عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
جامی : سلامان و ابسال
بخش ۵۳ - حکایت خروس و مؤذن
با خروس آن تاجدار سرفراز
آن مؤذن گفت در وقت نماز
هیچ دانا وقت نشناسد چو تو
وز فوات وقت نهراسد چو تو
با چنین دانایی ای دستانسرای
کنگر عرشت همی بایست جای
ماکیانی چند را کرده گله
چند گردی در ته هر مزبله
گفت بود اول مرا پایه بلند
شهوت نفسم بدین پستی فکند
گر ز نفس و شهوتش بگذشتمی
در ته هر مزبله کی گشتمی
در ریاض قدس محرم بودمی
با خروس عرش همدم بودمی
رهی معیری : چند قطعه
باغبان ملک
ای باغبان طرفه که خواهی به دست عدل
از باغ ملک دور کنی مار و مور را
آنان که دفع گربه و روباه میکنند
رخصت کجا دهند سباع شرور را
تنها شغال، میوه دهقان نمیخورد
در باغ ملک ره چه دهی موش کور را
از خرسهای بیشه نزدیک غافلی
لیکن، کشی به بند شغالان دور را
دیوان به شهر گشته سلیمان عهد خویش
گرگان به خلق بسته طریق عبور را
جمعی که فارغ اند ز اندوه دیگران
کرده به خلق، غمکده بزم و سرور را
ای خواجه پاس دار که در روزگار تو
بر مور هم ستم نرسد دست زور را
حزین لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۱۴ - قطعه در صفت دنیاطلبان
دنیاطلبان سهیم خود را
جان منتظرند تا برآید
خواهند فنای یکدگر را
تا کار به مدعا برآید
در ماتم مرگ خر همیشه
سگ را، شکم از عزا برآید