عبارات مورد جستجو در ۹ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۴- سورة النساء- مدنیة
۹ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ بدان که در عالم قیامت و میدان رستاخیز و مجمع سیاست و هیبت، بندگان خداى را کارهاى عظیم در پیش است، و مقامهاى مختلف: اوّل مقام دهشت و حیرت. دوم مقام سؤال و اظهار حجّت، و درخواست شهادت و بیّنت. سیوم مقام حساب و مناقشت. چهارم مقام تمیز و مفاصلت.
مقام اوّل را گفت: یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ. دوم را گفت: فَکَیْفَ إِذاجِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ
سیوم را گفت: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ.
چهارم را گفت: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ. امّا مقام سیاست و هیبت آنست که در بدو محشر ربّ العالمین خلق اوّلین و آخرین را از ابتداء آفرینش تا منتهى عالم، بیک نفخه اسرافیلى همه را در بسیط قیامت حاضر کند، سر و پاى برهنه، تشنه و گرسنه، سر در پیش افکنده، بکار خود درمانده، آفتاب گرم زیر سر فرو آمده، و نفس گرم و سوز دل در آن پیوسته، و آتش خجل و تشویر در جان افتاده، از زیر هر تار موى چشمه عرق روان شده. مصطفى (ص) گفت: کس بود که تا بدو زانو در عرق نشیند، کس بود که تا کمرگاه، کس بود که تا برابر گوش، و نزدیک آن بود که در عرق غرق شود. در آثار بیارند که بیم و اندوه بجایى رسد که یکى گوید: بار خدایا! برهان ما را ازین بیم، و ازین اندوه، خواه ببهشت خواه بدوزخ. سیصد سال بدین صفت در آن عرصات بمانند، نه طاقت خاموشى، نه زهره سخن گفتن، نه روى گریختن، نه جاى آرمیدن!
مؤمنان و کافران استاده مدهوش و حزین
دستها در کش زده، وز جامها عریان شده!
بانگ بردابرد و گیرا گیر باشد در قفا
بینى از پیشت جحیم و دوزخى غرّان شده!
آن گه گریستن بر خلق افتد، و چندان بگریند که بجاى اشک خون ریزند، و گویند: من یشفع لنا الى ربّنا حتّى یقضى بیننا؟ کیست که از بهر ما شفاعت کند بحضرت ذو الجلال تا حکم کند میان ما و کار برگزارد؟ رسول خدا گفت: آن ساعت خلق روى به آدم نهند، و گویند: اى آدم! تو آنى که اللَّه تعالى ترا بید صنعت خویش بیافرید، و با تو برابر سخن گفت، و ترا در بهشت بنشاند، و مسجود فریشتگان کرد.
چه بود که براى فرزندان شفاعت کنى باللّه، تا کار میان بندگان برگزارد؟! آدم گوید: من نه مرد این کارم، که من بخود درماندهام، روید بر نوح تا وى شفاعت کند. بر نوح روند جواب همان شنوند. بر ابراهیم روند جواب همان شنوند.
موسى و عیسى همان گویند. مصطفى (ص) گفت: آن گه بر من آیند، من برخیزم پیش عرش ملک بسجود درآیم، آن گه فرمان آید از حضرت عزّت که: یا محمد چه کار دارى؟ و چه خواهى؟ و خود عزّ جلاله داناتر بر آنچه من خواهم. گویم: بار خدایا ما را وعده شفاعت دادهاى در خلق خویش، اکنون میخواهم که ایشان را ازین انتظار و حیرت برهانى، و کار برگزارى و حکم کنى. ربّ العالمین گوید: قد شفعتک انا، آتیکم اقضى بینکم.
قال رسول اللَّه (ص): «فارجع، فأقف مع النّاس، فبینا نحن وقوف اذ سمعنا حسّا من السّماء شدیدا».
و فى الحدیث طول ذکرنا سیاقه فى سورة البقرة.
امّا مقام مسائلت و اقامت بیّنت بر بندگان آنست که ربّ العالمین در آن عرصه عظمى و انجمن کبرى، اوّل خطابى که با بندگان کند سؤال از ایشان کند، و اوّل سؤال از پیغامبران کند، و اوّل پیغامبرى که از وى سؤال کند نوح بود.
قال رسول اللَّه (ص): «اوّل من یدعى یوم القیامة نوح. فیقال له: هل بلّغت؟ فیقول: نعم یا ربّ انت اعلم. فیقال لقومه: هل بلّغکم نوح؟ فیقولون: ما اتانا من احد، و ما اتانا من نذیر. فیقول اللَّه تعالى له: یا نوح من یشهد لک؟ فیقول: یشهد لى محمد و امّته، فتأتون فتشهدون انّ نوحا قد بلّغ».
و آن گه هر پیغامبرى را که بقومى فرستاده بودند از وى این سؤال کنند، و امّت وى همان جواب دهند که امّت نوح دادند، و از پیغامبران کس باشد که میآید، و از امّت وى ده کس با وى باشند که بوى ایمان آورده بودند، و کس بود که پنج، کس بود که دو، و کس بود که یکى. لوط میآید و با وى دو دخترک وى باشند. پس آن گه ربّ العالمین پیغامبران را گوید: پیغام ۶۶رسانیدید؟ ایشان گویند رسانیدیم، و امّت ایشان انکار کنند. ربّ العالمین گواه خواهد. پیغامبران گویند: امّت محمد (ص) گواهان مااند بتبلیغ رسالت. آن گه فرمان آید که اى جبرئیل امّت محمد را حاضر کن، تا گواهى دهند که ما داور دادگرانیم، حکمى که کنیم بعد از ظهور حجّت و ثبوت شهادت کنیم. امّت محمد بیایند تا گواهى دهند. کافران گویند: شما پسینان بودید، از قصّه و داستان ما چه خبر داشتید که ما را ندیدید؟ ایشان گویند: ما در محکم تنزیل قرآن مجید خواندیم و دانستیم: کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ، کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ، کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ، کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ، کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلِینَ، وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ. آن گه کافران تزکیت ایشان خواهند.
فرمان آید که: اى جبرئیل! محمد را حاضر کن تا اینان را تزکیت کند. جبرئیل برود و میکائیل و اسرافیل با وى، مصطفى (ص) را بر براق نشانند، با لواء کرامت، و تاج ولایت، ابو بکر بر راست او، و عمر بر چپ او، و عثمان از پس، و على (ع) از پیش. منبرى نهاده از یاقوت سرخ برابر عرش مجید. مصطفى (ص) بمنبر برآید از حضرت عزّت ندا آید که: اى محمد! انبیاء دعوى کردند که ما رسالت رسانیدیم، و پیغام گزاردیم، بیگانگان منکر شدند. امّت تو پیغامبران را گواهى دادند. اکنون تزکیت گواهان میخواهند. رسول (ص) ایشان را تزکیت کند، گوید: بار خدایا راستگویانند، و نیک مردانند، و تو خود گفتهاى بار خدایا که: بهینه امّت ایشاناند: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ، جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً. ربّ العالمین گوید: گواهىشان قبول کردم، و حکم کردم بیگانگان را سیاست و عقوبت، و دوستان را مثوبت و رحمت. آن گه پیغامبران گویند: بار خدایا امّت احمد را بر ما حقّى واجبگشت که بتبلیغ رسالت ما گواهى دادند. بار خدایا! اگر در میان ایشان گناهکاریست، آن معصیت وى در کار ما کن، و بفضل خود او را بیامرز. ربّ العالمین گوید: بیک شهادت که از بهر شما دادند مستوجب شفاعت شما گشتند، و حقّ ایشان بر شما واجب گشت، پس من خود چه سازم ایشان را از کرامت و نواخت؟ که هفتاد سال از بهر من در سراى بلا غم خوردند، و بار بلاء ما کشیدند، و به یگانگى ما گواهى دادند، جز بر راستى و دوستى نرفتند.
