عبارات مورد جستجو در ۱ گوهر پیدا شد:
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۸۳
بیا بیا، که چو آب حیات درخوردی
بیا بیا، که شفا و دوای هر دردی
بیا بیا، که گلستان ثنات می‌گوید
بیا بیا، بنما کز کجاش پروردی
بیا بیا، که به بیمارخانه بی‌قدمت
نمی‌رود ز رخ هیچ خسته‌یی، زردی
برآ برآ، هله ای آفتاب، چون بی‌تو
نمی‌رود ز هوا هیچ تلخی و سردی
برآ برآ، هله ای مه، که حیف بسیار است
که دیده‌ها همه گریان و تو درین گردی
بیا بیا که ولی نعمت همه کونی
که مخلص دل حیران و مهرۀ نردی
بیا بیا و بیاموز بندۀ خود را
که در امامت و تعلیم و آگهی، فردی