عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى. زُیِّنَ لِلنَّاسِ این ناس کافرانند، و این تزیین بر آراستن دنیاست در چشم ایشان، و دریافت آن بحسّ باشد نه بعقل، از اینجاست که در قرآن تزیین همه در اوصاف دنیا آمده است نه در اوصاف آخرت، و آن گه همه در حق کافران گفته که مدرک ایشان از محسوسات در نگذرد، و ذلک فى قوله تعالى زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا و جاى دیگر گفت إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ، جایى دیگر اضافت تزیین با شیطان کرد گفت: وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ نه از آن که از حقیقت تزیین و گمراهى ایشان در شیطان چیزى هست، لکن شیطان سبب گمراهى و آراستگى عمل بد بر ایشان بود، پس بر سبیل تسبّب اضافت تزیین با شیطان شد، چنان که جاى دیگر اضافت اضلال با اصنام کرد رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ
و معلوم است که اضلال در بتان نیست، فانّ الهادى و المضل هو اللَّه عزّ و جل، لکن اصنام سبب ضلالت ایشان بودند پس بر سبیل تسبب اضلال با نام ایشان کرده، اینجا همچنانست زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ. معنی آنست: زین للناس الشهوات و حببت الیهم. شهوات آرزوى نفس است، و لذت راندن، و بر پى هواى خود ایستادن، آن گه شهوات را تفسیر کرد و ابتدا بزنان کرد. فانّهن حبائل الشیطان و اقرب الى الافتنان. که این زنان دام شیطانند، و مرد بهیچ چیز چنان زود فتنه نگردد که برین زنان. مصطفى ص گفت: «ما ترکت بعدى فتنة أضرّ على الرجال من النساء».
و عجب آنست که این زنان را دام خواند و شیطان را دام نهنده، پس کید دام نهنده را ضعیف گفت، إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً و کید دام عظیم خواند: إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ، از بهر آنکه کید شیطان چون با رحمت خداى مقابل کنى ضعیف باشد، و کید زنان چون با شهوت مردان و میل ایشان مقابل کنى قوى باشد و عظیم.
وَ الْبَنِینَ و از شهوات دنیا که مردم آن را سخن دوست دارند پسرانند، مصطفى ص گفت انّهم لثمرة القلوب و قرّة الاعین، و انهم مع ذلک لمجبنة منجلة محزنة.
و روى: ما من اهل بیت یولد فیهم ولد ذکر إلّا و اصبح فیهم عز لم یکن.
وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ قناطیر جمع قنطارست، و در لغت عرب قطعى نیست بر کمیت و حدّ ان. جایى که گذرگاه مردم بود آن را قنطره گویند و قنطار مالى باشد که گذرگاه زندگى تو بود، پس باحوال مردم بگردد همچون بىنیازى و توانگرى، یکى باندک مال خود را بىنیاز و مستغنى بیند، یکى تا مال بسیار جمع نکند خود را بىنیاز و مستغنى نداند، و جماعتى از مفسران در قنطار سخن گفتهاند و آن را حدّى پدید کرده گفتند: هزار دینار، و گفتند: که پانصد، و گفتند که نصاب زکاة، آن که زکاة در آن واجب شود. و گفتهاند که پرى پوست گاو دینار یا درم، و گفتهاند: دوازده هزار درم دیت مردى مسلمان. و المقنطرة المجموعة قنطارا قنطارا آنچه قنطار قنطار با هم آرى و گرد کنى. گویند مقنطره همچون دراهم مدرهمه و دنانیر مدنّرة. و قیل: المقنطرة المحکمة، یقال قنطرت الشیء اذا احکمته و منه سمیت القنطره وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ اسبان را خیل خواند لما فیه من الخیلاء هیچ کس بر پشت اسب سوار نشود که نه در خود خیلاء و کبر نبیند و اصل ذلک من خیلت الشیء و هو ظن یقرب من الکذب، و منه الخیال میگوید و از شهوات دنیا اسبان مسوّماند: «مسوّم» را دو معنى است یکى: المطیّة المعلمة فى الحرب، یعنى اسبان با سومه نیکو نگاشت» آن نیکو، رنگ آن نیکو. سومه نشانى باشد که متوسّم عیب و هنر و نژاد اسب بآن بجاى آرد. دیگر معنى و الخیل المسومه اى المرسلة فى الرعى اسبان سائمه کرده کلها بصحرا گذاشته. یقال سامت الخیل فسوم سوما. فهن سائمة اذا رعت، و اسمتها أنا اسامة فهى مسامة، و سوّمتها تسویما فهى مسوّمة. و منه قوله تعالى فِیهِ تُسِیمُونَ
روى على ابن ابى طالب ع قال رسول اللَّه ص: لما اراد اللَّه عز و جلّ ان یخلق الخیل قال لریح الجنوب انى خالق منک خلقا اخلقه عزّا لاولیائى، و مذلة لاعدائى، و جمالا لاهل طاعتى. قالت الریح اخلق. فقبض منها قبضة فقال خلقتک فرسا. و جعلتک عزیزا و جعلت الخیر معقودا بناصیتک و الغنائم محتازة على ظهرک، و انت بغیتى، آثرتک فسحة من الرزق. و آثرتک على غیرک من الدواب.
و اعطیت علیک صاحبک، و جعلتک تطیر بلا جناح، و انت المطلب و انت المهرب، و ساجعل على ظهرک رجالا یسبحوننى و یحمدوننى و یهلّلوننى و یکبّروننى، فسبّحى اذا سبحوا و هلّلى اذا هلّلوا و مجدّى اذا مجّدوا و کبّرى اذا کبّروا. فقال رسول اللَّه ص ما من تسبیحة و تحمیدة و تمجیدة و تکبیرة یکبر بها صاحبها، فتسمعه الّا فتجیبه بمثلها. قال: فلمّا ان سمعت الملائکه الصفة و خلق الفرس. قالت: یا رب نحن ملائکتک نسبحک و نحمدک، فما ذا لنا؟ قال: فحلق لها خیلا بلغا لها اعناق کاعناق البخت تمرّ بهم الى من یشاء من انبیائه و رسله. قال على ع و البراق منهن. قال فارسل الفرس فى الارض فلمّا استوت قدماه فى الارض صهل. فمسح الرحمن تعالى بیده على عرفه و ظهره فقال بورکت ما احسنک! فلما ان عرض اللَّه عز و جل على آدم من کل شیء مما خلق اللَّه، قال له: اختر من خلقى ما شئت فاختار الفرس فقال له. اخترت عزّک و عز ولدک خالدا باقیا ما بقوا برکتى علیک و علیهم، ما خلقت خلقا احب الى منک و منهم.
و عن انس قال لم یکن شیء احبّ الى رسول اللَّه ص بعد النساء من الخیل. و عن ابى ذر قال قال رسول اللَّه ص ما من فرس عربى الّا یوذن له عند کل فجر بدعوة: اللهم من حولتنى من بنى آدم و جعلتنى له، فاجعلنى احب اهله و ماله الیه.
و عن خباب قال: قال رسول اللَّه ص، «الخیل ثلاثة: فرس للرحمن و فرس للشیطان و فرس للانسان: فامّا فرس الرحمن فما اتخذ فى سبیل اللَّه و قوتل علیه اعداء اللَّه، و امّا فرس الانسان فما استطرق علیه، و اما فرس الشیطان فما روهن علیه و قومر علیه.»
