عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
هجویری : بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین
۲۱- ابوعبداللّه احمدبن حنبل، رضی اللّه عنه
و منهم: شیخ سنت و قاهر اهل بدعت، ابوعبداللّه احمدبن حنبل، رضی اللّه عنه
مخصوص بود به ورع و تقوی، و حافظ حدیث پیغمبر بود، علیه السّلام. و این طبقه بجمله از فریقین وی را مبارک داشتهاند و صحبت مشایخ بزرگ دریافته بود، چون ذوالنون مصری و بشر حافی و سری سقطی و معروف کرخی و مانند ایشان، رضی اللّه عنهم.
و ظاهر الکرامات و صحیح الفراسات بود و اینچه امروز بعضی از مشبهه تعلق بدو کنند آن بر وی افتراست و موضوع و وی از آن جمله بری است.
و وی را اعتقادی است اندر اصول دین پسندیدهٔ علما و چون به بغداد معتزله غلبه کردند گفتند وی راتکلیف باید کرد تا قرآن را مخلوق گوید. پیرو ضعیف بود. دستهاش بر عُقابَیْن کشیدند و هزار تازیانه بزدندش که: «قرآن را مخلوق گوی.» نگفت و اندر آن میانه بند ازارش بگشاد و دستهاش بسته بود. دو دست دیگر پدیدار آمد و ازار ببست. چون این برهان بدیدند بگذاشتندش. و هم اندر آن جراحت فرمان یافت.
و اندر آخر عهد وی قومی به نزدیک وی آمدند و گفتند: «چه گویی اندر این قوم که تو را بزدند؟» گفت: «چه گویم؟ از برای خدای زدند. پنداشتند که من بر باطلم. اگر ایشان بر حقاند به مجرد زخم من به قیامت با ایشان خصمی نکنم.»
و وی را کلام است عالی اندر معاملت، و هرکه ازوی مسألتی پرسیدی، اگر معاملتی بودی، جواب گفتی و اگر حقیقتی، حواله به بشر حافی کردی؛ چنانکه روزی یکی بیامد و گفت: «ما الإخلاصُ؟ قال: «الخَلاصُ مِنْ آفاتِ الأعمالِ.» :«اخلاص چیست؟» گفت: «اخلاص آن است که از آفات اعمال خلاص یابی؛ یعنی: عملت بی ریا و سُمعه شود.» گفت: «ما التّوکّل؟» قال: «الثّقة باللّه.» :«توکل چیست؟» گفت: «باور و استوار داشت خدای اندر روزی خود.»
گفت: «ما الرضا؟» قال: «تسلیم الأمور إلی اللّه.» :«رضا چیست؟» گفت:«آن که کارهای خود به خداوند تعالی سپاری.»
گفت: «ما المحبّة؟» :«محبت چیست؟» گفت: «این از بشر حافی پرس؛ که تا وی زنده است من جواب این نکنم.»
و احمد بن حنبل رحمة اللّه علیه اندر همه احوال ممتحن بود در حال حیات از طعن معتزله، و در حال ممات ازتهمتهای مشبهه؛ تا حدی که اهل سنت و جماعت آنان که بر حال وی واقف نگشتهاند وی را تهمت کنند و وی از آن بری است. و اللّه اعلم.
مخصوص بود به ورع و تقوی، و حافظ حدیث پیغمبر بود، علیه السّلام. و این طبقه بجمله از فریقین وی را مبارک داشتهاند و صحبت مشایخ بزرگ دریافته بود، چون ذوالنون مصری و بشر حافی و سری سقطی و معروف کرخی و مانند ایشان، رضی اللّه عنهم.
و ظاهر الکرامات و صحیح الفراسات بود و اینچه امروز بعضی از مشبهه تعلق بدو کنند آن بر وی افتراست و موضوع و وی از آن جمله بری است.
و وی را اعتقادی است اندر اصول دین پسندیدهٔ علما و چون به بغداد معتزله غلبه کردند گفتند وی راتکلیف باید کرد تا قرآن را مخلوق گوید. پیرو ضعیف بود. دستهاش بر عُقابَیْن کشیدند و هزار تازیانه بزدندش که: «قرآن را مخلوق گوی.» نگفت و اندر آن میانه بند ازارش بگشاد و دستهاش بسته بود. دو دست دیگر پدیدار آمد و ازار ببست. چون این برهان بدیدند بگذاشتندش. و هم اندر آن جراحت فرمان یافت.
و اندر آخر عهد وی قومی به نزدیک وی آمدند و گفتند: «چه گویی اندر این قوم که تو را بزدند؟» گفت: «چه گویم؟ از برای خدای زدند. پنداشتند که من بر باطلم. اگر ایشان بر حقاند به مجرد زخم من به قیامت با ایشان خصمی نکنم.»
و وی را کلام است عالی اندر معاملت، و هرکه ازوی مسألتی پرسیدی، اگر معاملتی بودی، جواب گفتی و اگر حقیقتی، حواله به بشر حافی کردی؛ چنانکه روزی یکی بیامد و گفت: «ما الإخلاصُ؟ قال: «الخَلاصُ مِنْ آفاتِ الأعمالِ.» :«اخلاص چیست؟» گفت: «اخلاص آن است که از آفات اعمال خلاص یابی؛ یعنی: عملت بی ریا و سُمعه شود.» گفت: «ما التّوکّل؟» قال: «الثّقة باللّه.» :«توکل چیست؟» گفت: «باور و استوار داشت خدای اندر روزی خود.»
