عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۶۱۶
به آواز تو خرسندم که باری بشنوم دیگر
چنان بیداریی خواهم که بی‌تو نغنوم دیگر
چنان مستغرقم در تو که خود را وا نمی‌یابم
به رأیِ خویشتن هرگز چو خود بین نگروم دیگر
جهان را آزمودم عاریت جایی‌ست می‌دانم
که‌ام روز آمدم این‌جا و فردا می‌روم دیگر
شنیدم تا که آدم را به گندم مبتلا کردند
نباشد منّتِ دنیا و عقبا یک جو ام دیگر
دلم از عشق و جان از عشق و نفس از عشق دیگر چه
همه عشق است پس بی‌عشق زنده کی‌ بوَم دیگر
معاذ الله معاذ الله معاذ الله معاذ الله
که من هرگز به حالاتِ دنی دیگر شوم دیگر
بر آنم کز نزاری در قبول توبه از باده
نصیحت نشنوم دیگر نصیحت نشنوم دیگر
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۳۷۴
با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار
روز مرگم هست چون شام غریب روزه دار
خوش گرفتار طلسمات علایق گشته یی
در شکست آن ترا لوحیست هر سنگ مزار
مرد در پیری ز اندک سختیی یابد شکست
زآب و رنگ افتد نگین، وقتی که گردد نامدار
عقل اگر قاضی است، بر بی اعتباریهای عمر
محضری پر مهر باشد، صفحه هر لاله زار
همچو حلوائی که بهر مرده سامان میکنند
هست شیرین کاری از دل مردگانم ناگوار
گر ز بیقدری، کسی امروز ما یاد نکرد
یاد ما بسیار خواهد کرد واعظ روزگار!