عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۵۲
ساقی چو شه من بد، بیش از دگران خوردم
برگشت سر از مستی، تخلیط و خطا کردم
آن ساقی بایستم چون دید که سرمستم
بگرفت سر دستم، بوسید رخ زردم
گفتم که تو سلطانی، جانی و دو صد جانی
تو خود نمکستانی، شوری دگر آوردم
از جام می خالص، پرعربده شد مجلس
از عربده کی ترسم؟ من عربده پروردم
بی او نکنم عشرت، گر تشنه و مخمورم
جفت نظرش باشم، گر جفتم وگر فردم
من شاخ ترم اما،‌ بی‌باد کجا رقصم؟
من سایهٔ آن سروم،‌ بی‌سرو کجا گردم؟
نور دل ابر آمد آن ماه، اگر ابرم
شاه همه مردان است آن شاه، اگر مردم
می رفت شه شیرین، گفتم نفسی بنشین
ای مستی هرجزوم، ای داروی هر دردم
خورشید حمل کبود؟ ای گرمی تو‌ بی‌حد
ای محو شده در تو، هم گرمم و هم سردم
در کاس تو افتادم، کز بادهٔ تو شادم
در طاس تو افتادم، چون مهرهٔ آن نردم
ساکن شوم از گفتن، گر اوم نشوراند
زیرا که سوار است او، من در قدمش گردم
محتشم کاشانی : قطعات
شمارهٔ ۵۸ - در مدح امین‌الدین فرماید
شهسواری که عرصهٔ گردون
بست حکمش به حلقهٔ فتراک
کامکاری که فارس قدرش
از سمک رخش راند تا به سماک
آصف دهر کش سلیمان وار
خاتم حکم داد ایزد پاک
خلف المصطفی امین‌الدین
زیب ذریت شه لولاک
آن که نسبت به اوج رفعت او
کوتهی کرده پایهٔ ادراک
وانکه نامد نظیر او بوجود
از وجود عناصر و افلاک
در زمانی که غیر فتنه نبود
مقتضای زمانه بی‌باک
به گمان خطای ناشده‌ای
گشت از من نهفته کلفت ناک
دی به ارسال جعبه‌ای نارم
کرد یک باره ز انفعال هلاک
من حیران متهم به گنه
که ز ضعفم زبون‌تر از خاشاک
گرچه زان نار سوختم لیکن
زان گناه نکرده گشتم پاک