عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۵۱
می‌بینمت که عزم جفا می‌کنی، مکن
عزم عتاب و فرقت ما می‌کنی، مکن
در مرغزار غیرت، چون شیر خشمگین
در خونم ای دو دیده چرا می‌کنی، مکن
بخت مرا چو کلک نگون می‌کنی، مکن
پشت مرا چو دال دوتا می‌کنی، مکن
ای تو تمام لطف خدا و عطای او
خود را نکال و قهر خدا می‌کنی، مکن
پیوند کرده‌یی کرم و لطف با دلم
پیوند کرده را چه جدا می‌کنی، مکن
آن بیذقی که شاه شده‌ست از رخ خوشت
بازش به مات غم چه گدا می‌کنی، مکن
آن بنده‌یی که بدر شد از پرتو رخت
چون ماه نو ز غصه دوتا می‌کنی، مکن
گر گبر و مومن است، چو کشته‌ی هوای توست
بر گبر کشته، تو چه غزا می‌کنی، مکن
بیهوش شو، چو موسی و همچون عصا خموش
مانند طور تو چه صدا می‌کنی، مکن
انوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۶
روی خوب خویش را پنهان مکن
دل به دست تست قصد جان مکن
حجرهٔ بیداد آبادان مخواه
خانهٔ صبر مرا ویران مکن
هر زمان گویی بریزم خون تو
رغم بدخواهان مگوی و آن مکن
سر مگردان از من و ای جان مرا
در هوای خویش سرگردان مکن
انوری را بی‌جنایت ای نگار
در غم هجران خود گریان مکن