راست کارى پیشه کن کاندر مصاف رستخیز
نیستند از خشم حق جز راستکاران رستگار
این عزیزانى که اینجا گلبنان دولتاند
تا ندارىّ و ندانى شان بدینجا خوار و خار!
امّا مقام محاسبت در پیش ترازو بود، و خلق عالم درین مقام بر سه قسماند: قسمى آنند که در دیوان ایشان حسنتى نیابند، و بنام ایشان خیرى بر نیاید که کرده باشند. ایشان را بىحساب و بىکتاب، یک سر بدوزخ رانند. و قومى بر عکس این باشند، که در نامه ایشان جز حسنات و فنون طاعات نبود، ایشان را بىحساب و بى کتاب یکسر ببهشت فرستند. قومى بمانند در میان، که در جریده ایشان هم نیکى بود، و هم بدى، هم طاعت، و هم معصیت، خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً. اعمال ایشان بترازوى عدل درآرند اگر کفّه طاعت رجحان دارد کلید سعادت و پیروزى جاودان در دست ایشان نهند که: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
و اگر نه، که کفّه معصیت راجح شود، «لا یفلح» به پیشانى وى باز بندند، و گویند: فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ.
قال داود الطائى رحمة اللَّه علیه: «قطع نیاط العارفین ذکر احد الخلودین»، و ذلک فى قوله تعالى فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى سکر مستى است، و مستى بر تفاوت است، و مستان مختلفاند. یکى از شراب خمر مست است، یکى از شراب غفلت، یکى از حبّ دنیا، یکى از رعونت نفس و خویشتن دوستى. و این از همه صعبتر است که خویشتن دوستى مایه گبرکى است، و تخم بیگانگى، و ستر بى دولتى، و اصل همه تاریکى!
اگر صد بار در روزى شهید راه حق گردى
هم از گبران یکى باشى چو خود را در میان بینى
تو خود کى مرد آن باشى که دل را بى هوا خواهى
تو خود کى درد آن دارى که تن را بىهوان بینى؟
او که از خمر مست است و در آن ترسان، و از بیم عقوبت لرزان، غایت کار او حرقتست در آتش عقوبت، گرش نیامرزد، و باشد که خود بیامرزد که گفته است: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً. امّا آن کس که مستى او از نخوت نفس است و کبر و خویشتن پرستى، کار او بر خطر است، و مایه وى زیان، و عمل وى بر وى تاوان، در خطر استدراج و مکر و بیم فرقت جاودان.
وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا اگر دین بقیاس بودى غسل در اراقت بول واجب بودى، و آبدست در خروج منى. آن بول نجس است و این منى پاک، در بول نجس طهارت کهین واجب، و در منى پاک طهارت مهین، تا بدانى که بناء دین بر منقول است نه بر معقول، و بر کتابست نه بر قیاس، و بر تعبّد است نه بر تکلّف.و اصل غسل جنابت از عهد آدم (ع) است. آدم چون از بهشت بدنیا آمد او را با حوا صحبت افتاد. جبرئیل آمد، گفت: اى آدم غسل کن که اللَّه ترا چنین میفرماید. آدم فرمان بجاى آورد. آن گه گفت: اى جبرئیل این غسل را ثواب چیست؟ جبرئیل گفت: بهر مویى که بر اندام تست ثواب یک ساله ترا در دیوان بنویسند، و بهر قطره آب که بر اندام تو گذشت، اللَّه تعالى فریشتهاى آفرید که تا بروز قیامت طاعت و عبادت همى آرد، و ثواب آن ترا همىبخشد. گفت: اى جبرئیل این مراست على الخصوص؟ یا مرا و فرزندانم را على العموم؟ جبرئیل گفت: تراست و مؤمنان و فرزندان ترا تا بقیامت. پس غسل جنابت اندر همه شرایع انبیاء واجب بوده است، از عهد آدم تا وقت سید عالم صلوات اللَّه و سلامه علیهم اجمعین، تا بعضى از ائمه گفتند: آن امانت که آدم برداشت که اللَّه آن را گفت: وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ آن امانت غسل جنابتست.
ثمّ قال فى آخر الآیة: إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً خداى در گذارنده گناهان است، و سترنده عیبهاى عذر خواهان است، و ناپیدا کننده جرم اوّاهان. این دو نام از عفو و مغفرت درین موضع نهادن، معنى آنست که هر چه تا امروز کردى، پیش از آنکه امر و نهى فرستادم همه برداشتم، و از تو درگذاشتم. بنده من! هرگز جنایت کسى با عنایت من نتاود، و فضل من که یابد، مگر آنکه آفتاب عنایت برو تابد! بنده من! اگر قصد درست کنى، ترا بر سر راهم، اگر از من آمرزش خواهى، از اندیشه دل تو آگاهم! جرم ترا آمرزگار، و ترا نیکخواهم. هر کجا خراب عمرى است، مفلس روزگارى، من خریدار اوأم! هر کجا درویشى است خسته جرمى، درمانده در دست خصمى، من مولاى اوام! هر کجا زارندهاى است از خجلى، سر فروگذارندهاى از بیکسى، من برهان اوام. هر کجا سوختهایست از بیدلى، دردمندى از بىخودى، من شادى جان اوام!
کن این شئت من البلاء
د و أنت من ذکرى قریب
مقام اوّل را گفت: یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ. دوم را گفت: فَکَیْفَ إِذاجِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ
سیوم را گفت: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ.
چهارم را گفت: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ. امّا مقام سیاست و هیبت آنست که در بدو محشر ربّ العالمین خلق اوّلین و آخرین را از ابتداء آفرینش تا منتهى عالم، بیک نفخه اسرافیلى همه را در بسیط قیامت حاضر کند، سر و پاى برهنه، تشنه و گرسنه، سر در پیش افکنده، بکار خود درمانده، آفتاب گرم زیر سر فرو آمده، و نفس گرم و سوز دل در آن پیوسته، و آتش خجل و تشویر در جان افتاده، از زیر هر تار موى چشمه عرق روان شده. مصطفى (ص) گفت: کس بود که تا بدو زانو در عرق نشیند، کس بود که تا کمرگاه، کس بود که تا برابر گوش، و نزدیک آن بود که در عرق غرق شود. در آثار بیارند که بیم و اندوه بجایى رسد که یکى گوید: بار خدایا! برهان ما را ازین بیم، و ازین اندوه، خواه ببهشت خواه بدوزخ. سیصد سال بدین صفت در آن عرصات بمانند، نه طاقت خاموشى، نه زهره سخن گفتن، نه روى گریختن، نه جاى آرمیدن!
مؤمنان و کافران استاده مدهوش و حزین
دستها در کش زده، وز جامها عریان شده!
بانگ بردابرد و گیرا گیر باشد در قفا
بینى از پیشت جحیم و دوزخى غرّان شده!