وَ الْأَنْعامِ و ز شهوات دنیا که مردم را بر آراستند چهارپایانند یعنى شتر و گاو و گوسفند. وَ الْحَرْثِ و کشتهزار. فرق میان حرث و زرع آنست که حرث زمین ساختن و خویش کردن و تخم در آن ریختن است، و زرع بعد از آن رویانیدن و پروریدن است. ازینجا که رب العالمین اضافت حرث را با خلق کرد بیرون از زرع قال تعالى: أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا آنچه گفتیم ازین شهوات و لذات چندان بجایست که دنیا بجایست، بر خوردارى ناپاینده پیدایى آن چندان ماند که دنیا ماند. اهل معانى گفتند: حیاة بر دو قسم است: حیاة دانیه دنیه، و هى الحیاة الدنیا حیاتى نزدیک یعنى این جهان با دنائت و خساست. و دنائت و خسّت وى آنست که رب العالمین آن را لعب و لهو خواند، و ذلک فى قوله: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ الى قوله ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً قسم دوم حیاة آن جهانى است، با راحت و آسانى، با شرف و شادى، و شرف وى آنست که رب العالمین آن را حیاة طیبه خواند و حقیقت زندگى آن نهاد بآن که گفت: وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ. کافران و بیگانگان حیاة همان قسم اول دانند، و بآن راه برند، و قسم دوم خود نشناسند و در نیابند، لا جرم آن را منکر شدند گفتند: لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ، إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا و مومنان بنور معرفت و تأیید الهى این حیاة آن جهانى بشناختند، و دریافتند، و بآن ایمان آوردند. رب العالمین آن ایمان ایشان بپسندید، و ایشان را در آن بستود و گفت.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها، وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ آنکه در آخر آیت گفت: وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ اى حسن المرجع، و هى الجنة. آنچه گفت درین آیت که رفت وصف کافرانست و بهره ایشان. اکنون وصف مؤمنان در گرفت، و آنچه از بهر ایشان ساخت گفت: قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ. روى عن عمر رضى اللَّه عنه لمّا سمع هذه الآیات، قال: «ربنا انک زیّنت و بینّت هذه انّ ما بعدها خیر منها فاجعل لعمر و آل عمر الّذی هو خیر منها. معنى آیت آنست که یا محمد: گوى شما را خبر کنم به از آنچه نصیب کافرانست. اینجا سخن تمام شد.
پس ابتداء کرد و گفت: لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ گفتهاند: که تقوى سه منزلست: منزل اول ترک الکفر و الشرک، از شرک پرهیز کردن و از کفر دور بودن، منزل دوم ترک المحارم الّتى تحظرها الشریعة حرامها، که شریعت آن را بسته است و حرام کرده و از آن پرهیز کردن، سوم منزل حفظ الخواطر و النیات، خاطر و نیت خویش را پاس داشتن وز پراکندگى نگاه داشتن. اول منزل مسلمانانست، دوم منزل مؤمنانست، سوم منزل عارفانست. میگوید: ایشان که از شرک بپرهیزیدند و از محظورات شرع باز ایستادند، و خاطر و نیّت خویش را پاس داشتند. تا در توحید درست آمدند و راست رفتند، ایشان راست بنزدیک خداوند ایشان بهشتهاى.
جَنَّاتٌ بلفظ جمع گفت از بهر آنکه نه یک بهشت است، که هفت بهشتاند چنان که ابن عباس گفت: جنة (۱) الماوى و جنة (۲) النعیم و دار الخلد (۳) و دار السلام (۴) و جنة (۵) الفردوس و جنة (۶) عدن، و علّیون (۷). و اشتقاق جنّت از جنّ است، و معنى جنّ پوشش است، یعنى که از حسّ بصر پوشیدهاند، که ایشان را نهبینند. و دل را جنان گویند که از چشمها پوشیده است همچنین جنّات را بآن خوانند که امروز در دنیا از چشمها پوشیده است و لذلک قال تعالى فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ.
آن گه صفت بهشت کرد تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ. در همه قرآن این ها و الف با اشجار شود مگر آنجا که من تحتهم است، و معنى همانست که میگوید: میرود زیر ایشان جویهاى روان یعنى زیر درختها و نشستگاههاى ایشان.
خالِدِینَ فِیها جاودان در آن بهشتاند با ناز و نعیم، جاى دیگر فرمود وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ. از آن ناز و نعیمشان هرگز بیرون نیارند، و از عزّ وصال با ذلّ اخراج نگردانند، وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ و ایشان راست در آن بهشت جفتان پاکیزه، و گزیده از قاذورات و تغیّر، لا یبلن و لا یتغوّطن و لا یحضن و لا یشبنّ.
روى انّ یهودیّا سأل النبى ص «أ تزعم انّ فى الجنة نکاحا و اکلا و شربا» و من اکل و شرب کانت له عذرة. فقال النبى ص: و الذى نفسی بیده انّ فیها اکلا و شربا و نکاحا و یخرج منهم عرق اطیب من ریح المسک. فقال رجل: صدق رسول اللَّه خلق اللَّه دودا یاکل مما تاکلون و یشرب مما تشربون فیخلف عسلا سائغا، فقال علیه الصلاة و السلام هذا مثل طعام الجنة.»
وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ بو بکر از عاصم «رضوان» در همه قرآن بضم رآ خواند، و این لغت تمیم و قیس است. باقى بکسر را خوانند بر لغت اهل حجاز. یقال رضى یرضی رضى و مرضاة و رضوانا و رضوانا موسى گفت: خدایا! «دلّنى على عمل اذا عملته، رضیت عنى»: مرا کارى درآموز و بعملى راهنماى که چون آن بجاى آرم تو از من راضى شوى. رب العالمین گفت: یا موسى طاقت ندارى و آنچه میخواهى بر نتاوى! موسى بسجود در افتاد و تضرع کرد، آن گه رب العالمین گفت: یا بن عمران رضایى فى رضاک بقضایى: رضاء من در آنست که بحکم من راضى شوى. مصطفى ص این دعا بسیار کردى: «اللّهمّ، انّى اسألک الرضاء بعد القضاء و برد العیش بعد الموت، و اسألک لذة النظر الى وجهک»
شیخ ابو عثمان حیرى را پرسیدند: چه معنى را رضا بعد القضاء خواست؟ گفت: رضا پیش از قضاء عزم باشد بر رضا نه عین رضاء، و بعد از قضاء حقیقت رضا آن بود.
وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ اى بصیر باعمال العباد، فیجازیهم علیها و قیل بصیر بالعباد اى علیهم بما یصیرون الیه من العدى و التولى.
و معلوم است که اضلال در بتان نیست، فانّ الهادى و المضل هو اللَّه عزّ و جل، لکن اصنام سبب ضلالت ایشان بودند پس بر سبیل تسبب اضلال با نام ایشان کرده، اینجا همچنانست زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ. معنی آنست: زین للناس الشهوات و حببت الیهم. شهوات آرزوى نفس است، و لذت راندن، و بر پى هواى خود ایستادن، آن گه شهوات را تفسیر کرد و ابتدا بزنان کرد. فانّهن حبائل الشیطان و اقرب الى الافتنان. که این زنان دام شیطانند، و مرد بهیچ چیز چنان زود فتنه نگردد که برین زنان. مصطفى ص گفت: «ما ترکت بعدى فتنة أضرّ على الرجال من النساء».
و عجب آنست که این زنان را دام خواند و شیطان را دام نهنده، پس کید دام نهنده را ضعیف گفت، إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً و کید دام عظیم خواند: إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ، از بهر آنکه کید شیطان چون با رحمت خداى مقابل کنى ضعیف باشد، و کید زنان چون با شهوت مردان و میل ایشان مقابل کنى قوى باشد و عظیم.
وَ الْبَنِینَ و از شهوات دنیا که مردم آن را سخن دوست دارند پسرانند، مصطفى ص گفت انّهم لثمرة القلوب و قرّة الاعین، و انهم مع ذلک لمجبنة منجلة محزنة.
و روى: ما من اهل بیت یولد فیهم ولد ذکر إلّا و اصبح فیهم عز لم یکن.
وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ قناطیر جمع قنطارست، و در لغت عرب قطعى نیست بر کمیت و حدّ ان. جایى که گذرگاه مردم بود آن را قنطره گویند و قنطار مالى باشد که گذرگاه زندگى تو بود، پس باحوال مردم بگردد همچون بىنیازى و توانگرى، یکى باندک مال خود را بىنیاز و مستغنى بیند، یکى تا مال بسیار جمع نکند خود را بىنیاز و مستغنى نداند، و جماعتى از مفسران در قنطار سخن گفتهاند و آن را حدّى پدید کرده گفتند: هزار دینار، و گفتند: که پانصد، و گفتند که نصاب زکاة، آن که زکاة در آن واجب شود. و گفتهاند که پرى پوست گاو دینار یا درم، و گفتهاند: دوازده هزار درم دیت مردى مسلمان. و المقنطرة المجموعة قنطارا قنطارا آنچه قنطار قنطار با هم آرى و گرد کنى. گویند مقنطره همچون دراهم مدرهمه و دنانیر مدنّرة. و قیل: المقنطرة المحکمة، یقال قنطرت الشیء اذا احکمته و منه سمیت القنطره وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ اسبان را خیل خواند لما فیه من الخیلاء هیچ کس بر پشت اسب سوار نشود که نه در خود خیلاء و کبر نبیند و اصل ذلک من خیلت الشیء و هو ظن یقرب من الکذب، و منه الخیال میگوید و از شهوات دنیا اسبان مسوّماند: «مسوّم» را دو معنى است یکى: المطیّة المعلمة فى الحرب، یعنى اسبان با سومه نیکو نگاشت» آن نیکو، رنگ آن نیکو. سومه نشانى باشد که متوسّم عیب و هنر و نژاد اسب بآن بجاى آرد. دیگر معنى و الخیل المسومه اى المرسلة فى الرعى اسبان سائمه کرده کلها بصحرا گذاشته. یقال سامت الخیل فسوم سوما. فهن سائمة اذا رعت، و اسمتها أنا اسامة فهى مسامة، و سوّمتها تسویما فهى مسوّمة. و منه قوله تعالى فِیهِ تُسِیمُونَ
روى على ابن ابى طالب ع قال رسول اللَّه ص: لما اراد اللَّه عز و جلّ ان یخلق الخیل قال لریح الجنوب انى خالق منک خلقا اخلقه عزّا لاولیائى، و مذلة لاعدائى، و جمالا لاهل طاعتى. قالت الریح اخلق. فقبض منها قبضة فقال خلقتک فرسا. و جعلتک عزیزا و جعلت الخیر معقودا بناصیتک و الغنائم محتازة على ظهرک، و انت بغیتى، آثرتک فسحة من الرزق. و آثرتک على غیرک من الدواب.
