عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۹۷۶
سخت کاری‌ست ریاضت‌کشِ هجران بودن
خونِ دل خوردن و دور از برِ جانان بودن
نه خلیلیم و نه ایّوب پس آخر تا چند
صابری کردن و بر آتشِ سوزان بودن
ای که با وصلِ تو پیوند گرفتم جاوید
تا ابد بایدم از هجر هراسان بودن
عیش دانی تو که بی‌رویِ تو نتوان کردن
زنده دانیم که بی‌بویِ تو نتوان بودن
مُقبل آن کس که ترا بیند ازیرا که توان
باغِ ریحانِ ترا بنده‌ی ریحان بودن
روی جمعیّتِ خاطر نبود بی تو بلی
که چو زلفت نتوان جز که پریشان بودن
عاقلان عیب کنندم که بپرهیز از عشق
عاشقی کردن از آن به که چو ایشان بودن
گر به خوبان نظری هست حکیمان را نیست
عیب در قدرتِ حق دیدن و حیران بودن
عارفان راغب و حورانِ بهشتی حاضر
کی توان منتظر وعده‌ی غِلمان بودن
سر فدایِ قدمِ دوست عفا الله رندان
کارِ زاهد صفتان است تن آسان بودن
تا کی از لاف نزاری به فصاحت مفریب
یک قدم به که چو بلبل همه دستان بودن
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱
صبح شد برخیز و برزن دامن خرگاه را
تاز سر بیرون کنیم این خفتن بیگاه را
ساقی گلچهره شاهد بین و غایب شمع را
مهر عالم تاب طالع بین و غارت ماه را
آبی از ساغر بزن بر عشق و در مجمر بسوز
حاصل این عقل غم افزای شادی کاه را
خرمی خواهی ز مستی خواه و از بی دانشی
کاسمان بی غم نماند خاطر آگاه را
عقل فکر آموز در عالم نشان از خود ندید
هم نبیند عشق عالم سوز جز الاه را
دیده ناپاک است تا شویی روان کن اشک را
پرده افلاک است تا سوزی بر افروز آه را
خود حجاب عکس ماهی چند داری سر به چاه
سر بر آراز چاه تا بر چرخ بینی ماه را
آبش از سر برگذشت ای همرهان آگه کنید
هم ملامتگوی عاشق هم سلامت خواه را
بر سر زلف درازش عمر بگذارم نشاط
بوکه پیوندی کنم این رشته ی کوتاه را