آن گه گریستن بر خلق افتد، و چندان بگریند که بجاى اشک خون ریزند، و گویند: من یشفع لنا الى ربّنا حتّى یقضى بیننا؟ کیست که از بهر ما شفاعت کند بحضرت ذو الجلال تا حکم کند میان ما و کار برگزارد؟ رسول خدا گفت: آن ساعت خلق روى به آدم نهند، و گویند: اى آدم! تو آنى که اللَّه تعالى ترا بید صنعت خویش بیافرید، و با تو برابر سخن گفت، و ترا در بهشت بنشاند، و مسجود فریشتگان کرد.
چه بود که براى فرزندان شفاعت کنى باللّه، تا کار میان بندگان برگزارد؟! آدم گوید: من نه مرد این کارم، که من بخود درماندهام، روید بر نوح تا وى شفاعت کند. بر نوح روند جواب همان شنوند. بر ابراهیم روند جواب همان شنوند.
موسى و عیسى همان گویند. مصطفى (ص) گفت: آن گه بر من آیند، من برخیزم پیش عرش ملک بسجود درآیم، آن گه فرمان آید از حضرت عزّت که: یا محمد چه کار دارى؟ و چه خواهى؟ و خود عزّ جلاله داناتر بر آنچه من خواهم. گویم: بار خدایا ما را وعده شفاعت دادهاى در خلق خویش، اکنون میخواهم که ایشان را ازین انتظار و حیرت برهانى، و کار برگزارى و حکم کنى. ربّ العالمین گوید: قد شفعتک انا، آتیکم اقضى بینکم.
قال رسول اللَّه (ص): «فارجع، فأقف مع النّاس، فبینا نحن وقوف اذ سمعنا حسّا من السّماء شدیدا».
و فى الحدیث طول ذکرنا سیاقه فى سورة البقرة.
امّا مقام مسائلت و اقامت بیّنت بر بندگان آنست که ربّ العالمین در آن عرصه عظمى و انجمن کبرى، اوّل خطابى که با بندگان کند سؤال از ایشان کند، و اوّل سؤال از پیغامبران کند، و اوّل پیغامبرى که از وى سؤال کند نوح بود.
قال رسول اللَّه (ص): «اوّل من یدعى یوم القیامة نوح. فیقال له: هل بلّغت؟ فیقول: نعم یا ربّ انت اعلم. فیقال لقومه: هل بلّغکم نوح؟ فیقولون: ما اتانا من احد، و ما اتانا من نذیر. فیقول اللَّه تعالى له: یا نوح من یشهد لک؟ فیقول: یشهد لى محمد و امّته، فتأتون فتشهدون انّ نوحا قد بلّغ».
و آن گه هر پیغامبرى را که بقومى فرستاده بودند از وى این سؤال کنند، و امّت وى همان جواب دهند که امّت نوح دادند، و از پیغامبران کس باشد که میآید، و از امّت وى ده کس با وى باشند که بوى ایمان آورده بودند، و کس بود که پنج، کس بود که دو، و کس بود که یکى. لوط میآید و با وى دو دخترک وى باشند. پس آن گه ربّ العالمین پیغامبران را گوید: پیغام ۶۶رسانیدید؟ ایشان گویند رسانیدیم، و امّت ایشان انکار کنند. ربّ العالمین گواه خواهد. پیغامبران گویند: امّت محمد (ص) گواهان مااند بتبلیغ رسالت. آن گه فرمان آید که اى جبرئیل امّت محمد را حاضر کن، تا گواهى دهند که ما داور دادگرانیم، حکمى که کنیم بعد از ظهور حجّت و ثبوت شهادت کنیم. امّت محمد بیایند تا گواهى دهند. کافران گویند: شما پسینان بودید، از قصّه و داستان ما چه خبر داشتید که ما را ندیدید؟ ایشان گویند: ما در محکم تنزیل قرآن مجید خواندیم و دانستیم: کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ، کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ، کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ، کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ، کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلِینَ، وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ. آن گه کافران تزکیت ایشان خواهند.
فرمان آید که: اى جبرئیل! محمد را حاضر کن تا اینان را تزکیت کند. جبرئیل برود و میکائیل و اسرافیل با وى، مصطفى (ص) را بر براق نشانند، با لواء کرامت، و تاج ولایت، ابو بکر بر راست او، و عمر بر چپ او، و عثمان از پس، و على (ع) از پیش. منبرى نهاده از یاقوت سرخ برابر عرش مجید. مصطفى (ص) بمنبر برآید از حضرت عزّت ندا آید که: اى محمد! انبیاء دعوى کردند که ما رسالت رسانیدیم، و پیغام گزاردیم، بیگانگان منکر شدند. امّت تو پیغامبران را گواهى دادند. اکنون تزکیت گواهان میخواهند. رسول (ص) ایشان را تزکیت کند، گوید: بار خدایا راستگویانند، و نیک مردانند، و تو خود گفتهاى بار خدایا که: بهینه امّت ایشاناند: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ، جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً. ربّ العالمین گوید: گواهىشان قبول کردم، و حکم کردم بیگانگان را سیاست و عقوبت، و دوستان را مثوبت و رحمت. آن گه پیغامبران گویند: بار خدایا امّت احمد را بر ما حقّى واجبگشت که بتبلیغ رسالت ما گواهى دادند. بار خدایا! اگر در میان ایشان گناهکاریست، آن معصیت وى در کار ما کن، و بفضل خود او را بیامرز. ربّ العالمین گوید: بیک شهادت که از بهر شما دادند مستوجب شفاعت شما گشتند، و حقّ ایشان بر شما واجب گشت، پس من خود چه سازم ایشان را از کرامت و نواخت؟ که هفتاد سال از بهر من در سراى بلا غم خوردند، و بار بلاء ما کشیدند، و به یگانگى ما گواهى دادند، جز بر راستى و دوستى نرفتند.
راست کارى پیشه کن کاندر مصاف رستخیز
نیستند از خشم حق جز راستکاران رستگار
این عزیزانى که اینجا گلبنان دولتاند
تا ندارىّ و ندانى شان بدینجا خوار و خار!
امّا مقام محاسبت در پیش ترازو بود، و خلق عالم درین مقام بر سه قسماند: قسمى آنند که در دیوان ایشان حسنتى نیابند، و بنام ایشان خیرى بر نیاید که کرده باشند. ایشان را بىحساب و بىکتاب، یک سر بدوزخ رانند. و قومى بر عکس این باشند، که در نامه ایشان جز حسنات و فنون طاعات نبود، ایشان را بىحساب و بى کتاب یکسر ببهشت فرستند. قومى بمانند در میان، که در جریده ایشان هم نیکى بود، و هم بدى، هم طاعت، و هم معصیت، خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً. اعمال ایشان بترازوى عدل درآرند اگر کفّه طاعت رجحان دارد کلید سعادت و پیروزى جاودان در دست ایشان نهند که: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
و اگر نه، که کفّه معصیت راجح شود، «لا یفلح» به پیشانى وى باز بندند، و گویند: فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ.
قال داود الطائى رحمة اللَّه علیه: «قطع نیاط العارفین ذکر احد الخلودین»، و ذلک فى قوله تعالى فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى سکر مستى است، و مستى بر تفاوت است، و مستان مختلفاند. یکى از شراب خمر مست است، یکى از شراب غفلت، یکى از حبّ دنیا، یکى از رعونت نفس و خویشتن دوستى. و این از همه صعبتر است که خویشتن دوستى مایه گبرکى است، و تخم بیگانگى، و ستر بى دولتى، و اصل همه تاریکى!
