از آن چیز که خداى را نام یاد نکردند بر کشتن آن وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ که خوردن آن حرام است و بیرون شد از طاعت دارى وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ و دیوان لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِمْ سخنان آراسته کژ مى‏اوکنند بدلها و گوشهاى دوستان خویش لِیُجادِلُوکُمْ تا بآن با شما پیکار کنند وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ و اگر شما ایشان را فرمان برید و بایشان پى برید إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ (۱۲۱) شما همچون ایشان با من انباز گیرندگان‏اید.
أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً باش آن کس که مردار دل بود بمرگ بیگانگى فَأَحْیَیْناهُ ما زنده کردیم وى را بزندگانى ایمان وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً وى را روشنایى دادیم یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ تا میرود بآن در میان مردمان کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ او چنان کس است که هر چه از وى باز گویند، و هر چه ازو نشان دهند همه تاریک.
لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها که هرگز از آن تاریکى بیرون آمدنى نیست کَذلِکَ همچنین زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ آراسته نمودند کافران را ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۲۲) آنچه میکنند.
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا و همچنین کردیم فِی کُلِّ قَرْیَةٍ در هر شهرى أَکابِرَ مهینان آن در مال و در نام مُجْرِمِیها بدان و بدکاران ایشان لِیَمْکُرُوا فِیها خواستیم تا ایشان در آن بد کنند و بد سازند وَ ما یَمْکُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ و نمیسازند آن بدها مگر بخویشتن وَ ما یَشْعُرُونَ (۱۲۳) و نمیدانند.
وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ و هر گه که بایشان آید پیغامى و آیتى از قرآن قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ گویند بنگرویم حَتَّى نُؤْتى‏ تا آن گه که ما را دهند از معجزات مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ هم چنان که رسولان خداى را دادند از پیش اللَّهُ أَعْلَمُ اللَّه داناتر حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ آنجا که پیغامهاى خویش مى‏نهد سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا آرى رسد بایشان که کافر شدند و بجرم مهین مجرم آمدند صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ فرودى و گمئى و کمئى و بى‏آبیى بنزدیک اللَّه وَ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما کانُوا یَمْکُرُونَ (۱۲۴) و عذابى سخت بآنچه میکنند از بد، و مى‏سگالند از آن.
فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ هر که اللَّه خواهد که وى را راه نماید یَشْرَحْ صَدْرَهُ باز گشاید دل وى لِلْإِسْلامِ تصدیق و تسلیم را وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ و هر که خواهد که وى را از راه گم کند یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً دل وى را تنگ گرداند حَرَجاً سخت تنگ کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ گویى بآسمان مى‏باز نشیند کَذلِکَ همچنین یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ اللَّه تعالى کژى و ناپاکى و بد سازى مینهد عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ (۱۲۵) بر ایشان که نگرویده‏اند.
وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ این نامه راه خداوند تو است که در آن بوى روند و بوى رسند مُسْتَقِیماً راه راست درست پاینده باز گشاده قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ پیدا کردیم این سخنان خود را لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (۱۲۶) قومى را که پند مى‏پذیرند، و حق را در یاد میدارند.
لَهُمْ دارُ السَّلامِ ایشانراست سراى رستگى و آزادى و تن آسانى عِنْدَ رَبِّهِمْ بنزدیک خداوند ایشان وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ و وى یار ایشان بآنچه مى‏کردند.
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ١١ - ایضاً
أیها الناس أفشئو السلام
و أطعموا الطعام و صلوا الأرحام
و صلوا باللیل و الناس ینام
یدخل الجنه دار السلام
ملا احمد نراقی : باب چهارم
اغنیا و مالداران
طایفه هشتم: از فریفتگان، أغنیا و مالدارانند و غرور ایشان نیز از راههای بسیار می شود، بعضی که دیده بصیرتشان پوشیده و کثافات دنیویه را در نظر ایشان وقعی است، چنان پندارند که وسعت دنیایی نتیجه قرب خدایی است، و به این سبب، خود را بر فقرا ترجیح می دهند و به نظر حقارت در ایشان می نگرند و می گویند: معلوم است که قرب و قدر ما در نزد خدا از آنها بیشتر است که ما را غنی و آنها را فقیر گردانیده و این غایت حمق، و نهایت جهل است.
نه منعم به مال از کسی بهتر است
خر ار جل اطلس بپوشد خرست
آیا ندیده اند که خدای تعالی در قرآن مجید متاع دنیویه را لهو و لعب و فتنه نامیده است و چگونه زیادتی چنین چیزی موجب قدر و مرتبه نزد خدای می شود؟ بلکه صاحب قدر و مرتبه نزد او کسی است که او را از اینها منزه دارد و آیا نشنیده ای که طوایف أنبیا و أولیا و برگزیدگان درگاه خدا به چه نوع زندگانی کرده اند؟ و به چه فقر و تهیدستی گذرانیده اند؟ حتی اینکه رسیده است که هفتاد پیغمبر از گرسنگی مردند».
