۳۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۸۳

بیا بیا، که چو آبِ حَیات دَرخَورْدی
بیا بیا، که شِفا و دَوایِ هر دَردی

بیا بیا، که گُلِستانْ ثَنات می‌گوید
بیا بیا، بِنِما کَزْ کُجاشْ پَروَردی

بیا بیا، که به بیمارخانه بی‌قَدَمَت
نمی‌رَوَد زِ رُخِ هیچ خسته‌یی، زَردی

بَرآ بَرآ، هَله ای آفتاب، چون بی‌تو
نمی‌رَوَد زِ هوا هیچ تَلْخی و سَردی

بَرآ بَرآ، هَله ای مَهْ، که حیفِ بسیار است
که دیده‌ها همه گریان و تو درین گَردی

بیا بیا که وَلی نِعْمَتِ همه کَوْنی
که مَخْلَصِ دلِ حیران و مُهْرۀ نَردی

بیا بیا و بیاموز بَندۀ خود را
که در اِمامَت و تَعلیم و آگَهی، فَردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.