و اعطیت علیک صاحبک، و جعلتک تطیر بلا جناح، و انت المطلب و انت المهرب، و ساجعل على ظهرک رجالا یسبحوننى و یحمدوننى و یهلّلوننى و یکبّروننى، فسبّحى اذا سبحوا و هلّلى اذا هلّلوا و مجدّى اذا مجّدوا و کبّرى اذا کبّروا. فقال رسول اللَّه ص ما من تسبیحة و تحمیدة و تمجیدة و تکبیرة یکبر بها صاحبها، فتسمعه الّا فتجیبه بمثلها. قال: فلمّا ان سمعت الملائکه الصفة و خلق الفرس. قالت: یا رب نحن ملائکتک نسبحک و نحمدک، فما ذا لنا؟ قال: فحلق لها خیلا بلغا لها اعناق کاعناق البخت تمرّ بهم الى من یشاء من انبیائه و رسله. قال على ع و البراق منهن. قال فارسل الفرس فى الارض فلمّا استوت قدماه فى الارض صهل. فمسح الرحمن تعالى بیده على عرفه و ظهره فقال بورکت ما احسنک! فلما ان عرض اللَّه عز و جل على آدم من کل شیء مما خلق اللَّه، قال له: اختر من خلقى ما شئت فاختار الفرس فقال له. اخترت عزّک و عز ولدک خالدا باقیا ما بقوا برکتى علیک و علیهم، ما خلقت خلقا احب الى منک و منهم.
و عن انس قال لم یکن شیء احبّ الى رسول اللَّه ص بعد النساء من الخیل. و عن ابى ذر قال قال رسول اللَّه ص ما من فرس عربى الّا یوذن له عند کل فجر بدعوة: اللهم من حولتنى من بنى آدم و جعلتنى له، فاجعلنى احب اهله و ماله الیه.
و عن خباب قال: قال رسول اللَّه ص، «الخیل ثلاثة: فرس للرحمن و فرس للشیطان و فرس للانسان: فامّا فرس الرحمن فما اتخذ فى سبیل اللَّه و قوتل علیه اعداء اللَّه، و امّا فرس الانسان فما استطرق علیه، و اما فرس الشیطان فما روهن علیه و قومر علیه.»
وَ الْأَنْعامِ و ز شهوات دنیا که مردم را بر آراستند چهارپایانند یعنى شتر و گاو و گوسفند. وَ الْحَرْثِ و کشتهزار. فرق میان حرث و زرع آنست که حرث زمین ساختن و خویش کردن و تخم در آن ریختن است، و زرع بعد از آن رویانیدن و پروریدن است. ازینجا که رب العالمین اضافت حرث را با خلق کرد بیرون از زرع قال تعالى: أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا آنچه گفتیم ازین شهوات و لذات چندان بجایست که دنیا بجایست، بر خوردارى ناپاینده پیدایى آن چندان ماند که دنیا ماند. اهل معانى گفتند: حیاة بر دو قسم است: حیاة دانیه دنیه، و هى الحیاة الدنیا حیاتى نزدیک یعنى این جهان با دنائت و خساست. و دنائت و خسّت وى آنست که رب العالمین آن را لعب و لهو خواند، و ذلک فى قوله: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ الى قوله ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً قسم دوم حیاة آن جهانى است، با راحت و آسانى، با شرف و شادى، و شرف وى آنست که رب العالمین آن را حیاة طیبه خواند و حقیقت زندگى آن نهاد بآن که گفت: وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ. کافران و بیگانگان حیاة همان قسم اول دانند، و بآن راه برند، و قسم دوم خود نشناسند و در نیابند، لا جرم آن را منکر شدند گفتند: لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ، إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا و مومنان بنور معرفت و تأیید الهى این حیاة آن جهانى بشناختند، و دریافتند، و بآن ایمان آوردند. رب العالمین آن ایمان ایشان بپسندید، و ایشان را در آن بستود و گفت.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها، وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ آنکه در آخر آیت گفت: وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ اى حسن المرجع، و هى الجنة. آنچه گفت درین آیت که رفت وصف کافرانست و بهره ایشان. اکنون وصف مؤمنان در گرفت، و آنچه از بهر ایشان ساخت گفت: قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ. روى عن عمر رضى اللَّه عنه لمّا سمع هذه الآیات، قال: «ربنا انک زیّنت و بینّت هذه انّ ما بعدها خیر منها فاجعل لعمر و آل عمر الّذی هو خیر منها. معنى آیت آنست که یا محمد: گوى شما را خبر کنم به از آنچه نصیب کافرانست. اینجا سخن تمام شد.
پس ابتداء کرد و گفت: لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ گفتهاند: که تقوى سه منزلست: منزل اول ترک الکفر و الشرک، از شرک پرهیز کردن و از کفر دور بودن، منزل دوم ترک المحارم الّتى تحظرها الشریعة حرامها، که شریعت آن را بسته است و حرام کرده و از آن پرهیز کردن، سوم منزل حفظ الخواطر و النیات، خاطر و نیت خویش را پاس داشتن وز پراکندگى نگاه داشتن. اول منزل مسلمانانست، دوم منزل مؤمنانست، سوم منزل عارفانست. میگوید: ایشان که از شرک بپرهیزیدند و از محظورات شرع باز ایستادند، و خاطر و نیّت خویش را پاس داشتند. تا در توحید درست آمدند و راست رفتند، ایشان راست بنزدیک خداوند ایشان بهشتهاى.
جَنَّاتٌ بلفظ جمع گفت از بهر آنکه نه یک بهشت است، که هفت بهشتاند چنان که ابن عباس گفت: جنة (۱) الماوى و جنة (۲) النعیم و دار الخلد (۳) و دار السلام (۴) و جنة (۵) الفردوس و جنة (۶) عدن، و علّیون (۷). و اشتقاق جنّت از جنّ است، و معنى جنّ پوشش است، یعنى که از حسّ بصر پوشیدهاند، که ایشان را نهبینند. و دل را جنان گویند که از چشمها پوشیده است همچنین جنّات را بآن خوانند که امروز در دنیا از چشمها پوشیده است و لذلک قال تعالى فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ.
آن گه صفت بهشت کرد تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ. در همه قرآن این ها و الف با اشجار شود مگر آنجا که من تحتهم است، و معنى همانست که میگوید: میرود زیر ایشان جویهاى روان یعنى زیر درختها و نشستگاههاى ایشان.
خالِدِینَ فِیها جاودان در آن بهشتاند با ناز و نعیم، جاى دیگر فرمود وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ. از آن ناز و نعیمشان هرگز بیرون نیارند، و از عزّ وصال با ذلّ اخراج نگردانند، وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ و ایشان راست در آن بهشت جفتان پاکیزه، و گزیده از قاذورات و تغیّر، لا یبلن و لا یتغوّطن و لا یحضن و لا یشبنّ.
روى انّ یهودیّا سأل النبى ص «أ تزعم انّ فى الجنة نکاحا و اکلا و شربا» و من اکل و شرب کانت له عذرة. فقال النبى ص: و الذى نفسی بیده انّ فیها اکلا و شربا و نکاحا و یخرج منهم عرق اطیب من ریح المسک. فقال رجل: صدق رسول اللَّه خلق اللَّه دودا یاکل مما تاکلون و یشرب مما تشربون فیخلف عسلا سائغا، فقال علیه الصلاة و السلام هذا مثل طعام الجنة.»
وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ بو بکر از عاصم «رضوان» در همه قرآن بضم رآ خواند، و این لغت تمیم و قیس است. باقى بکسر را خوانند بر لغت اهل حجاز. یقال رضى یرضی رضى و مرضاة و رضوانا و رضوانا موسى گفت: خدایا! «دلّنى على عمل اذا عملته، رضیت عنى»: مرا کارى درآموز و بعملى راهنماى که چون آن بجاى آرم تو از من راضى شوى. رب العالمین گفت: یا موسى طاقت ندارى و آنچه میخواهى بر نتاوى! موسى بسجود در افتاد و تضرع کرد، آن گه رب العالمین گفت: یا بن عمران رضایى فى رضاک بقضایى: رضاء من در آنست که بحکم من راضى شوى. مصطفى ص این دعا بسیار کردى: «اللّهمّ، انّى اسألک الرضاء بعد القضاء و برد العیش بعد الموت، و اسألک لذة النظر الى وجهک»
شیخ ابو عثمان حیرى را پرسیدند: چه معنى را رضا بعد القضاء خواست؟ گفت: رضا پیش از قضاء عزم باشد بر رضا نه عین رضاء، و بعد از قضاء حقیقت رضا آن بود.
وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ اى بصیر باعمال العباد، فیجازیهم علیها و قیل بصیر بالعباد اى علیهم بما یصیرون الیه من العدى و التولى.
رشیدالدین میبدی : ۸۷- سورة الاعلى- مکیة
النوبة الثانیة
این سوره بقول بعضى مفسّران مکّى است و بقول بعضى مدنى، نوزده آیتست هفتاد و دو کلمه، دویست و هفتاد حرف، و درین سوره از منسوخات هیچ چیز نیست.
و در خبر ابى بن کعب است از مصطفى (ص) که: هر که این سوره برخواند اللَّه تعالى بعدد هر حرفى که بر ابراهیم و موسى و عیسى علیهم السّلام فرو فرستاد او را ده نیکى در دیوان اعمال بنویسند. و در آثار سلف است که: هر که سورة الاعلى بر خواند چنانست که پنج یکى از قرآن خواند. و رسول خدا (ص) خواندن این سوره دوست داشتى. و هر گه که بخواندن این سوره آغاز کردى گفتى: «سبحان ربّى الاعلى» و بزرگان صحابه چون على (ع) و زبیر و عبد اللَّه عباس و عبد اللَّه زبیر و عبد اللَّه عمرو و ابو موسى اشعرى رضی اللَّه عنهم چون در نماز این سوره خواندندى، بگفتندى: «سبحان ربّى الاعلى» ضحاک گفت: من قرأها فلیقرأها کذلک هر که این سوره خواند تا آن کلمات بگوید، چنان که ایشان گفتند. و تأویل سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى این نهادند که قل: «سبحان ربّى الاعلى». معنى آنست که بگو اى محمد: «سبحان ربّى الاعلى» و اوّل کسى که «سبحان ربّى الاعلى» گفت میکائیل بود. مصطفى (ص) جبرئیل را بپرسید که: «گوینده این کلمات را در نماز یا در غیر نماز ثواب چیست»؟
فقال یا محمد! ما من مؤمن و لا مؤمنة یقولها فی سجوده او فی غیر سجوده الّا کانت له فی میزانه اثقل من العرش و الکرسىّ و جبال الدّنیا و یقول اللَّه صدق عبدى انا اعلى فوق کلّ شیء و لیس فوقى شیء، اشهدوا ملائکتى انّى قد غفرت لعبدى و ادخلته جنّتى فاذا مات زاره میکائیل کلّ یوم. فاذا کان یوم القیامة حمله على جناحه فیوقفه بین یدى اللَّه عزّ و جلّ فیقول: یا ربّ شفّعنى فیه، فیقول قد شفّعتک فیه اذهب به الى الجنّة
و قال عقبة بن عامر: لمّا نزلت فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ، قال رسول اللَّه (ص): اجعلوها فى رکوعکم، فلمّا نزل سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: اجعلوها فی سجودکم.
قوله: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى یعنى: قل «سبحان ربّى الاعلى». و الى هذا التّأویل ذهب جماعة من الصّحابة و التّابعین. و قال قوم: معناه: نزّه رَبِّکَ الْأَعْلَى عمّا یقول فیه الملحدون و یصفه به المبطلون و جعلوا الاسم زائدة فی الآیة دخلت لتحسین الکلام کقوله: «وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ» و یحتجّ بهذا من یجعل الاسم و المسمّى واحدا لانّ احدا لا یقول سبحان اسم اللَّه سبحان اسم ربّنا. انّما یقول سبحان اللَّه سبحان ربّنا. فکان معنى سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ: «سبّح ربّک». و قیل: الاسم صفته و معناه نزّه وصفه عمّا لا یلیق به. و قیل: نزّه اسمه عن ان تسمّى به غیره فلا یسمّى احد اللَّه غیره تعالى ذکره و جلّت عظمته. و قال: ابن عباس: معناه: صلّ بامر ربک أعلى أی علا کلّ شیء قدرة و سلطانا و الالف للمبالغة لا للمقابلة.
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى اى خلق کلّ ذى روح فَسَوَّى خلقته و خصّ کلّ واحد بتألیف و نظم على ما اراده و قیل: سوّى الیدین و الرّجلین و العینین.
و قیل: سوّى اى عدّل قامته. و قیل: خلقه مستویا متقنا محکما لیدلّ على علم فاعله و اراد به.
وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى قرأ الکسائى بتخفیف الدّال قَدَّرَ و شدّدها الآخرون و هما بمعنى واحد و المعنى: «قدّر» الارزاق «فهدى» لاکتساب الارزاق و المعاش. و قیل: «قدّر» الخلق ازواجا ذکرا و انثى ثمّ هداهم لوجه التّوالد و التّناسل و علّمهم کیف یأتیها و کیف تأتیه. و قیل: هدیه الى اجتناب المضارّ و ابتغاء المنافع.
و قیل: «هدى» الانسان لمصالحه و البهائم لمراتعها. و قیل: «هدیه السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»، و قیل: «قدّر» السّعادة و الشّقاوة علیهم. ثمّ یسّر لکلّ واحد من الطّائفتین سلوک ما «قدّر» علیه. و قیل: «قدّر» الذّنوب على عباده ثمّ هداهم الى التّوبة.
و قیل: «قدّر» فى الرّحم تسعة اشهر اقلّ او اکثر «فهدى» للخروج من الرّحم، و قیل: جعل الهدایة فی قلب الطّفل حتّى طلب ثدى امّه و میّزه من غیره.
وَ الَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعى اى انبت ما ترعاه الدّوابّ من بین اخضر و اصفر و احمر و ابیض.
«فَجَعَلَهُ» بعد الخضرة «غثاء» هشیما بالیا کالغثاء الّذى تراه فوق السّیل «احوى» اى اسودّ بعد الخضرة و ذلک انّ الکلاء اذا جفّ و یبس اسودّ. و قال الزّجاج: فیه تقدیم و تأخیر و تقدیره «أَخْرَجَ الْمَرْعى» «احوى» «فَجَعَلَهُ غُثاءً» و یکون «احوى» فى موضع نصب على الحال یرید «وَ الَّذِی» انبت الزّرع و النّبات من الارض اخضر یضرب الى الحوّة و هی السّواد، اى من شدّة خضرته یعنى: که از سیرابى سیاه بام بود و از سبزى با سیاهى میگراید. هم چنان که گفت: «مُدْهامَّتانِ» ثمّ «فَجَعَلَهُ غُثاءً» اى جفّفه حتّى صیّره هشیما جافا کالغثاء الّذى تراه فوق الماء.
«سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى» اى سنجمع حفظ القرآن فی قلبک و قراءته فی لسانک حتّى «فَلا تَنْسى» کقوله: «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ». قیل: کان النّبی (ص) یتلقّف القرآن من جبرئیل بسرعة فکان اذا قرأ آیة کان ان یسبقه بالتّلقّف مخافة ان ینسى فانزل اللَّه سبحانه «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى». فلم ینس بعدها شیئا من القرآن البتّة ما عاش و فی هذا اعجاز عظیم. و قوله: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ اى ممّا لم یقع به التّکلیف فی التّبلیغ و لا یجب علیه اداؤه فینسیه اللَّه سبحانه اذا شاء. و قال الحسن و قتادة: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ ان ینسیه برفع حکمه و تلاوته کما قال تعالى: «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها» و الانساء نوع من النّسخ و نسخ اللَّه عزّ و جلّ من کتابه ثلاثة الوان، منها ما انسى رسوله و وضع عنه حکمه و منها ما انساه و اثبت حکمه کالرّجم و لآیتان تشملان معا هذین اللّونین و اللّون الثّالث ما اثبت ظاهره و وضع عنه حکمه. و قیل: سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى اى نعلّمک و نحفظ علیک ما نقرأه فلا تترک العمل بما امرت به.
إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ ان لا تعمل به بالنّسخ. حکى انّ ابن کیسان النّحوى حضر مجلس الجنید یوما فقال: یا با القاسم ما تقول فی قوله عزّ و جلّ: «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى»؟
فاجابه مسرعا کانّه تقدّم السّؤال قبل ذلک باوقات لا تنسى العمل به فاعجب ابن کیسان ذلک اعجابا شدیدا. و قال: لا یفضض اللَّه فاک مثلک تصدّر قوله: إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفى من القول و الفعل. قیل: یعنى اعلان الصّدقة و اخفاها.
وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرى اى للخلّة الیسرى. و الیسرى الفعلى من الیسر و هو سهولة عمل الخیر، اى نسهّل لک العمل الّذى یوصلک الى الجنّة. و قیل: معناه نوفّقک للشّریعة الیسرى و هی الحنیفیّة السّمحة السّهلة. و قیل. هو متّصل بالکلام الاوّل معناه: إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ اى ما تقرأه على جبرئیل اذا فرغ من التّلاوة وَ ما یَخْفى ما تقرأه فی نفسک مخافة النّسیان ثمّ وعده فقال: وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرى اى نهوّن علیک الوحى حتّى تحفظه و تعلمه.
«فَذَکِّرْ» اى عظ بالقرآن و باللّه رغبة و رهبة «إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى» تجىء فى العربیّة «انّ» مثبتة لا لشرط فیکون بدل قد کقوله عزّ و جلّ: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ و معنى هذا انّه قد علم (ص) انّ «الذّکرى» تنفع لا محالة امّا فی ترک الکفر او ترک المعصیة او فی الاستکثار من الطّاعة و هو حثّ على ذلک و تنبیه على انّه ینفع.
سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى اى سیتّعظ بالقرآن من یخشى اللَّه سبحانه و یخشى عقوبته قیل: نزلت فی عثمان بن عفّان. و قیل: قوله: إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى «ان» شرط و جوابه قوله: «سیذّکّر» الا انّه ارتفع لاجل السّین الّتى فیه و هی تنوب مناب الفاء و معناه: «ان» تنفع «الذّکرى» یذّکّر من یخشى.
یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى اى و یتجنّب «الذّکرى» «الاشقى» الکافر.
الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرى یعنى: نار جهنّم و الصّغرى نار الدّنیا. وفی الخبر عن ابى هریرة عن النّبیّ (ص) قال: انّ نارکم هذه جزء من سبعین جزء من نار جهنّم غسلت بماء البحر مرّتین و لولا ذلک لما خلقت فیها منفعة.
و قیل: النَّارَ الْکُبْرى الطّبقة السّفلى من جهنّم.
ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى موتا بصفة و حیاة بصفة اى لا یموت موتا مریحا و لا یحیى حیاة ملذّة. نزلت هذه الآیة فی عتبة بن الولید و ابى جهل.
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى اى صادف البقاء و نال الفوز و النّجاة من قال لا اله الّا اللَّه و تطهّر من الشّرک هذا قول عطاء و عکرمة و ابن عباس. و قیل: من صار زاکیا بان عمل صالحا. و قال قتادة: ترید به الزّکاة المفروضة و قیل: «تزکّى» اى اسلم و صدّق.
وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ یعنى الشّهادة «فصلّى» یعنى: «و صلّى» مع الشّهادة و هذه الکلمات تجمع ارکان الایمان التّزکّى: التّصدیق، و الذّکر: الشّهادة، و الصّلاة: العمل.
و قیل: نزلت فی زکاة الفطر و صلاة العید و التّکبیر فیه و یروى هذا عن عمرو بن عوف المزنى عن رسول اللَّه (ص) و عن ابى العالیة و عمر بن عبد العزیز و غیرهم. و فی هذا التّفسیر نظر و اضطراب لانّ هذه السّورة فی قول اکثر العلماء مکیّة و لم یکن بمکّة صوم و لا زکاة فطر و لا عید الّا ان تکون السّورة مدنیّة و هو فی قول بعضهم. و قال بعض الفقهاء من المتأخّرین: یجوز ان یکون النّزول سابقا على الحکم کما قال: وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ فالسّورة مکیّة و ظهر اثر الحلّ یوم الفتح حتّى
قال (ص): «احلّت لى ساعة من نهار و کذلک نزل بمکة سیهزم الجمع و یولّون الدّبر. قال عمر بن الخطاب: کنت لا ادرى اىّ الجمع یهزم، فلمّا کان یوم بدر رأیت النّبیّ (ص) یقول: «سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ».
و عن جابر بن عبد اللَّه: قال: قال رسول اللَّه (ص): قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى قال: «من شهد ان لا اله الّا اللَّه و خلع الانداد و شهد انّى رسول اللَّه».
وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى قال: هى الصّلوات الخمس و المحافظة علیها حین ینادى بها و الاهتمام بمواقیتها.
قال النّبیّ (ص): «علم الایمان الصّلاة فمن فرّغ لها قلبه و حافظ علیها بحدودها فهو مؤمن».
و قیل: الصّلاة هاهنا الدّعاء. قوله: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا قرأ ابو عمرو و یعقوب بالیاء و الضّمیر للاشفین.
و قرأ الآخرون بالتّاء یخاطب بها کفّار قریش ایضا و تقدیره: قل لهم بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا على الآخرة. و قیل الخطاب للمؤمنین اى بَلْ تُؤْثِرُونَ الاستکثار من الدّنیا على الاستکثار من الآخرة.
وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ للمؤمنین «وَ أَبْقى» للجزاء و الثّواب. قال عرفجة الاشجعى کنّا عند ابن مسعود و قرأ هذه الآیة فقال لنا: أ تدرون لم آثرنا «الْحَیاةَ الدُّنْیا» على الآخرة؟ قلنا: لا . قال: لانّ الدّنیا احضرت و عجّل لنا طعامها و شرابها و نسائها و لذّتها و بهجتها، و انّ الآخرة نعتت لنا و زریت عنّا فاخذنا العاجل و ترکنا الآجل.
وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى تجىء فی کلام العرب افعل بمعنى الفاعل کثیرا و هذا من جملته، و قال قتادة وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ فى الخیر «ابقى» فى البقاء.
«إِنَّ هذا» یعنى: ما ذکر من قوله: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى اربع آیات لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى اى فی الکتب الاولى الّتى انزلت قبل القرآن ذکر فیها فلاح المتزکّى و المصلّى و ایثار الخلق الدّنیا و انّ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى. ثمّ بیّن الصّحف. فقال: صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى و قیل: السّورة کلّها فی الصّحف الاولى. و قیل جمیع القرآن فی الصّحف الاولى، و قیل: انّ فی «صُحُفِ إِبْراهِیمَ» ینبغى للعاقل ان یکون حافظا للسانه، عارفا بزمانه، مقبلا على شأنه و فی حدیث ابى ذر (رض) قال قلت: یا رسول اللَّه کم انزل اللَّه من کتاب؟ قال: مائة و اربعة کتب، منها على آدم عشر صحف و على شیث خمسین صحیفة و على اخنوخ و هو ادریس ثلاثین صحیفة و هو اوّل من خطّ بالقلم و على ابراهیم عشر صحائف، و التوریة و الانجیل و الزبور و الفرقان.
و عن عائشة قالت: کان رسول اللَّه (ص) یقرأ فی الرّکعتین اللّتین یؤثر بعدهما بسبّح اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ و فی الوتر «بقل هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ.
