عبارات مورد جستجو در ۱ گوهر پیدا شد:
فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۴
منم که بی تو گرفتار صد بلا شده ام
بصد بلا ز فراق تو مبتلا شده ام
مگر بقوت ضعف بدن رسم جایی
چنین که در طلبت همره صبا شده ام
بدرد و محنت بسیار من وسیله مپرس
نه اندکست که از چون تویی جدا شده ام
طبیب را چه دهم درد سر ز بهر دوا
چو من بدرد تو مستغنی از دوا شده ام
هوای چشم سیاه تو در سرست مرا
که خاکسارتر از میل توتیا شده ام
ز بس که مست می حیرتم نمی دانم
که چیست حال من و این چنین چرا شده ام
فضولی از من بیچاره عقل و دین مطلب
که مبتلای بتان پری لقا شده ام