اگر صد بار در روزى شهید راه حق گردى
هم از گبران یکى باشى چو خود را در میان بینى
تو خود کى مرد آن باشى که دل را بى هوا خواهى
تو خود کى درد آن دارى که تن را بىهوان بینى؟
او که از خمر مست است و در آن ترسان، و از بیم عقوبت لرزان، غایت کار او حرقتست در آتش عقوبت، گرش نیامرزد، و باشد که خود بیامرزد که گفته است: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً. امّا آن کس که مستى او از نخوت نفس است و کبر و خویشتن پرستى، کار او بر خطر است، و مایه وى زیان، و عمل وى بر وى تاوان، در خطر استدراج و مکر و بیم فرقت جاودان.
وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا اگر دین بقیاس بودى غسل در اراقت بول واجب بودى، و آبدست در خروج منى. آن بول نجس است و این منى پاک، در بول نجس طهارت کهین واجب، و در منى پاک طهارت مهین، تا بدانى که بناء دین بر منقول است نه بر معقول، و بر کتابست نه بر قیاس، و بر تعبّد است نه بر تکلّف.و اصل غسل جنابت از عهد آدم (ع) است. آدم چون از بهشت بدنیا آمد او را با حوا صحبت افتاد. جبرئیل آمد، گفت: اى آدم غسل کن که اللَّه ترا چنین میفرماید. آدم فرمان بجاى آورد. آن گه گفت: اى جبرئیل این غسل را ثواب چیست؟ جبرئیل گفت: بهر مویى که بر اندام تست ثواب یک ساله ترا در دیوان بنویسند، و بهر قطره آب که بر اندام تو گذشت، اللَّه تعالى فریشتهاى آفرید که تا بروز قیامت طاعت و عبادت همى آرد، و ثواب آن ترا همىبخشد. گفت: اى جبرئیل این مراست على الخصوص؟ یا مرا و فرزندانم را على العموم؟ جبرئیل گفت: تراست و مؤمنان و فرزندان ترا تا بقیامت. پس غسل جنابت اندر همه شرایع انبیاء واجب بوده است، از عهد آدم تا وقت سید عالم صلوات اللَّه و سلامه علیهم اجمعین، تا بعضى از ائمه گفتند: آن امانت که آدم برداشت که اللَّه آن را گفت: وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ آن امانت غسل جنابتست.
ثمّ قال فى آخر الآیة: إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً خداى در گذارنده گناهان است، و سترنده عیبهاى عذر خواهان است، و ناپیدا کننده جرم اوّاهان. این دو نام از عفو و مغفرت درین موضع نهادن، معنى آنست که هر چه تا امروز کردى، پیش از آنکه امر و نهى فرستادم همه برداشتم، و از تو درگذاشتم. بنده من! هرگز جنایت کسى با عنایت من نتاود، و فضل من که یابد، مگر آنکه آفتاب عنایت برو تابد! بنده من! اگر قصد درست کنى، ترا بر سر راهم، اگر از من آمرزش خواهى، از اندیشه دل تو آگاهم! جرم ترا آمرزگار، و ترا نیکخواهم. هر کجا خراب عمرى است، مفلس روزگارى، من خریدار اوأم! هر کجا درویشى است خسته جرمى، درمانده در دست خصمى، من مولاى اوام! هر کجا زارندهاى است از خجلى، سر فروگذارندهاى از بیکسى، من برهان اوام. هر کجا سوختهایست از بیدلى، دردمندى از بىخودى، من شادى جان اوام!
کن این شئت من البلاء
د و أنت من ذکرى قریب
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قُلْ بگو أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا جز از اللَّه خداى گیرم فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کردگار آسمانها و زمینها وَ هُوَ یُطْعِمُ و اوست که میخوراند وَ لا یُطْعَمُ و او را نخورانند، قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ بگو مرا فرمودند أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ که نخست کس باشم که گردن نهد، وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۴) و هان که از انباز گیرندگان نباشى.
قُلْ إِنِّی أَخافُ بگو که من مىترسم إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی اگر گردن کشم از خداوند خویش، عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۵) ترسم از عذاب روزى بزرگوار.
مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ هر که آن عذاب از او بگردانند آن روز، فَقَدْ رَحِمَهُ ببخشود اللَّه بر وى وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ (۱۶) و آنست آن پیروزى آشکارا.
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ و اگر بتو رساند خداى گزندى فَلا کاشِفَ لَهُ باز برنده نیست آن را إِلَّا هُوَ مگر هم او، وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ و اگر بتو رساند نیکى، فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱۷) او آنست که بر همه چیز توانا است.
وَ هُوَ الْقاهِرُ اوست فرو شکننده و کم آورنده فَوْقَ عِبادِهِ زبر رهیگان خویش وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (۱۸) و اوست داناى آگاه.
قُلْ أَیُّ شَیْءٍ بگو چه چیز است أَکْبَرُ شَهادَةً که گواهى آن مهتر همه گواهیها است؟ قُلِ اللَّهُ بگو که آن چیز اللَّه است شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ گواه است میان من و میان شما وَ أُوحِیَ إِلَیَّ و بمن پیغام کردند هذَا الْقُرْآنُ این قرآن است لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ تا شما را آگاه کنم بآن، وَ مَنْ بَلَغَ و هر که رسد أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ شما مىگواهى دهید أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى که با اللَّه خدایان دیگرند، قُلْ لا أَشْهَدُ بگو من بارى گواهى ندهم قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ بگو اوست که خدایى است یگانه، وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (۱۹) و من بیزارم از هر چه انباز میگیرید.
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ ایشان که ایشان را کتاب دادیم یَعْرِفُونَهُ میشناسند رسول را کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ چنان که پسران خویش را مىشناسند، الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ ایشان که زیان کار ماندند فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۲۰) حق مىنشناسند و نمىپذیرند و نمىگروند.
وَ مَنْ أَظْلَمُ و کیست ستمکارتر بر خود مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغ نهد بر خداى أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ یا دروغ شمارد سخنان وى، إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (۲۱) هرگز نیک نیاید و نه پیروز ستمکاران بر خویشتن.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً و آن روز که برانگیزیم ایشان را همه، ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا پس گوئیم ایشان را که مشرک بودند أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۲۲) کجااند این انبازان با من که مىگفتند بدروغ.
ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ آن گه نبود عذر ایشان که گویند إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنکه گویند وَ اللَّهِ رَبِّنا و باللّه خداوند ما ما کُنَّا مُشْرِکِینَ (۲۳) که ما هرگز انبازگیران نبودیم با خداى.
انْظُرْ درنگر یا رسول من! کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ چون دروغ گفتند بر خویشتن! وَ ضَلَّ عَنْهُمْ و چون گم گشت ازیشان ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۲۴) آنچه بدروغ در دنیا میگفتند !
قُلْ إِنِّی أَخافُ بگو که من مىترسم إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی اگر گردن کشم از خداوند خویش، عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۵) ترسم از عذاب روزى بزرگوار.
مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ هر که آن عذاب از او بگردانند آن روز، فَقَدْ رَحِمَهُ ببخشود اللَّه بر وى وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ (۱۶) و آنست آن پیروزى آشکارا.
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ و اگر بتو رساند خداى گزندى فَلا کاشِفَ لَهُ باز برنده نیست آن را إِلَّا هُوَ مگر هم او، وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ و اگر بتو رساند نیکى، فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱۷) او آنست که بر همه چیز توانا است.
وَ هُوَ الْقاهِرُ اوست فرو شکننده و کم آورنده فَوْقَ عِبادِهِ زبر رهیگان خویش وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (۱۸) و اوست داناى آگاه.