و در خبر ابى بن کعب است از مصطفى (ص) که: هر که این سوره برخواند اللَّه تعالى بعدد هر حرفى که بر ابراهیم و موسى و عیسى علیهم السّلام فرو فرستاد او را ده نیکى در دیوان اعمال بنویسند. و در آثار سلف است که: هر که سورة الاعلى بر خواند چنانست که پنج یکى از قرآن خواند. و رسول خدا (ص) خواندن این سوره دوست داشتى. و هر گه که بخواندن این سوره آغاز کردى گفتى: «سبحان ربّى الاعلى» و بزرگان صحابه چون على (ع) و زبیر و عبد اللَّه عباس و عبد اللَّه زبیر و عبد اللَّه عمرو و ابو موسى اشعرى رضی اللَّه عنهم چون در نماز این سوره خواندندى، بگفتندى: «سبحان ربّى الاعلى» ضحاک گفت: من قرأها فلیقرأها کذلک هر که این سوره خواند تا آن کلمات بگوید، چنان که ایشان گفتند. و تأویل سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى این نهادند که قل: «سبحان ربّى الاعلى». معنى آنست که بگو اى محمد: «سبحان ربّى الاعلى» و اوّل کسى که «سبحان ربّى الاعلى» گفت میکائیل بود. مصطفى (ص) جبرئیل را بپرسید که: «گوینده این کلمات را در نماز یا در غیر نماز ثواب چیست»؟
فقال یا محمد! ما من مؤمن و لا مؤمنة یقولها فی سجوده او فی غیر سجوده الّا کانت له فی میزانه اثقل من العرش و الکرسىّ و جبال الدّنیا و یقول اللَّه صدق عبدى انا اعلى فوق کلّ شیء و لیس فوقى شیء، اشهدوا ملائکتى انّى قد غفرت لعبدى و ادخلته جنّتى فاذا مات زاره میکائیل کلّ یوم. فاذا کان یوم القیامة حمله على جناحه فیوقفه بین یدى اللَّه عزّ و جلّ فیقول: یا ربّ شفّعنى فیه، فیقول قد شفّعتک فیه اذهب به الى الجنّة
و قال عقبة بن عامر: لمّا نزلت فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ، قال رسول اللَّه (ص): اجعلوها فى رکوعکم، فلمّا نزل سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: اجعلوها فی سجودکم.
قوله: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى یعنى: قل «سبحان ربّى الاعلى». و الى هذا التّأویل ذهب جماعة من الصّحابة و التّابعین. و قال قوم: معناه: نزّه رَبِّکَ الْأَعْلَى عمّا یقول فیه الملحدون و یصفه به المبطلون و جعلوا الاسم زائدة فی الآیة دخلت لتحسین الکلام کقوله: «وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ» و یحتجّ بهذا من یجعل الاسم و المسمّى واحدا لانّ احدا لا یقول سبحان اسم اللَّه سبحان اسم ربّنا. انّما یقول سبحان اللَّه سبحان ربّنا. فکان معنى سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ: «سبّح ربّک». و قیل: الاسم صفته و معناه نزّه وصفه عمّا لا یلیق به. و قیل: نزّه اسمه عن ان تسمّى به غیره فلا یسمّى احد اللَّه غیره تعالى ذکره و جلّت عظمته. و قال: ابن عباس: معناه: صلّ بامر ربک أعلى أی علا کلّ شیء قدرة و سلطانا و الالف للمبالغة لا للمقابلة.
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى اى خلق کلّ ذى روح فَسَوَّى خلقته و خصّ کلّ واحد بتألیف و نظم على ما اراده و قیل: سوّى الیدین و الرّجلین و العینین.
و قیل: سوّى اى عدّل قامته. و قیل: خلقه مستویا متقنا محکما لیدلّ على علم فاعله و اراد به.
وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى قرأ الکسائى بتخفیف الدّال قَدَّرَ و شدّدها الآخرون و هما بمعنى واحد و المعنى: «قدّر» الارزاق «فهدى» لاکتساب الارزاق و المعاش. و قیل: «قدّر» الخلق ازواجا ذکرا و انثى ثمّ هداهم لوجه التّوالد و التّناسل و علّمهم کیف یأتیها و کیف تأتیه. و قیل: هدیه الى اجتناب المضارّ و ابتغاء المنافع.
و قیل: «هدى» الانسان لمصالحه و البهائم لمراتعها. و قیل: «هدیه السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»، و قیل: «قدّر» السّعادة و الشّقاوة علیهم. ثمّ یسّر لکلّ واحد من الطّائفتین سلوک ما «قدّر» علیه. و قیل: «قدّر» الذّنوب على عباده ثمّ هداهم الى التّوبة.
و قیل: «قدّر» فى الرّحم تسعة اشهر اقلّ او اکثر «فهدى» للخروج من الرّحم، و قیل: جعل الهدایة فی قلب الطّفل حتّى طلب ثدى امّه و میّزه من غیره.
وَ الَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعى اى انبت ما ترعاه الدّوابّ من بین اخضر و اصفر و احمر و ابیض.
«فَجَعَلَهُ» بعد الخضرة «غثاء» هشیما بالیا کالغثاء الّذى تراه فوق السّیل «احوى» اى اسودّ بعد الخضرة و ذلک انّ الکلاء اذا جفّ و یبس اسودّ. و قال الزّجاج: فیه تقدیم و تأخیر و تقدیره «أَخْرَجَ الْمَرْعى» «احوى» «فَجَعَلَهُ غُثاءً» و یکون «احوى» فى موضع نصب على الحال یرید «وَ الَّذِی» انبت الزّرع و النّبات من الارض اخضر یضرب الى الحوّة و هی السّواد، اى من شدّة خضرته یعنى: که از سیرابى سیاه بام بود و از سبزى با سیاهى میگراید. هم چنان که گفت: «مُدْهامَّتانِ» ثمّ «فَجَعَلَهُ غُثاءً» اى جفّفه حتّى صیّره هشیما جافا کالغثاء الّذى تراه فوق الماء.
«سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى» اى سنجمع حفظ القرآن فی قلبک و قراءته فی لسانک حتّى «فَلا تَنْسى» کقوله: «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ». قیل: کان النّبی (ص) یتلقّف القرآن من جبرئیل بسرعة فکان اذا قرأ آیة کان ان یسبقه بالتّلقّف مخافة ان ینسى فانزل اللَّه سبحانه «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى». فلم ینس بعدها شیئا من القرآن البتّة ما عاش و فی هذا اعجاز عظیم. و قوله: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ اى ممّا لم یقع به التّکلیف فی التّبلیغ و لا یجب علیه اداؤه فینسیه اللَّه سبحانه اذا شاء. و قال الحسن و قتادة: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ ان ینسیه برفع حکمه و تلاوته کما قال تعالى: «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها» و الانساء نوع من النّسخ و نسخ اللَّه عزّ و جلّ من کتابه ثلاثة الوان، منها ما انسى رسوله و وضع عنه حکمه و منها ما انساه و اثبت حکمه کالرّجم و لآیتان تشملان معا هذین اللّونین و اللّون الثّالث ما اثبت ظاهره و وضع عنه حکمه. و قیل: سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى اى نعلّمک و نحفظ علیک ما نقرأه فلا تترک العمل بما امرت به.
إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ ان لا تعمل به بالنّسخ. حکى انّ ابن کیسان النّحوى حضر مجلس الجنید یوما فقال: یا با القاسم ما تقول فی قوله عزّ و جلّ: «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى»؟
فاجابه مسرعا کانّه تقدّم السّؤال قبل ذلک باوقات لا تنسى العمل به فاعجب ابن کیسان ذلک اعجابا شدیدا. و قال: لا یفضض اللَّه فاک مثلک تصدّر قوله: إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفى من القول و الفعل. قیل: یعنى اعلان الصّدقة و اخفاها.
وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرى اى للخلّة الیسرى. و الیسرى الفعلى من الیسر و هو سهولة عمل الخیر، اى نسهّل لک العمل الّذى یوصلک الى الجنّة. و قیل: معناه نوفّقک للشّریعة الیسرى و هی الحنیفیّة السّمحة السّهلة. و قیل. هو متّصل بالکلام الاوّل معناه: إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ اى ما تقرأه على جبرئیل اذا فرغ من التّلاوة وَ ما یَخْفى ما تقرأه فی نفسک مخافة النّسیان ثمّ وعده فقال: وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرى اى نهوّن علیک الوحى حتّى تحفظه و تعلمه.
