عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۳۴ - در وصف آیت‌الله صدر
رسول گفت گرت دیدن خدای هواست
باولیای خدا بین که شان جمال خداست
هم اولیا راگر زانکه دید خواهی روی
ببین سوی علمای شریعت از ره راست
بدین دلیل و بدین حجُِ و بدین برهان
درست مظهر روی خدا، رخ علماست
به ویژه آنکه به جز گفتهٔ خدای‌، نگفت
به خاصه آنکه به جز خواهش خدای‌، نخواست
بسان حضرت صدرالانام‌، اسمعیل
که عکس چهره‌اش آئینهٔ خدای‌نماست
گشاده دست وگشاده دل وگشاده جبین
ستوده خوی و ستوده رخ و ستوده لقاست
به جز رضای خدا چون نخواست چیزدگر
خدای نیز بدادش هرآنچه خود می‌خواست
جلال داد و شرف داد و علم داد و عمل
بدین فضایلش از پای تا به سر آراست
مداد تیره‌اش از بهر سرخ‌ روبی دین
به جاه و رتبه چو خون مطهر شهداست
به راه دین مبین نامه‌اش سخن گستر
به کار شرع متین خامه‌اش زبان‌آراست
جلالت نسب از نام نامیش ظاهر
سیادت و شرف از عکس چهره‌اش پیداست
خجسته عکس بدیعی که از تجلی او
سراسر آینه دهرپرفروغ و ضیاست
جمال آیت حق جلوه کرد و ز هر سوی
به بندگیش کمر بسته خلقی از چپ و راست
نمازگاهش چون آسمان و او چون بدر
موالیانش صف بسته چو نجوم سماست
بهار مدح‌سرا در مدیح حضرت اوی
به امر زادهٔ احمد چکامه‌ای آراست
به جای باد دوام و بقای عزت او
همیشه تا مه و خورشید را دوام و بقاست
دعای اهل دعا باد حافظ تن او
همیشه عکسش تا قبله گاه اهل دعاست
حسین خوارزمی : غزلیات، قصاید و قطعات
شمارهٔ ۲۱۲
ای ز ما و من شده فانی بهنگام شهود
پس ترا بر مقعد صدق احد جا آمده
بر سر خوان ابیت عند ربی بهر تو
بی ابا هر شب اباهای مهیا آمده
از شراب لایزالی وقت نوشیدن ترا
اسم باقی خدا ساقی صهبا آمده
در دبستانی که تو در وی ادب آموختی
تا دلت بر سر آن آداب دانا آمده
آدمی گر شد معلم مرملایک را بفضل
همچو طفلان از برای حفظ اسما آمده
قصر قدرت را چو معمار قدر آراسته
صد هزاران کسر از او در طاق کسرا آمده
صد مسارت در سیا و از قدومت ساده را
وافتی از ترس تو در دین ترسا آمده
خاک پایت آب رحمت بود کز تأثیر او
نار اهل النار را آسیب اطفا آمده
هر کجا رایت علم افراشته از روی نصر
رایت فتح آیت انا فتحنا آمده
در حدیبیه پس از رجعت بصد نصر و ظفر
فتح خیبر از پی تصدیق رویا آمده
بعد از آن از فتح مکه با جنود ایزدی
بر سر منشور تصدیق تو طغرا آمده
تا تو بر یک پا نسوزی تا سحر مانند شمع
از پی وضع قدمها امر طه آمده
تا سوی لاهوت بیرون آئی از ناسوت دون
از الوهیت چو بر جانت تجلی آمده
مارمیت اذرمیت لکن الله رمی
خلعتی بر قد تو بس چست و زیبا آمده
آنچه ایزد بیعتت را بعیت الله خوانده است
بر کمال ذات تو برهان دعوی آمده
ای حبیب حق توئی محبوب ارباب صفا
عیش ایشان لاجرم از تو مصفا آمده
ساعد دین هدی را زیب تازه داشتن
هم به پشت و بازوی یارانت یارا آمده
آن ولی حق وصی مصطفی کز فضل او
اهل گیتی را بدرگاهش تولا آمده
آفتاب آسمان قدری که ز ابردست او
برقهای آبگون بر فرق اعدا آمده
نور چشم دین و ملت هست سبطینت که هست
خاک پاشان توتیای چشم جوزا آمده
مشتری خاک پاشان زهره زهرا شده
زانکه هر یک قرة العینین زهرا آمده
خوف عمین تو خالی کرده گیتی از سگان
زانکه هر یک در دغا چون شیر هیجا آمده
نیست اندر دست ما غیر از درودی والسلام
بر تو و بر آل و اصحاب موفا آمده
ای عزیز مصر معنی طوطی طبع حسین
هر زمان از شکر شکرت شکرخا آمده