قُلْ أَیُّ شَیْءٍ بگو چه چیز است أَکْبَرُ شَهادَةً که گواهى آن مهتر همه گواهیها است؟ قُلِ اللَّهُ بگو که آن چیز اللَّه است شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ گواه است میان من و میان شما وَ أُوحِیَ إِلَیَّ و بمن پیغام کردند هذَا الْقُرْآنُ این قرآن است لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ تا شما را آگاه کنم بآن، وَ مَنْ بَلَغَ و هر که رسد أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ شما مىگواهى دهید أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى که با اللَّه خدایان دیگرند، قُلْ لا أَشْهَدُ بگو من بارى گواهى ندهم قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ بگو اوست که خدایى است یگانه، وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (۱۹) و من بیزارم از هر چه انباز میگیرید.
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ ایشان که ایشان را کتاب دادیم یَعْرِفُونَهُ میشناسند رسول را کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ چنان که پسران خویش را مىشناسند، الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ ایشان که زیان کار ماندند فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۲۰) حق مىنشناسند و نمىپذیرند و نمىگروند.
وَ مَنْ أَظْلَمُ و کیست ستمکارتر بر خود مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغ نهد بر خداى أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ یا دروغ شمارد سخنان وى، إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (۲۱) هرگز نیک نیاید و نه پیروز ستمکاران بر خویشتن.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً و آن روز که برانگیزیم ایشان را همه، ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا پس گوئیم ایشان را که مشرک بودند أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۲۲) کجااند این انبازان با من که مىگفتند بدروغ.
ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ آن گه نبود عذر ایشان که گویند إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنکه گویند وَ اللَّهِ رَبِّنا و باللّه خداوند ما ما کُنَّا مُشْرِکِینَ (۲۳) که ما هرگز انبازگیران نبودیم با خداى.
انْظُرْ درنگر یا رسول من! کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ چون دروغ گفتند بر خویشتن! وَ ضَلَّ عَنْهُمْ و چون گم گشت ازیشان ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۲۴) آنچه بدروغ در دنیا میگفتند !
رشیدالدین میبدی : ۱۳- سورة الرعد- مکیة
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ» مىسترد اللَّه تعالى آنچ خواهد، «وَ یُثْبِتُ» و بر جاى مىدارد و مىنهد، «وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ (۳۹)» و مهر همه نسختها آنست که بنزدیک اوست.
«وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ» و اگر باز نمائیم بتو، «بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ» آنچ دشمنان را وعده میدهیم، «أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ» یا پیشتر ترا بمیرانیم، «فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ» بر تو پیغام رسانیدنست، «وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ (۴۰)» و شمار خلق و پاداش ایشان بر ماست.
«أَ وَ لَمْ یَرَوْا» نمىبینند، «أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ» که فرمان ما مىآید بزمین، «نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها» شهر شهر، پاره پاره، از سوى سوى، از کفر مىکاهیم و در اسلام مىفزائیم، «وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ» و اللَّه تعالى کار مىراند و مراد بر مىآرد که باز شکنندهاى نیست و پس آورد ساز حکم او را، «وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ (۴۱)» و اوست آن آسان توان روان فرمان «وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» و کوشیدند و ساز ساختند ایشان که پیش از دشمنان تو بودند، «فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً» و همه ساز و توان اللَّه راست، «یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ» مىداند اللَّه تعالى هر چه هر تنى مىکند و هر کس مىسازد، «وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ (۴۲)» و آرى بدانند کافران که سرانجام سراى کراست.
«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا» و کافران مىگویند که تو نه فرستاده اللَّهاى، «قُلْ» بگو، «کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ» بسنده است اللَّه تعالى داور و گواه میان من و میان شما، «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (۴۳)» و آن کس که بنزدیک اوست علم تورات.
«وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ» و اگر باز نمائیم بتو، «بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ» آنچ دشمنان را وعده میدهیم، «أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ» یا پیشتر ترا بمیرانیم، «فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ» بر تو پیغام رسانیدنست، «وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ (۴۰)» و شمار خلق و پاداش ایشان بر ماست.
«أَ وَ لَمْ یَرَوْا» نمىبینند، «أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ» که فرمان ما مىآید بزمین، «نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها» شهر شهر، پاره پاره، از سوى سوى، از کفر مىکاهیم و در اسلام مىفزائیم، «وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ» و اللَّه تعالى کار مىراند و مراد بر مىآرد که باز شکنندهاى نیست و پس آورد ساز حکم او را، «وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ (۴۱)» و اوست آن آسان توان روان فرمان «وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» و کوشیدند و ساز ساختند ایشان که پیش از دشمنان تو بودند، «فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً» و همه ساز و توان اللَّه راست، «یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ» مىداند اللَّه تعالى هر چه هر تنى مىکند و هر کس مىسازد، «وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ (۴۲)» و آرى بدانند کافران که سرانجام سراى کراست.
«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا» و کافران مىگویند که تو نه فرستاده اللَّهاى، «قُلْ» بگو، «کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ» بسنده است اللَّه تعالى داور و گواه میان من و میان شما، «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (۴۳)» و آن کس که بنزدیک اوست علم تورات.
رشیدالدین میبدی : ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ» هر مردمى را در گردن او کردیم بخت او که از و چه آید و باو چه رسد از کرد او، «وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ» و بیرون آریم او را روز رستاخیز، «کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً (۱۳)» نامهاى که در دست او دهند و بر وى آرند گشاده.
«اقْرَأْ کِتابَکَ» نامه خویش بر خوان، «کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً (۱۴)» امروز تن تو بر تو داورى تمامست.
«مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ» هر که بر راه راست رود خود را رود، «وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها» و هر که در گمراهى رود خود را رود و زیان بر خود آرد، «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» و هیچ بارکش بار بد کس نکشد، «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ» و ما هرگز عذاب کننده کس نبودیم، «حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا (۱۵)» تا پیش رسولى نفرستادیم.
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً» و هر گاه که خواهیم که شهرى را و قومى را هلاک کنیم، «أَمَرْنا مُتْرَفِیها» بیشتر ایشان را انبوه کنیم و توان دهیم و نعمت، «فَفَسَقُوا فِیها» تا در بطر و نخوت فاسق شوند، «فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ» و عذاب بر ایشان واجب گردد «فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً (۱۶)» و بر کنیم ایشان را از دیار و وطن و هلاک کنیم.
«وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ» و چند هلاک کردیم و تباه گروه گروه از جهانداران از پس نوح، «وَ کَفى بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (۱۷)» و بسنده است خداوند تو بدیدن جرمهاى بندگان خویش «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ» هر که این گیتى شتابنده را و این جهان پیشین را مىخواهد و میجوید، «عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ» فرا شتابیم او را در آنچ خواهیم، «لِمَنْ نُرِیدُ» او را که خواهیم، «ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها» آن گه دوزخ او را سرانجام کنیم تا رسد بآتش، «مَذْمُوماً مَدْحُوراً (۱۸)» نکوهیده، رانده.
«وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ» و هر که آخرت میخواهد و سراى پسین، «وَ سَعى لَها سَعْیَها» و آن را کار آن کند، «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» و گرویده بود خداى را تعالى بیکتایى شناسا، «فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً (۱۹)» ایشان آنند که کار که کردند آن از ایشان پسندیده آید و پاداش داده.