«فَذَکِّرْ» اى عظ بالقرآن و باللّه رغبة و رهبة «إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى» تجىء فى العربیّة «انّ» مثبتة لا لشرط فیکون بدل قد کقوله عزّ و جلّ: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ و معنى هذا انّه قد علم (ص) انّ «الذّکرى» تنفع لا محالة امّا فی ترک الکفر او ترک المعصیة او فی الاستکثار من الطّاعة و هو حثّ على ذلک و تنبیه على انّه ینفع.
سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى اى سیتّعظ بالقرآن من یخشى اللَّه سبحانه و یخشى عقوبته قیل: نزلت فی عثمان بن عفّان. و قیل: قوله: إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى «ان» شرط و جوابه قوله: «سیذّکّر» الا انّه ارتفع لاجل السّین الّتى فیه و هی تنوب مناب الفاء و معناه: «ان» تنفع «الذّکرى» یذّکّر من یخشى.
یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى اى و یتجنّب «الذّکرى» «الاشقى» الکافر.
الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرى یعنى: نار جهنّم و الصّغرى نار الدّنیا. وفی الخبر عن ابى هریرة عن النّبیّ (ص) قال: انّ نارکم هذه جزء من سبعین جزء من نار جهنّم غسلت بماء البحر مرّتین و لولا ذلک لما خلقت فیها منفعة.
و قیل: النَّارَ الْکُبْرى الطّبقة السّفلى من جهنّم.
ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى موتا بصفة و حیاة بصفة اى لا یموت موتا مریحا و لا یحیى حیاة ملذّة. نزلت هذه الآیة فی عتبة بن الولید و ابى جهل.
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى اى صادف البقاء و نال الفوز و النّجاة من قال لا اله الّا اللَّه و تطهّر من الشّرک هذا قول عطاء و عکرمة و ابن عباس. و قیل: من صار زاکیا بان عمل صالحا. و قال قتادة: ترید به الزّکاة المفروضة و قیل: «تزکّى» اى اسلم و صدّق.
وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ یعنى الشّهادة «فصلّى» یعنى: «و صلّى» مع الشّهادة و هذه الکلمات تجمع ارکان الایمان التّزکّى: التّصدیق، و الذّکر: الشّهادة، و الصّلاة: العمل.
و قیل: نزلت فی زکاة الفطر و صلاة العید و التّکبیر فیه و یروى هذا عن عمرو بن عوف المزنى عن رسول اللَّه (ص) و عن ابى العالیة و عمر بن عبد العزیز و غیرهم. و فی هذا التّفسیر نظر و اضطراب لانّ هذه السّورة فی قول اکثر العلماء مکیّة و لم یکن بمکّة صوم و لا زکاة فطر و لا عید الّا ان تکون السّورة مدنیّة و هو فی قول بعضهم. و قال بعض الفقهاء من المتأخّرین: یجوز ان یکون النّزول سابقا على الحکم کما قال: وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ فالسّورة مکیّة و ظهر اثر الحلّ یوم الفتح حتّى
قال (ص): «احلّت لى ساعة من نهار و کذلک نزل بمکة سیهزم الجمع و یولّون الدّبر. قال عمر بن الخطاب: کنت لا ادرى اىّ الجمع یهزم، فلمّا کان یوم بدر رأیت النّبیّ (ص) یقول: «سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ».
و عن جابر بن عبد اللَّه: قال: قال رسول اللَّه (ص): قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى قال: «من شهد ان لا اله الّا اللَّه و خلع الانداد و شهد انّى رسول اللَّه».
وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى قال: هى الصّلوات الخمس و المحافظة علیها حین ینادى بها و الاهتمام بمواقیتها.
قال النّبیّ (ص): «علم الایمان الصّلاة فمن فرّغ لها قلبه و حافظ علیها بحدودها فهو مؤمن».
و قیل: الصّلاة هاهنا الدّعاء. قوله: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا قرأ ابو عمرو و یعقوب بالیاء و الضّمیر للاشفین.
و قرأ الآخرون بالتّاء یخاطب بها کفّار قریش ایضا و تقدیره: قل لهم بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا على الآخرة. و قیل الخطاب للمؤمنین اى بَلْ تُؤْثِرُونَ الاستکثار من الدّنیا على الاستکثار من الآخرة.
وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ للمؤمنین «وَ أَبْقى» للجزاء و الثّواب. قال عرفجة الاشجعى کنّا عند ابن مسعود و قرأ هذه الآیة فقال لنا: أ تدرون لم آثرنا «الْحَیاةَ الدُّنْیا» على الآخرة؟ قلنا: لا . قال: لانّ الدّنیا احضرت و عجّل لنا طعامها و شرابها و نسائها و لذّتها و بهجتها، و انّ الآخرة نعتت لنا و زریت عنّا فاخذنا العاجل و ترکنا الآجل.
وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى تجىء فی کلام العرب افعل بمعنى الفاعل کثیرا و هذا من جملته، و قال قتادة وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ فى الخیر «ابقى» فى البقاء.
«إِنَّ هذا» یعنى: ما ذکر من قوله: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى اربع آیات لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى اى فی الکتب الاولى الّتى انزلت قبل القرآن ذکر فیها فلاح المتزکّى و المصلّى و ایثار الخلق الدّنیا و انّ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى. ثمّ بیّن الصّحف. فقال: صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى و قیل: السّورة کلّها فی الصّحف الاولى. و قیل جمیع القرآن فی الصّحف الاولى، و قیل: انّ فی «صُحُفِ إِبْراهِیمَ» ینبغى للعاقل ان یکون حافظا للسانه، عارفا بزمانه، مقبلا على شأنه و فی حدیث ابى ذر (رض) قال قلت: یا رسول اللَّه کم انزل اللَّه من کتاب؟ قال: مائة و اربعة کتب، منها على آدم عشر صحف و على شیث خمسین صحیفة و على اخنوخ و هو ادریس ثلاثین صحیفة و هو اوّل من خطّ بالقلم و على ابراهیم عشر صحائف، و التوریة و الانجیل و الزبور و الفرقان.
و عن عائشة قالت: کان رسول اللَّه (ص) یقرأ فی الرّکعتین اللّتین یؤثر بعدهما بسبّح اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ و فی الوتر «بقل هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ.
