عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر
تمثیل در احوال گذشتگان جهان بیوفا
از ثَری تا به اوج چرخ اثیر
همه میرندهاند دون و امیر
چه حدیث است میر هم میرد
زانکه جسمست مرگ بپذیرد
چکنی سرگذشت طرّاری
سرگذشت اجل شنو باری
تا بگوید چگونه سازم چاه
تا بگوید چگونه سوزم شاه
تا بگوید به غافل و کر و کور
به که دادم ز که استدم زر و زور
تا بگوید که گردنان را من
چون شکستم به سروری گردن
تا بگوید چه تاختم بر تخت
تا بگوید چه باختم با بخت
بخت خود از چهسان نگون کردم
تخت این از که پُر ز خون کردم
چه نخ و بیخها بکندم من
چه شخ و شاخها فکندم من
نفس این را نکال چون کردم
بدر آنرا هلال چون کردم
خسروان را چگونه کردم مست
قصر شاهان چگونه کردم پست
همه میرندهاند دون و امیر
چه حدیث است میر هم میرد
زانکه جسمست مرگ بپذیرد
چکنی سرگذشت طرّاری
سرگذشت اجل شنو باری
تا بگوید چگونه سازم چاه
تا بگوید چگونه سوزم شاه
تا بگوید به غافل و کر و کور
به که دادم ز که استدم زر و زور
تا بگوید که گردنان را من
چون شکستم به سروری گردن
تا بگوید چه تاختم بر تخت
تا بگوید چه باختم با بخت
بخت خود از چهسان نگون کردم
تخت این از که پُر ز خون کردم
چه نخ و بیخها بکندم من
چه شخ و شاخها فکندم من
نفس این را نکال چون کردم
بدر آنرا هلال چون کردم
خسروان را چگونه کردم مست
قصر شاهان چگونه کردم پست
نظیری نیشابوری : غزلیات
شمارهٔ ۴۳۳
به تمنای غلط بر همه کس میر شدیم
بدر از خانه نرفتیم و جهانگیر شدیم
آخر عمر به سودای نوی افتادیم
هوس و حرص جوان گشت اگر پیر شدیم
مه کله گوشه پی خدمت ما می شکند
که سرافراز به اندازه تقصیر شدیم
اشک تلخ و جگر شور ز ما پرس که جیست
طفل بودیم که باز از شکر و شیر شدیم
غافل از شیوه رندی به سلوک افتادیم
تازه ناکرده دماغ از پی نخجیر شدیم
دوست بر مان نگران از سر شفقت بگذشت
خاک بودیم ز فیض نظر اکسیر شدیم
هر کجا راه دهد اسب بر آن تاز که ما
بارها مات درین عرصه به تدبیر شدیم
شادی هفته به آزادی ما می گردد
همچو آدینه چه سر حلقه زنجیر شدیم
چار فصل چمن عمر ندیدیم افسوس
نارسیده به جوانی ز تعب پیر شدیم
رشک بر پیری ما چرخ و عطارد دارد
پشت خم همچو کمان راست تر از تیر شدیم
خوشتر از عمر زلیخا به طرب برگشتیم
عذر تقصیر عمل در پی تو قیر شدیم
زان دو محراب نشین هندو زنارپرست
پیش کفار به دریوزه تکبیر شدیم
فکر آبادی ایمان «نظیری » کردیم
سوی دل های خراب از پی تعمیر شدیم
بدر از خانه نرفتیم و جهانگیر شدیم
آخر عمر به سودای نوی افتادیم
هوس و حرص جوان گشت اگر پیر شدیم
مه کله گوشه پی خدمت ما می شکند
که سرافراز به اندازه تقصیر شدیم
اشک تلخ و جگر شور ز ما پرس که جیست
طفل بودیم که باز از شکر و شیر شدیم
غافل از شیوه رندی به سلوک افتادیم
تازه ناکرده دماغ از پی نخجیر شدیم
دوست بر مان نگران از سر شفقت بگذشت
خاک بودیم ز فیض نظر اکسیر شدیم
هر کجا راه دهد اسب بر آن تاز که ما
بارها مات درین عرصه به تدبیر شدیم
شادی هفته به آزادی ما می گردد
همچو آدینه چه سر حلقه زنجیر شدیم
چار فصل چمن عمر ندیدیم افسوس
نارسیده به جوانی ز تعب پیر شدیم
رشک بر پیری ما چرخ و عطارد دارد
پشت خم همچو کمان راست تر از تیر شدیم
خوشتر از عمر زلیخا به طرب برگشتیم
عذر تقصیر عمل در پی تو قیر شدیم
زان دو محراب نشین هندو زنارپرست
پیش کفار به دریوزه تکبیر شدیم
فکر آبادی ایمان «نظیری » کردیم
سوی دل های خراب از پی تعمیر شدیم