«کُلًّا نُمِدُّ» همه را عطا فرا عطا مىپیوندیم، «هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ» هم اینان را که آشنااند و هم ایشان را که بیگانهاند، «مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ» از عطاء خداوند تو، «وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً (۲۰)» و عطاء خداوند تو از هیچکس باز گرفته نیست و باز داشته نیست
«انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» در شگفت نگر که چون فضل دادیم ایشان را بر یکدیگر، «وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ» و سراى آن جهانى مه در کما بیشى، «وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا (۲۱)» و مه در افزونى دادن بر یکدیگر.
«لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» باللَّه خدایى دیگر مگیر و مدان، «فَتَقْعُدَ» که بنشینى و بمانى، «مَذْمُوماً مَخْذُولًا (۲۲)» نکوهیده و فرو گذاشته.
«اقْرَأْ کِتابَکَ» نامه خویش بر خوان، «کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً (۱۴)» امروز تن تو بر تو داورى تمامست.
«مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ» هر که بر راه راست رود خود را رود، «وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها» و هر که در گمراهى رود خود را رود و زیان بر خود آرد، «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» و هیچ بارکش بار بد کس نکشد، «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ» و ما هرگز عذاب کننده کس نبودیم، «حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا (۱۵)» تا پیش رسولى نفرستادیم.
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً» و هر گاه که خواهیم که شهرى را و قومى را هلاک کنیم، «أَمَرْنا مُتْرَفِیها» بیشتر ایشان را انبوه کنیم و توان دهیم و نعمت، «فَفَسَقُوا فِیها» تا در بطر و نخوت فاسق شوند، «فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ» و عذاب بر ایشان واجب گردد «فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً (۱۶)» و بر کنیم ایشان را از دیار و وطن و هلاک کنیم.
«وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ» و چند هلاک کردیم و تباه گروه گروه از جهانداران از پس نوح، «وَ کَفى بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (۱۷)» و بسنده است خداوند تو بدیدن جرمهاى بندگان خویش «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ» هر که این گیتى شتابنده را و این جهان پیشین را مىخواهد و میجوید، «عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ» فرا شتابیم او را در آنچ خواهیم، «لِمَنْ نُرِیدُ» او را که خواهیم، «ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها» آن گه دوزخ او را سرانجام کنیم تا رسد بآتش، «مَذْمُوماً مَدْحُوراً (۱۸)» نکوهیده، رانده.
«وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ» و هر که آخرت میخواهد و سراى پسین، «وَ سَعى لَها سَعْیَها» و آن را کار آن کند، «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» و گرویده بود خداى را تعالى بیکتایى شناسا، «فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً (۱۹)» ایشان آنند که کار که کردند آن از ایشان پسندیده آید و پاداش داده.
«کُلًّا نُمِدُّ» همه را عطا فرا عطا مىپیوندیم، «هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ» هم اینان را که آشنااند و هم ایشان را که بیگانهاند، «مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ» از عطاء خداوند تو، «وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً (۲۰)» و عطاء خداوند تو از هیچکس باز گرفته نیست و باز داشته نیست
«انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» در شگفت نگر که چون فضل دادیم ایشان را بر یکدیگر، «وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ» و سراى آن جهانى مه در کما بیشى، «وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا (۲۱)» و مه در افزونى دادن بر یکدیگر.
«لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» باللَّه خدایى دیگر مگیر و مدان، «فَتَقْعُدَ» که بنشینى و بمانى، «مَذْمُوماً مَخْذُولًا (۲۲)» نکوهیده و فرو گذاشته.
رشیدالدین میبدی : ۱۸- سورة الکهف- مکیة
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ» یاد کن آن روز که کوهها را در رفتن آریم، «وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً» و اندرون زمین بینى بر روى زمین آمده، «وَ حَشَرْناهُمْ» و فراهم آریم ایشان را، «فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (۴۷)» و پس نگذاریم که از ایشان در زیر زمین کس ماند.
«عُرِضُوا عَلى رَبِّکَ» و عرض کنند ایشان را بر خداوند تو، «ًّا» صفها بر کشیده، «َدْ جِئْتُمُونا» و گویند ایشان را آمدید بما، «ا خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» چنان که شما را آفریدیم روز پیشین، «ْ زَعَمْتُمْ» بلکه چنین میگفتید بپنداشت، «َّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً (۴۸)» که ما شما را روز وعده ننهادهایم.
«وَ وُضِعَ الْکِتابُ» و نامه در دست خواننده نهند، «فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ» کافران را بینى ترسان و لرزان، «مِمَّا فِیهِ» از آنچ در آن روز است و از آنچ در آن نامه است، «وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا» و گویند اى واى بر ما، نفرینا بر ما، «ما لِهذَا الْکِتابِ» چیست این نامه را، چه حالست این نامه؟ «لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً» فرو نمیگذارد این نامه از کرد ما نه خرد و نه بزرگ، «إِلَّا أَحْصاها» مگر که همه را در شمار آورده، «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» و هر چه کردند همه در پیش خود یابند، «وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً (۴۹)» و ستم نکند خداوند تو بر کس.
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» فریشتگان را گفتیم سجود کنید آدم را، «فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ» سجود کردند مگر ابلیس، «کانَ مِنَ الْجِنِّ» وى از جن بود در خلقت، «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» از فرمان بردارى خداوند خویش بیرون شد، «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی» او را و نژاد او را بخدایان و یاران مىگیرید فرود از من؟ «وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ» و ایشان شما را دشمنانند، «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا (۵۰)» بد بدلى است ستمکاران را ابلیس از خداوند ایشان.
«ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» حاضر نکردم من ایشان را که آسمان را مىآفریدم و نه آن گه که زمین مىآفریدم، «وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ» و نه آن گه که ایشان را مىآفریدم، «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً (۵۱)» و هرگز بیراه کنندگان را یار گیرنده نبودم.
«وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا» و آن روز که گوید آواز دهید و خوانید «شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ» این انبازان من که میگفتید بدروغ، «فَدَعَوْهُمْ» خوانند آن انبازان را، «فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ» و ایشان را پاسخ نکنند و بکار نیایند، «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً (۵۲)» و میان ایشان کارى پدید آید که در سر آن شوند.
«وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ» و کافران آتش بینند، «فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها» و بدانند که در افتادند در آن و شدنىاند بآن، «وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً (۵۳)» و از آن باز گردانیدن روى را جاى نیابند.
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» از روى بر وى گردانیدیم درین قرآن مردمان را از هر گونهاى، «وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا (۵۴)» و آدمى پیچنده تر همه چیزست و ستیهنده تر.
«وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا» باز نداشت مردمان را که بگرویدندى، «إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى» آن گه که بایشان آمد پیغام و رساننده، «وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ» و از کفر توبه کردندى، «إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ» مگر تا بایشان آید هم چنان راست که بکافران پیشینیان آمد از مثلات و عبر، «أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلًا (۵۵)» یا عذاب بایشان آید برابر و رویاروى آشکارا.
«وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ» و نفرستیم ما فرستادگان، «إِلَّا مُبَشِّرِینَ» مگر بشارت دهان، «وَ مُنْذِرِینَ» و بیم نماینده و ترساننده، «وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ» و پیکار میجویند و مىپیچند کافران بکژ و دروغ، «لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» تا بیوکنند و باطل کنند بپیکار خویش حق را، «وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً (۵۶)» و سخنان من و وعید من بافسوس گرفتند.
