عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
ملک‌الشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۴۰ - آشوب بغداد
چو ازگشت زمان آلمان و اتریش
به چنگ حزب نازی اندر افتاد
بپا گردید جنگی خانمان‌سوز
که مانندش ندارد آدمی یاد
ز ده کشور فزون در چنگ آلمان
به یک ضربت شدند از هستی آزاد
عروس دهر پاربس نکوروی
بخفت اندر بر این تازه داماد
به پیش این قضای آسمانی
به تنها انگلستان اندر استاد
ولی ملک عراق اندر میانه
ز ناگه کودتایی کرد بنیاد
«‌رشید عالی‌» از اعیان تازی
به‌آشوب و به‌شورش‌دست بگشاد
وزان پیمان که با انگلستان بود
گذرکرد و ندای حرب درداد
به قصد پادگان انگلستان
سپاه از هر طرف بیرون فرستاد
برای یاربش آمد ز محورا
*‌اببما به هفتاد به هشتاد
بپا شد طرفه جنگی کز نهیبش
برآمد از جوان و پیر فریاد
رشید ازترک‌و ایران‌یاوری‌خواست
به دست‌آویز عهد سعدآباد
در این اثنا سپاه انگلستان
مظفرگشت در آغاز خرداد
رشید عالی از بغداد بگریخت
هزیمت راگرفته پیشی از باد
سوی خاک عجم از آب بگذشت
دل از غم‌، پر ز آتش‌، لب پر از باد
بلی‌بی‌شک‌هزیمت جست خواهد
چو شاگردی بجوید کین استاد
نبود این‌، جز یکی آشوب ناچیز
کزان آشوب جنگی بلعجب زاد
هم از این بلعجب‌تر نکته اینست
که تاریخش بود «‌آشوب بغداد»
احمد شاملو : آیدا در آینه
خفتگان
به مناسبتِ بیستمین سالِ قیامِ دلیرانه‌ی گتتوی شهرِ ورشو
از آن‌ها که رویاروی
با چشمانِ گشاده در مرگ نگریستند،
از برادرانِ سربلند،
در محله‌ی تاریک
یک تن بیدار نیست.

از آن‌ها که خشمِ گردن‌کش را در گِرهِ مشت‌های خالیِ خویش فریاد کردند،
از خواهرانِ دلتنگ،
در محله‌ی تاریک
یک تن بیدار نیست.

از آن‌ها که با عطرِ نانِ گرم و هیاهوی زنگِ تفریح بیگانه ماندند
چرا که مجالِ ایشان در فاصله‌ی گهواره و گور بس کوتاه بود،
از فرزندانِ ترس‌خورده‌ی نومید،
در محله‌ی تاریک
یک تن بیدار نیست.

ای برادران!
شماله‌ها فرود آرید
شاید که چشمِ ستاره‌یی
به شهادت
در میانِ این هیاکلِ نیمی از رنج و نیمی از مرگ که در گذرگاهِ رؤیای ابلیس به خلأ پیوسته‌اند
تصویری چنان بتواند یافت
که شباهتی از یهوه به میراث برده باشد.



اینان مرگ را سرودی کرده‌اند.
اینان مرگ را
چندان شکوهمند و بلند آواز داده‌اند
که بهار
چنان چون آواری
بر رگِ دوزخ خزیده است.

ای برادران!
این سنبله‌های سبز
در آستانِ درو سرودی چندان دل‌انگیز خوانده‌اند
که دروگر
از حقارتِ خویش
لب به تَحَسُر گَزیده است.

مشعل‌ها فرود آرید که در سراسرِ گتتوی خاموش
به جز چهره‌ی جلادان
هیچ چیز از خدا شباهت نبرده است.
اینان به مرگ از مرگ شبیه‌ترند.
اینان از مرگی بی‌مرگ شباهت برده‌اند.
سایه‌یی لغزانند که
چون مرگ
بر گستره‌ی غمناکی که خدا به فراموشی سپرده است
جنبشی جاودانه دارند.

۱۶ اسفندِ ۱۳۴۱