خاتم انبیا که باعث ایجاد عرض و سماء بود، اهلبیت او را در دنیا این قدر نبود که سد جوع خود کنند عیسی علیه السلام که بی واسطه بشر به وجود آمد، به گیاه صحرا قوت خود را گذرانیدی و دنیا در دست کفار و فجار بود و اشرار از آن تمتع می یافتند و معاویه علیه اللعنه الف الف می بخشید و سرور أولیا سبوس جو می خورد.
و طایفه دیگر از اهل دنیا سعی در ساختن مساجد و مدارس و رباط و پل و امثال اینها از چیزهایی که در نظر مردم است دارند، و مضایقه ای از صرف مال حرام در آن ندارند.
بلکه بسا باشد که زمین مسجد و مدرسه را به غصب تصرف نمایند، یا آلات و ادوات آن را به جبر از مردم بگیرند و گاهی موقوفاتی که از غیر ممر حلال به دست آورده اند بر آنجا وقف کنند و بجز ریا و شهرت باعثی دیگر بر این عمل ندارند و به این جهت سعی می کنند که اسم خود را در آنجا بر سنگها نقش کنند که مردم بدانند این عمل از که صادر شده و خود در محافل و مجالس، حکایت می کنند و به اینکه کسی مدح ایشان گوید که چنین کاری کرده اند شاد شوند و می خواهند که آن را به نام او بخوانند و مساکین بیچاره چنین پندارند که به این جهت مستحق آمرزش پروردگار عالم شده اند و از این غافلند که اگر به قدر دیناری مال حرام در آن صرف شده، یا به فقیری از آن ستم رسیده مستوجب غضب الهی و سخط نامتناهی گشته، و واجب بر او این بود که چنین مالی را نگیرد و اگر معصیت کرد و گرفت به صاحبش رساند و اگر صاحبش معلوم نشد به فقرا تصدق نماید و اگر مال حرامی صرف آن نکرده به همین که طالب آن است که به نام او شهرت کند در این عمل ریاکار است.
و عمل اهل ریا را اجر و ثواب نیست بلکه معصیت آن بیشتر است و بسا باشد که در آن شهر یا ده بلکه در همسایگی این غنی یا از خویشان او، فقیری است که در نهایت پریشانی و مسکنت باشد دیناری به او ندهد و اگر غرض او رضای باری بودی در پنهان به آن فقیر چیزی رسانیدی.
و گروهی دیگر دست به بذل مال می گشایند و به فقرا و مساکین تصدق می نمایند اما سعی می کنند که مال ایشان به فقیری برسد که در مجالس و محافل زبان به مدح و شکر می گشاید و بسا باشد که بر او مشکل است که به فقرای ولایت خود چیزی تصدق کند.
و راغب به آن است که عطای او به اهل ولایت دیگر برسد که باعث شهرت سخاوت او شود یا راغب به آن است که مال خود را به شخص معروف و بزرگی دهد تا به این واسطه مشهور گردد و به فقرای گمنام هیچ نمی دهد یا اینکه صرف حج یا زیارت از برای خود یا یکی از منسوبان خود می کند که موجب اشتهار او گردد و مغرور می شود به اینکه عمل نیکی می کند و حال آنکه مطلقا أجری و ثوابی از برای او نیست، زیرا اگر تصدق او از برای خدا بودی چنین رفتاری نکردی.
و قومی دیگر مال بسیار از حلال و حرام جمع می کنند و در محافظت آن نهایت سعی به جا می آورند و غایت امساک در صرف آن دارند، بلکه گاه است در حقوق واجبه آن، از زکوه و خمس، تقصیر می نمایند اما در عبادتی که پای مال در میان نباشد از نماز و روزه و دعا و أوراد جد و جهد می کنند و غافل از اینکه صفت بخل، موجب هلاکت، و دفع آن واجب است و ایشان مثل کسی هستند که مار داخل جامه او شده باشد و مشرف بر هلاکت باشد و او در این حال مشغول پختن سکنجبین باشد از برای دفع صفرا، غافل از اینکه کسی را که مار بکشد چه احتیاج به سکنجبین دارد.
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشه‌ای
سورة البلد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
لَا أُقْسِمُ بِهَـٰذَا الْبَلَدِ﴿۱﴾
وَأَنتَ حِلٌّ بِهَـٰذَا الْبَلَدِ﴿۲﴾
وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ﴿۳﴾
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴿۴﴾
أَيَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ﴿۵﴾
يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا﴿۶﴾
أَيَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ﴿۷﴾
أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ﴿۸﴾
وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ﴿۹﴾
وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴿۱۰﴾
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴿۱۱﴾
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ﴿۱۲﴾
فَكُّ رَقَبَةٍ﴿۱۳﴾
أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ﴿۱۴﴾
يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ﴿۱۵﴾
أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ﴿۱۶﴾
ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ﴿۱۷﴾
أُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ﴿۱۸﴾
وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ﴿۱۹﴾
عَلَيْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ﴿۲۰﴾