«وَ مَنْ أَظْلَمُ» و کیست ستمکارتر، «مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ» از آن کس که پند دهند او را بسخنان خداوند او، «فَأَعْرَضَ عَنْها» و روى گرداند از آن، «وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ» و فراموش کرد کردههاى خویش، «إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ» ما بر دلهاى ایشان غلافها و پردهها او کندیم تا این پیغام و این سخن در نیابند، «وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً» و در گوشهاى ایشان بار و کرى افکندیم، «وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى» و اگر ایشان را با راست راهى خوانى، «فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (۵۷)» راه نیابند ایشان هرگز.
«وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ» و خداوند تو است آن آمرزگار عیب پوش با مهربانى، «لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا» اگر ایشان را درین جهان فرا گیرد بآنچه کردند، «لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ» ایشان را هم در دنیا بدوزخ شتاباند، «بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ» نه که ایشان را هنگامى است و روزى، «لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلًا (۵۸)» چون عذاب بایشان رسد از پیش آن رستنگاهى نیابند.
«وَ تِلْکَ الْقُرى» آنک آن شهرها، «أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا» هلاک کردیم ایشان را آن گه که ستم کردند بر خود، «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً (۵۹)» و هلاک کردن ایشان را هنگامها نهادیم.
«عُرِضُوا عَلى رَبِّکَ» و عرض کنند ایشان را بر خداوند تو، «ًّا» صفها بر کشیده، «َدْ جِئْتُمُونا» و گویند ایشان را آمدید بما، «ا خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» چنان که شما را آفریدیم روز پیشین، «ْ زَعَمْتُمْ» بلکه چنین میگفتید بپنداشت، «َّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً (۴۸)» که ما شما را روز وعده ننهادهایم.
«وَ وُضِعَ الْکِتابُ» و نامه در دست خواننده نهند، «فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ» کافران را بینى ترسان و لرزان، «مِمَّا فِیهِ» از آنچ در آن روز است و از آنچ در آن نامه است، «وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا» و گویند اى واى بر ما، نفرینا بر ما، «ما لِهذَا الْکِتابِ» چیست این نامه را، چه حالست این نامه؟ «لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً» فرو نمیگذارد این نامه از کرد ما نه خرد و نه بزرگ، «إِلَّا أَحْصاها» مگر که همه را در شمار آورده، «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» و هر چه کردند همه در پیش خود یابند، «وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً (۴۹)» و ستم نکند خداوند تو بر کس.
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» فریشتگان را گفتیم سجود کنید آدم را، «فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ» سجود کردند مگر ابلیس، «کانَ مِنَ الْجِنِّ» وى از جن بود در خلقت، «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» از فرمان بردارى خداوند خویش بیرون شد، «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی» او را و نژاد او را بخدایان و یاران مىگیرید فرود از من؟ «وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ» و ایشان شما را دشمنانند، «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا (۵۰)» بد بدلى است ستمکاران را ابلیس از خداوند ایشان.
«ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» حاضر نکردم من ایشان را که آسمان را مىآفریدم و نه آن گه که زمین مىآفریدم، «وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ» و نه آن گه که ایشان را مىآفریدم، «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً (۵۱)» و هرگز بیراه کنندگان را یار گیرنده نبودم.
«وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا» و آن روز که گوید آواز دهید و خوانید «شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ» این انبازان من که میگفتید بدروغ، «فَدَعَوْهُمْ» خوانند آن انبازان را، «فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ» و ایشان را پاسخ نکنند و بکار نیایند، «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً (۵۲)» و میان ایشان کارى پدید آید که در سر آن شوند.
«وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ» و کافران آتش بینند، «فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها» و بدانند که در افتادند در آن و شدنىاند بآن، «وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً (۵۳)» و از آن باز گردانیدن روى را جاى نیابند.
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» از روى بر وى گردانیدیم درین قرآن مردمان را از هر گونهاى، «وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا (۵۴)» و آدمى پیچنده تر همه چیزست و ستیهنده تر.
«وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا» باز نداشت مردمان را که بگرویدندى، «إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى» آن گه که بایشان آمد پیغام و رساننده، «وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ» و از کفر توبه کردندى، «إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ» مگر تا بایشان آید هم چنان راست که بکافران پیشینیان آمد از مثلات و عبر، «أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلًا (۵۵)» یا عذاب بایشان آید برابر و رویاروى آشکارا.
«وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ» و نفرستیم ما فرستادگان، «إِلَّا مُبَشِّرِینَ» مگر بشارت دهان، «وَ مُنْذِرِینَ» و بیم نماینده و ترساننده، «وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ» و پیکار میجویند و مىپیچند کافران بکژ و دروغ، «لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» تا بیوکنند و باطل کنند بپیکار خویش حق را، «وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً (۵۶)» و سخنان من و وعید من بافسوس گرفتند.
«وَ مَنْ أَظْلَمُ» و کیست ستمکارتر، «مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ» از آن کس که پند دهند او را بسخنان خداوند او، «فَأَعْرَضَ عَنْها» و روى گرداند از آن، «وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ» و فراموش کرد کردههاى خویش، «إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ» ما بر دلهاى ایشان غلافها و پردهها او کندیم تا این پیغام و این سخن در نیابند، «وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً» و در گوشهاى ایشان بار و کرى افکندیم، «وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى» و اگر ایشان را با راست راهى خوانى، «فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (۵۷)» راه نیابند ایشان هرگز.
«وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ» و خداوند تو است آن آمرزگار عیب پوش با مهربانى، «لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا» اگر ایشان را درین جهان فرا گیرد بآنچه کردند، «لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ» ایشان را هم در دنیا بدوزخ شتاباند، «بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ» نه که ایشان را هنگامى است و روزى، «لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلًا (۵۸)» چون عذاب بایشان رسد از پیش آن رستنگاهى نیابند.
«وَ تِلْکَ الْقُرى» آنک آن شهرها، «أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا» هلاک کردیم ایشان را آن گه که ستم کردند بر خود، «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً (۵۹)» و هلاک کردن ایشان را هنگامها نهادیم.
یغمای جندقی : بخش سوم
شمارهٔ ۱۷ - به اسمعیل هنر نگاشته
نورچشم کرام اسمعیل، بیستم ربیع الثانی است و در خدمت خدام امیدگاهی حاجی زید مجده با عزتی لایق، زندگی می سپرم. بسیار مایل است که تاریخ آیات این دولت روز افزون را من انشا کنم. خدمتی نام انگیز، مداخل خیز، عزت آویز است. امتثال امر خدام حاجی زید فضله نیز بر من واجب، خاصه این خدمت که صلاح دنیا و آخرت ماست، ولی چون دماغم سوخته و آن حوصله ها که سابق بود نمانده، هنوز هوشی بذل کار نکرده ام، و دوشی زیر بار نداده، تا تقدیر خدائی چیست؟ باری بشود یا نشود دخلی به کار تو ندارد.
در کار نظم امور باش و با جمع اهالی ولایت طورهای خوش حرکت کن. امیدوارم که از همت سرکار قبله گاهی میرزا زین العابدین گوشه ملکی فراهم شده باشد، بدست باش که کاری بجای خویشتن است. چنانچه آنجا تنخواهی بهم نتوانی بست حواله سمنان کن. ان شاء الله اگر باید خود را گرو گذاشت معطل نخواهم کرد. زیاده حرفی ندارم. قبله گاهی میرزا اسدالله می فرماید که میرزا ابومحمد صد تومان را بی شبهه فرستاده کاغذ رسیدگی نیز نوشته شد، نگذشتن حساب راهی ندارد، بناست مسجل دارد، دانسته باشید. فردا به چادرش خواهم رفت و به عنایت خدا حجت قوی خواهم گرفت. زیاده زیاده است. حرره ابوالحسن یغما سنه ۱۲۵۲ هجری.