نهج البلاغه : خطبه ها
پند دادن مردم
و من خطبة له عليهالسلام و فيها مواعظ للناس
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْوَاصِلِ اَلْحَمْدَ بِالنِّعَمِ
وَ اَلنِّعَمَ بِالشُّكْرِ
نَحْمَدُهُ عَلَى آلاَئِهِ
كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلاَئِهِ
وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هَذِهِ اَلنُّفُوسِ اَلْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ اَلسِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ
وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ
وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ
عِلْمٌ غَيْرُ قَاصِرٍ
وَ كِتَابٌ غَيْرُ مُغَادِرٍ
وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ عَايَنَ اَلْغُيُوبَ
وَ وَقَفَ عَلَى اَلْمَوْعُودِ
إِيمَاناً نَفَى إِخْلاَصُهُ اَلشِّرْكَ
وَ يَقِينُهُ اَلشَّكَّ
وَ نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ
وَ أَنَّ مُحَمَّداً صلىاللهعليهوآلهوسلم عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ
شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ اَلْقَوْلَ
وَ تَرْفَعَانِ اَلْعَمَلَ
لاَ يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ
وَ لاَ يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ عَنْهُ
أُوصِيكُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ اَلَّتِي هِيَ اَلزَّادُ وَ بِهَا اَلْمَعَاذُ
زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ
دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ
وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ
فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا
عِبَادَ اَللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اَللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ مَحَارِمَهُ
وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ
حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ
وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ
فَأَخَذُوا اَلرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ
وَ اَلرِّيَّ بِالظَّمَإِ
وَ اِسْتَقْرَبُوا اَلْأَجَلَ فَبَادَرُوا اَلْعَمَلَ
وَ كَذَّبُوا اَلْأَمَلَ فَلاَحَظُوا اَلْأَجَلَ
ثُمَّ إِنَّ اَلدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ وَ عَنَاءٍ
وَ غِيَرٍ وَ عِبَرٍ
فَمِنَ اَلْفَنَاءِ أَنَّ اَلدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ لاَ تُخْطِئُ سِهَامُهُ
وَ لاَ تُؤْسَى جِرَاحُهُ
يَرْمِي اَلْحَيَّ بِالْمَوْتِ
وَ اَلصَّحِيحَ بِالسَّقَمِ
وَ اَلنَّاجِيَ بِالْعَطَبِ
آكِلٌ لاَ يَشْبَعُ
وَ شَارِبٌ لاَ يَنْقَعُ
وَ مِنَ اَلْعَنَاءِ أَنَّ اَلْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لاَ يَأْكُلُ
وَ يَبْنِي مَا لاَ يَسْكُنُ
ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى لاَ مَالاً حَمَلَ
وَ لاَ بِنَاءً نَقَلَ
وَ مِنْ غِيَرِهَا أَنَّكَ تَرَى اَلْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً
وَ اَلْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً
لَيْسَ ذَلِكَ إِلاَّ نَعِيماً زَلَّ وَ بُؤْساً نَزَلَ
وَ مِنْ عِبَرِهَا أَنَّ اَلْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ
فَلاَ أَمَلٌ يُدْرَكُ
وَ لاَ مُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ
فَسُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَعَزَّ سُرُورَهَا
وَ أَظْمَأَ رِيَّهَا
وَ أَضْحَى فَيْئَهَا
لاَ جَاءٍ يُرَدُّ
وَ لاَ مَاضٍ يَرْتَدُّ
فَسُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَقْرَبَ اَلْحَيَّ مِنَ اَلْمَيِّتِ لِلَحَاقِهِ بِهِ
وَ أَبْعَدَ اَلْمَيِّتَ مِنَ اَلْحَيِّ لاِنْقِطَاعِهِ عَنْهُ
إِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِشَرٍّ مِنَ اَلشَّرِّ إِلاَّ عِقَابُهُ
وَ لَيْسَ شَيْءٌ بِخَيْرٍ مِنَ اَلْخَيْرِ إِلاَّ ثَوَابُهُ
وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ اَلدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ
وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ اَلْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ
فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ اَلْعِيَانِ اَلسَّمَاعُ
وَ مِنَ اَلْغَيْبِ اَلْخَبَرُ
وَ اِعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ اَلدُّنْيَا وَ زَادَ فِي اَلْآخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ اَلْآخِرَةِ وَ زَادَ فِي اَلدُّنْيَا
فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ
إِنَّ اَلَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ اَلَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ
وَ مَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ
فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ
وَ مَا ضَاقَ لِمَا اِتَّسَعَ
قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ
وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ
فَلاَ يَكُونَنَّ اَلْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ اَلْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ
مَعَ أَنَّهُ وَ اَللَّهِ لَقَدِ اِعْتَرَضَ اَلشَّكُّ وَ دَخِلَ اَلْيَقِينُ
حَتَّى كَأَنَّ اَلَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ
وَ كَأَنَّ اَلَّذِي قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ
فَبَادِرُوا اَلْعَمَلَ
وَ خَافُوا بَغْتَةَ اَلْأَجَلِ
فَإِنَّهُ لاَ يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ اَلْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ اَلرِّزْقِ
مَا فَاتَ اَلْيَوْمَ مِنَ اَلرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ
وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ اَلْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ اَلْيَوْمَ رَجْعَتُهُ
اَلرَّجَاءُ مَعَ اَلْجَائِي
وَ اَلْيَأْسُ مَعَ اَلْمَاضِي
فَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ حَقَّ تُقٰاتِهِ وَ لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْوَاصِلِ اَلْحَمْدَ بِالنِّعَمِ
وَ اَلنِّعَمَ بِالشُّكْرِ
نَحْمَدُهُ عَلَى آلاَئِهِ
كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلاَئِهِ
وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هَذِهِ اَلنُّفُوسِ اَلْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ اَلسِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ
وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ
وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ
عِلْمٌ غَيْرُ قَاصِرٍ
وَ كِتَابٌ غَيْرُ مُغَادِرٍ
وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ عَايَنَ اَلْغُيُوبَ
وَ وَقَفَ عَلَى اَلْمَوْعُودِ
إِيمَاناً نَفَى إِخْلاَصُهُ اَلشِّرْكَ
وَ يَقِينُهُ اَلشَّكَّ
وَ نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ
وَ أَنَّ مُحَمَّداً صلىاللهعليهوآلهوسلم عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ
شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ اَلْقَوْلَ
وَ تَرْفَعَانِ اَلْعَمَلَ
لاَ يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ
وَ لاَ يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ عَنْهُ
أُوصِيكُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ اَلَّتِي هِيَ اَلزَّادُ وَ بِهَا اَلْمَعَاذُ
زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ
دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ
وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ
فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا
عِبَادَ اَللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اَللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ مَحَارِمَهُ
وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ
حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ
وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ
فَأَخَذُوا اَلرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ
وَ اَلرِّيَّ بِالظَّمَإِ
وَ اِسْتَقْرَبُوا اَلْأَجَلَ فَبَادَرُوا اَلْعَمَلَ
وَ كَذَّبُوا اَلْأَمَلَ فَلاَحَظُوا اَلْأَجَلَ
ثُمَّ إِنَّ اَلدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ وَ عَنَاءٍ
وَ غِيَرٍ وَ عِبَرٍ
فَمِنَ اَلْفَنَاءِ أَنَّ اَلدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ لاَ تُخْطِئُ سِهَامُهُ
وَ لاَ تُؤْسَى جِرَاحُهُ
يَرْمِي اَلْحَيَّ بِالْمَوْتِ
وَ اَلصَّحِيحَ بِالسَّقَمِ
وَ اَلنَّاجِيَ بِالْعَطَبِ
آكِلٌ لاَ يَشْبَعُ
وَ شَارِبٌ لاَ يَنْقَعُ
وَ مِنَ اَلْعَنَاءِ أَنَّ اَلْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لاَ يَأْكُلُ
وَ يَبْنِي مَا لاَ يَسْكُنُ
ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى لاَ مَالاً حَمَلَ
وَ لاَ بِنَاءً نَقَلَ
وَ مِنْ غِيَرِهَا أَنَّكَ تَرَى اَلْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً
وَ اَلْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً
لَيْسَ ذَلِكَ إِلاَّ نَعِيماً زَلَّ وَ بُؤْساً نَزَلَ
وَ مِنْ عِبَرِهَا أَنَّ اَلْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ
فَلاَ أَمَلٌ يُدْرَكُ
وَ لاَ مُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ
فَسُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَعَزَّ سُرُورَهَا
وَ أَظْمَأَ رِيَّهَا
وَ أَضْحَى فَيْئَهَا
لاَ جَاءٍ يُرَدُّ
وَ لاَ مَاضٍ يَرْتَدُّ
فَسُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَقْرَبَ اَلْحَيَّ مِنَ اَلْمَيِّتِ لِلَحَاقِهِ بِهِ
وَ أَبْعَدَ اَلْمَيِّتَ مِنَ اَلْحَيِّ لاِنْقِطَاعِهِ عَنْهُ
إِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِشَرٍّ مِنَ اَلشَّرِّ إِلاَّ عِقَابُهُ
وَ لَيْسَ شَيْءٌ بِخَيْرٍ مِنَ اَلْخَيْرِ إِلاَّ ثَوَابُهُ
وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ اَلدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ
وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ اَلْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ
فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ اَلْعِيَانِ اَلسَّمَاعُ
وَ مِنَ اَلْغَيْبِ اَلْخَبَرُ
وَ اِعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ اَلدُّنْيَا وَ زَادَ فِي اَلْآخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ اَلْآخِرَةِ وَ زَادَ فِي اَلدُّنْيَا
فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ
إِنَّ اَلَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ اَلَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ
وَ مَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ
فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ
وَ مَا ضَاقَ لِمَا اِتَّسَعَ
قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ
وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ
فَلاَ يَكُونَنَّ اَلْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ اَلْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ
مَعَ أَنَّهُ وَ اَللَّهِ لَقَدِ اِعْتَرَضَ اَلشَّكُّ وَ دَخِلَ اَلْيَقِينُ
حَتَّى كَأَنَّ اَلَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ
وَ كَأَنَّ اَلَّذِي قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ
فَبَادِرُوا اَلْعَمَلَ
وَ خَافُوا بَغْتَةَ اَلْأَجَلِ
فَإِنَّهُ لاَ يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ اَلْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ اَلرِّزْقِ
مَا فَاتَ اَلْيَوْمَ مِنَ اَلرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ
وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ اَلْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ اَلْيَوْمَ رَجْعَتُهُ
اَلرَّجَاءُ مَعَ اَلْجَائِي
وَ اَلْيَأْسُ مَعَ اَلْمَاضِي
فَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ حَقَّ تُقٰاتِهِ وَ لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