عبارات مورد جستجو در ۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۶۷
نیستی عاشق، ای جلف شکم خوار گدای
در فروبند و همان گنده کسان را می‌گای
کار بوزینه نبوده‌ست فن نجاری
دعوی یافه مکن، یافه مگو، ژاژ مخای
عاشقی را تو که‌یی؟ عشق چه درخورد تو است؟
شرم دار ای سگ زن روسبی آخر ز خدای
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۹۶
گفت: ای من، مرد خام کل درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۱
پیراهن گل دریده شد بر تن گل
شلوار تو بینما چو پیراهن گل
ای خرمن کون تو به از خرمن گل
جایی که بود کون تو کون زن گل
قاآنی شیرازی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷
گفتم به زن نظام کای لولی شنگ
خواهم که به چاله‌ات فروکوبم دنگ
خیاط‌صفت لباس الفت ببریم
من از گز کیر و تو ز مقراض دو لنگ
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۱۹۹ - به یکی از معاندین
ای کسروی ای سفیه نادان
سرکشته تیه بغی و خذلان
بدبخت کسی که چون تو باشد
یک عمر به کار خوبش حیران
منفور به نزد پیر و برنا
ملعون بر کافر و مسلمان
از روز ازل فکنده ابلیس
در قلب تو کارگاه عصیان
آیینت سفاهتی هویدا
«‌پیمانت‌» حماقتی نمایان
تو ز اهرمنی و از تو بیزار
روح مشی و روان مشیان
ای مغز تو خوابگاه ابلیس
وی قلب تو جایگاه شیطان
ای مایهٔ ننگ اهل تبریز
از حکم‌آباد تا شتربان
با این تن خشک و این قیافه
هستی زکدام جنس حیوان
بوزینهٔ سل گرفته‌ای تو
پوشیده به تن لباس انسان
درکار معاشرت چنان تلخ
کز تو نشود رفیق‌، خندان
بنشینی و بر نمک بری دست
برخیزی و بشکنی نمکدان
خود را تو ز مصلحان شمردی
این نام به خود نهادی آسان
هستی به قیاس مصلحان‌، تو
چون زآب فرات‌، آب قلیان
هستی تو به طعم و بوی پیدا
هرچند شوی به رنگ پنهان
شد پارسی از تصرف تو
مهمل چو کلام جان بن جان
خشکیده و خامشی تو، گویی
چولی قزکی به‌دست طفلان
چولی قزکی ولی نه زان جنس
کز وی طلبند خلق باران
الفاظ به کسره می گذاری
زان کسرویت شده است عنوان
ورنه توکجا و آل کسری
ای مایهٔ ننگ آل قحطان
رشیدالدین وطواط : مقطعات
شمارهٔ ۱ - در هجو ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی
آن مخنث ادیبک صابر
هجو کردست بی سبب ما را
پرز گه کردمی دهانش ، اگر
ببرد کس ببصره خرما را
لبیبی : ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی
شمارهٔ ۹۵ - به شاهد لغت سنه، بمعنی لعنت و نفرین و هم به شاهد لغت فریه، بمعنی نفرین
ای فرومایه و در کون هل و بی شرم و خبیث
آفریده شده از فریه و سردی و سنه
ایرج میرزا : قطعه ها
شهر کثیف
جز گه و گند و کثافت چیزی
اندر این شهر ندیدم بنده
هر کجا شهر مسلمانان است
از گه و گند بود آکنده
گُه به گور پدر آنکه نوشت
کیر بر کس زنِ خواننده