در کار نظم امور باش و با جمع اهالی ولایت طورهای خوش حرکت کن. امیدوارم که از همت سرکار قبله گاهی میرزا زین العابدین گوشه ملکی فراهم شده باشد، بدست باش که کاری بجای خویشتن است. چنانچه آنجا تنخواهی بهم نتوانی بست حواله سمنان کن. ان شاء الله اگر باید خود را گرو گذاشت معطل نخواهم کرد. زیاده حرفی ندارم. قبله گاهی میرزا اسدالله می فرماید که میرزا ابومحمد صد تومان را بی شبهه فرستاده کاغذ رسیدگی نیز نوشته شد، نگذشتن حساب راهی ندارد، بناست مسجل دارد، دانسته باشید. فردا به چادرش خواهم رفت و به عنایت خدا حجت قوی خواهم گرفت. زیاده زیاده است. حرره ابوالحسن یغما سنه ۱۲۵۲ هجری.
ایرج میرزا : قطعه ها
درباره خلع احمد شاه و جانشینی پهلوی
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة الحاقة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
الْحَاقَّةُ﴿۱﴾
مَا الْحَاقَّةُ﴿۲﴾
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ﴿۳﴾
كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ﴿۴﴾
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ﴿۵﴾
وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ﴿۶﴾
سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَىٰ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ﴿۷﴾
فَهَلْ تَرَىٰ لَهُم مِّن بَاقِيَةٍ﴿۸﴾
وَجَاءَ فِرْعَوْنُ وَمَن قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِكَاتُ بِالْخَاطِئَةِ﴿۹﴾
فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَّابِيَةً﴿۱۰﴾
إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاءُ حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ﴿۱۱﴾
لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ﴿۱۲﴾
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ﴿۱۳﴾
وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً﴿۱۴﴾
فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴿۱۵﴾
وَانشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ﴿۱۶﴾
وَالْمَلَكُ عَلَىٰ أَرْجَائِهَا ۚ وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ﴿۱۷﴾
يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَىٰ مِنكُمْ خَافِيَةٌ﴿۱۸﴾
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ﴿۱۹﴾
إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيَهْ﴿۲۰﴾
فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ﴿۲۱﴾
فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ﴿۲۲﴾
قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ﴿۲۳﴾
كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ﴿۲۴﴾
وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ﴿۲۵﴾
وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ﴿۲۶﴾
يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ﴿۲۷﴾
مَا أَغْنَىٰ عَنِّي مَالِيَهْ ۜ﴿۲۸﴾
هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ﴿۲۹﴾
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴿۳۰﴾
ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴿۳۱﴾
ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ﴿۳۲﴾
إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ﴿۳۳﴾
وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ﴿۳۴﴾
فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ﴿۳۵﴾
وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ﴿۳۶﴾
لَّا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ﴿۳۷﴾
فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ﴿۳۸﴾
وَمَا لَا تُبْصِرُونَ﴿۳۹﴾
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴿۴۰﴾
وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ ۚ قَلِيلًا مَّا تُؤْمِنُونَ﴿۴۱﴾
وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ ۚ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ﴿۴۲﴾
تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ﴿۴۳﴾
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ﴿۴۴﴾
لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ﴿۴۵﴾
ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ﴿۴۶﴾
فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴿۴۷﴾
وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ﴿۴۸﴾
وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ﴿۴۹﴾
وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ﴿۵۰﴾
وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ﴿۵۱﴾
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ﴿۵۲﴾
الْحَاقَّةُ﴿۱﴾
مَا الْحَاقَّةُ﴿۲﴾
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ﴿۳﴾
كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ﴿۴﴾
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ﴿۵﴾
وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ﴿۶﴾
سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَىٰ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ﴿۷﴾
فَهَلْ تَرَىٰ لَهُم مِّن بَاقِيَةٍ﴿۸﴾
وَجَاءَ فِرْعَوْنُ وَمَن قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِكَاتُ بِالْخَاطِئَةِ﴿۹﴾
فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَّابِيَةً﴿۱۰﴾
إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاءُ حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ﴿۱۱﴾
لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ﴿۱۲﴾
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ﴿۱۳﴾
وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً﴿۱۴﴾
فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴿۱۵﴾
وَانشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ﴿۱۶﴾
وَالْمَلَكُ عَلَىٰ أَرْجَائِهَا ۚ وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ﴿۱۷﴾
يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَىٰ مِنكُمْ خَافِيَةٌ﴿۱۸﴾
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ﴿۱۹﴾
إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيَهْ﴿۲۰﴾
فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ﴿۲۱﴾
فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ﴿۲۲﴾
قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ﴿۲۳﴾
كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ﴿۲۴﴾
وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ﴿۲۵﴾
وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ﴿۲۶﴾
يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ﴿۲۷﴾
مَا أَغْنَىٰ عَنِّي مَالِيَهْ ۜ﴿۲۸﴾
هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ﴿۲۹﴾
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴿۳۰﴾
ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴿۳۱﴾
ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ﴿۳۲﴾
إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ﴿۳۳﴾
وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ﴿۳۴﴾
فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ﴿۳۵﴾
وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ﴿۳۶﴾
لَّا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ﴿۳۷﴾
فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ﴿۳۸﴾
وَمَا لَا تُبْصِرُونَ﴿۳۹﴾
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴿۴۰﴾
وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ ۚ قَلِيلًا مَّا تُؤْمِنُونَ﴿۴۱﴾
وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ ۚ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ﴿۴۲﴾
تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ﴿۴۳﴾
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ﴿۴۴﴾
لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ﴿۴۵﴾
ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ﴿۴۶﴾
فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴿۴۷﴾
وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ﴿۴۸﴾
وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ﴿۴۹﴾
وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ﴿۵۰﴾
وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ﴿۵۱﴾
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ﴿۵۲﴾
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة الإنفطار
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
إِذَا السَّمَاءُ انفَطَرَتْ﴿۱﴾
وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ﴿۲﴾
وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ﴿۳﴾
وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ﴿۴﴾
عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ﴿۵﴾
يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ﴿۶﴾
الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ﴿۷﴾
فِي أَيِّ صُورَةٍ مَّا شَاءَ رَكَّبَكَ﴿۸﴾
كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ﴿۹﴾
وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ﴿۱۰﴾
كِرَامًا كَاتِبِينَ﴿۱۱﴾
يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴿۱۲﴾
إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ﴿۱۳﴾
وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ﴿۱۴﴾
يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ﴿۱۵﴾
وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ﴿۱۶﴾
وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ﴿۱۷﴾
ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ﴿۱۸﴾
يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَيْئًا ۖ وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ﴿۱۹﴾
إِذَا السَّمَاءُ انفَطَرَتْ﴿۱﴾
وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ﴿۲﴾
وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ﴿۳﴾
وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ﴿۴﴾
عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ﴿۵﴾
يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ﴿۶﴾
الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ﴿۷﴾
فِي أَيِّ صُورَةٍ مَّا شَاءَ رَكَّبَكَ﴿۸﴾
كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ﴿۹﴾
وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ﴿۱۰﴾
كِرَامًا كَاتِبِينَ﴿۱۱﴾
يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴿۱۲﴾
إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ﴿۱۳﴾
وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ﴿۱۴﴾
يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ﴿۱۵﴾
وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ﴿۱۶﴾
وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ﴿۱۷﴾
ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ﴿۱۸﴾
يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَيْئًا ۖ وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ﴿۱۹﴾