گفت: «ما الرضا؟» قال: «تسلیم الأمور إلی اللّه.» :«رضا چیست؟» گفت:«آن که کارهای خود به خداوند تعالی سپاری.»
گفت: «ما المحبّة؟» :«محبت چیست؟» گفت: «این از بشر حافی پرس؛ که تا وی زنده است من جواب این نکنم.»
و احمد بن حنبل رحمة اللّه علیه اندر همه احوال ممتحن بود در حال حیات از طعن معتزله، و در حال ممات ازتهمتهای مشبهه؛ تا حدی که اهل سنت و جماعت آنان که بر حال وی واقف نگشتهاند وی را تهمت کنند و وی از آن بری است. و اللّه اعلم.
محمد بن منور : باب اول - در ابتداء حالت شیخ
بخش ۸
پس از مرو قصد سرخس کرد و چون به سرخس آمد، پیش امام ابوعلی زاهربن احمد شد، که مفسر و محدث و صاحب حدیث بود و مذهب شافعی در سرخس او اظهار کرد و از وی پدید آمد و این چند امام بودند که به برکۀ انفاس ایشان اهل این ولایتها از بدعت اعتزال خلاص یافتند و به مذهب شافعی باز آمدند: حمیدرمحویه در شهرستانه و فراوه و نسا، و بوعمرو فراهی در استو و خوجان، و بولبابۀ میهنی در ابیورد و خاوران، و بوعلی در سرخس، رحمةاللّه علیهم اجمعین.
پس شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز بامداد بربوعلی تفسیر خواندی، و نماز پیشین علم اصول، و نماز دیگر اخبار رسول اللّه علیه السلم. و درین هر سه علم شاگرد بوعلی فقیه بود و تربیت این امام به سرخس است.
پس شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز بامداد بربوعلی تفسیر خواندی، و نماز پیشین علم اصول، و نماز دیگر اخبار رسول اللّه علیه السلم. و درین هر سه علم شاگرد بوعلی فقیه بود و تربیت این امام به سرخس است.
محیط قمی : هفت شهر عشق
شمارهٔ ۶۸ - در وفات شیخ الفقها حاج ملّا علی کنی می فرماید
ای دریغا که باز در اسلام
خللی روی داد، سخت عظیم
«ثُلمةٌ لا یسدُّها شیء»
یافت ره، در اساس شرع قویم
منکسف گشت شمس چرخ هدی
تیره شد روز عالمی از بیم
عالمی در غمند و ماتم، از آنک
عمل و علم و فضل، گشت یتیم
آن که از زادن چو او، نحریر
ما در روزگار هست، عقیم
حجة المسلمین والاسلام
حاج ملّا علی، فقیه جسیم
مولدش کن و خطه ی تهران
بود مسکن، ز روزگار قدیم
در زمان هزار و دو صد و بیست
هست مولود آن فقیه علیم
در سپنجی سرای، فانی بود
قرب هشتاد و هفت سال مقیم
خلق را سوی حق هدایت کرد
داد آیین بندگی تعلیم
زادراه معاد، آماده
کرد ر اعمال نیک و قلب سلیم
شادمان نفس مطمئنه ی او
کرد رجعت به سوی ربّ کریم
به دو سال هزار و سیصد و شش
کرد جان را به پیک حق تسلیم
در محرم سه روز مانده زماه
پنجمین هفته شد، به دار نعیم
در جوار دو بحر رحمت حق
گشت مدفون و یافت فوز عظیم
شاه عبدالعظیم و حمزه که هست
زاده هفتمین امام کظیم
یافت زاسماء حق غفور ودود
بهر تاریخ رحلتش ترقیم
حاج ملاعلی و باغ و جنان
هست تاریخ آن فقیه علیم
باز تاریخ را «محیط» سرود
به جنان شد معین شرع قویم
خللی روی داد، سخت عظیم
«ثُلمةٌ لا یسدُّها شیء»
یافت ره، در اساس شرع قویم
منکسف گشت شمس چرخ هدی
تیره شد روز عالمی از بیم
عالمی در غمند و ماتم، از آنک
عمل و علم و فضل، گشت یتیم
آن که از زادن چو او، نحریر
ما در روزگار هست، عقیم
حجة المسلمین والاسلام
حاج ملّا علی، فقیه جسیم
مولدش کن و خطه ی تهران
بود مسکن، ز روزگار قدیم
در زمان هزار و دو صد و بیست
هست مولود آن فقیه علیم
در سپنجی سرای، فانی بود
قرب هشتاد و هفت سال مقیم
خلق را سوی حق هدایت کرد
داد آیین بندگی تعلیم
زادراه معاد، آماده
کرد ر اعمال نیک و قلب سلیم
شادمان نفس مطمئنه ی او
کرد رجعت به سوی ربّ کریم
به دو سال هزار و سیصد و شش
کرد جان را به پیک حق تسلیم
در محرم سه روز مانده زماه
پنجمین هفته شد، به دار نعیم
در جوار دو بحر رحمت حق
گشت مدفون و یافت فوز عظیم
شاه عبدالعظیم و حمزه که هست
زاده هفتمین امام کظیم
یافت زاسماء حق غفور ودود
بهر تاریخ رحلتش ترقیم
حاج ملاعلی و باغ و جنان
هست تاریخ آن فقیه علیم
باز تاریخ را «محیط» سرود
به جنان شد معین شرع قویم