عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۱۳
یار در آخر زمان، کرد طرب سازیی
باطن او جد جد، ظاهر او بازییی
جملهٔ عشاق را یار بدین علم کشت
تا نکند هان و هان، جهل تو طنازییی
در حرکت باش ازآنک، آب روان نفسرد
کز حرکت یافت عشق، سر سراندازییی
جنبش جان کی کند، صورت گرمابهیی؟
صف شکنی کی کند، اسب گدا غازییی؟
طبل غزا کوفتند، این دم پیدا شود
جنبش پالانییی، از فرس تازییی
میزن و میخور چو شیر، تا به شهادت رسی
تا بزنی گردن کافر ابخازییی
بازی شیران مصاف، بازی روبه گریز
روبه با شیر حق، کی کند انبازییی؟
گرم روان از کجا، تیره دلان از کجا
مروزییی اوفتاد در ره با رازییی
عشق عجب غازیییست، زنده شود زو شهید
سر بنه ای جان پاک، پیش چنین غازییی
چرخ تن دل سیاه، پر شود از نور ماه
گر بکند قلب تو، قالب پردازییی
مطرب و سرنا و دف، باده برآورده کف
هر نفسی زان لطف، آرد غمازییی
ای خنک آن جان پاک، کز سر میدان خاک
گیرد زین قلب گاه قالب پردازییی
باطن او جد جد، ظاهر او بازییی
جملهٔ عشاق را یار بدین علم کشت
تا نکند هان و هان، جهل تو طنازییی
در حرکت باش ازآنک، آب روان نفسرد
کز حرکت یافت عشق، سر سراندازییی
جنبش جان کی کند، صورت گرمابهیی؟
صف شکنی کی کند، اسب گدا غازییی؟
طبل غزا کوفتند، این دم پیدا شود
جنبش پالانییی، از فرس تازییی
میزن و میخور چو شیر، تا به شهادت رسی
تا بزنی گردن کافر ابخازییی
بازی شیران مصاف، بازی روبه گریز
روبه با شیر حق، کی کند انبازییی؟
گرم روان از کجا، تیره دلان از کجا
مروزییی اوفتاد در ره با رازییی
عشق عجب غازیییست، زنده شود زو شهید
سر بنه ای جان پاک، پیش چنین غازییی
چرخ تن دل سیاه، پر شود از نور ماه
گر بکند قلب تو، قالب پردازییی
مطرب و سرنا و دف، باده برآورده کف
هر نفسی زان لطف، آرد غمازییی
ای خنک آن جان پاک، کز سر میدان خاک
گیرد زین قلب گاه قالب پردازییی
اسیری لاهیجی : اسرار الشهود
بخش ۲۹ - حکایت
وحی آمد سوی موسی از خدا
گر همی خواهی رضای لطف ما
بر خلاف نفس میکن هر چه هست
دشمن این نفس سرکش کن درست
من که خلاق جهانم در جهان
هیچ مخلوقی نیاوردم عیان
کو منازع در خداوندی شود
بر خلاف حضرت ما می رود
غیر نفس آدمی کو دایما
در نزاع ماست از حرص و هوی
گر رضای حق همی خواهی دلا
پیشه خودکن خلاف نفس را
شد مطیع نفس بودن معصیت
کفر دان بی شبهه او را تقویت
اصل طاعات و عبادات سنی
شد خلاف نفس آن دیو دنی
دفع این دشمن اگر دستت دهد
جان ز قید هجر جانان وا رهد
در صف مردان میدان رهبری
گویی دولت را به کف می آوری
از غزای اصغر ای دل باز گرد
در جهاد اکبرآ اندر نبرد
جنگ با کافر غزای اصغر است
این جهاد نفس غزو اکبر است
زانکه کشته کافران باشد شهید
کشتۀ نفس است نزد حق طرید
هر کسی کو زین غزا محروم شد
این دو روزه عمر بر وی شوم شد
شرک را بگذار تا مؤمن شوی
شک رها کن تا مگر موقن شوی
نفس را بگذار سوی دل خرام
تا شوی ساکن در آن بیت الحرام
گر همی خواهی رضای لطف ما
بر خلاف نفس میکن هر چه هست
دشمن این نفس سرکش کن درست
من که خلاق جهانم در جهان
هیچ مخلوقی نیاوردم عیان
کو منازع در خداوندی شود
بر خلاف حضرت ما می رود
غیر نفس آدمی کو دایما
در نزاع ماست از حرص و هوی
گر رضای حق همی خواهی دلا
پیشه خودکن خلاف نفس را
شد مطیع نفس بودن معصیت
کفر دان بی شبهه او را تقویت
اصل طاعات و عبادات سنی
شد خلاف نفس آن دیو دنی
دفع این دشمن اگر دستت دهد
جان ز قید هجر جانان وا رهد
در صف مردان میدان رهبری
گویی دولت را به کف می آوری
از غزای اصغر ای دل باز گرد
در جهاد اکبرآ اندر نبرد
جنگ با کافر غزای اصغر است
این جهاد نفس غزو اکبر است
زانکه کشته کافران باشد شهید
کشتۀ نفس است نزد حق طرید
هر کسی کو زین غزا محروم شد
این دو روزه عمر بر وی شوم شد
شرک را بگذار تا مؤمن شوی
شک رها کن تا مگر موقن شوی
نفس را بگذار سوی دل خرام
تا شوی ساکن در آن بیت الحرام