عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۳
سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۷۶۰
گهی با وصل و گه با حسرت دیدار می سازم
چو آیینه به هر صورت که افتد کار، می سازم
چو سیل اندیشه از پست و بلند روزگارم نیست
به پیشم هرچه می آید، به خود هموار می سازم
به کف سررشته ای از کفر یا اسلام می باید
اگر تسبیح رفت از دست، با زنار می سازم
درین گلزار، تاب انتقام روزگارم نیست
چو آتش گل نمی باید مرا، با خار می سازم
نمی دانم که چون می بایدم اصلاح خود کردن
سرم آشفته گردیده ست و من دستار می سازم
سلیم از کس نیم ممنون یاری در سر کویش
نمی خواهم هما، با سایه ی دیوار می سازم
چو آیینه به هر صورت که افتد کار، می سازم
چو سیل اندیشه از پست و بلند روزگارم نیست
به پیشم هرچه می آید، به خود هموار می سازم
به کف سررشته ای از کفر یا اسلام می باید
اگر تسبیح رفت از دست، با زنار می سازم
درین گلزار، تاب انتقام روزگارم نیست
چو آتش گل نمی باید مرا، با خار می سازم
نمی دانم که چون می بایدم اصلاح خود کردن
سرم آشفته گردیده ست و من دستار می سازم
سلیم از کس نیم ممنون یاری در سر کویش
نمی خواهم هما، با سایه ی دیوار می سازم
امیر پازواری : چهاربیتیها
شمارهٔ ۸۳
امیر گنه: اینْ شهررِهْ چه کارْ بسازِمْ
ناکَردِه چَل رِهْ چٰارِهْ، ناچارْ بسازِمْ
گاهی به دِریو، گَهْ به کنارْبسازِمْ
اَلْقصّهْ به جُورِ روزگارْ بسازِمْ
گاهی سَرِ زِلْفْ، گَهْ به زُنّارْ بِسازِمْ
گاهی سَرخوش وُ گَهْ به خُمارْ بسازِمْ
گاهی به گِلْ وُ گِه به گِلزارْ بسازِمْ
گاهی به رقیبْ، گه به نگار بسازِمْ
ناکَردِه چَل رِهْ چٰارِهْ، ناچارْ بسازِمْ
گاهی به دِریو، گَهْ به کنارْبسازِمْ
اَلْقصّهْ به جُورِ روزگارْ بسازِمْ
گاهی سَرِ زِلْفْ، گَهْ به زُنّارْ بِسازِمْ
گاهی سَرخوش وُ گَهْ به خُمارْ بسازِمْ
گاهی به گِلْ وُ گِه به گِلزارْ بسازِمْ
گاهی به رقیبْ، گه به نگار بسازِمْ