عبارات مورد جستجو در ۳ گوهر پیدا شد:
وحشی بافقی : قطعات
شمارهٔ ۴۳ - تاریخ علم
زیب عالم علم شاه خلیل الله است
که سر قدر رسانیده ز مه تا ماهی
علمی ساخته الحق که چو گردید بلند
دست اندیشهاش از ذیل کند کوتاهی
علم پایه بلندی که در او شقه چرخ
چون شود راست به زیر فلک خرگاهی
مهجهٔ نور فشانش چو کند جلوه گری
رنگ خورشید کند رشک فروغش کاهی
در گواهند دو مصرع که رقم گشته به ذیل
هر یکی داده ز تاریخ علم آگاهی :
جای عزت طلبان داعیه جان داران
باد پای علم عز خلیل اللاهی
که سر قدر رسانیده ز مه تا ماهی
علمی ساخته الحق که چو گردید بلند
دست اندیشهاش از ذیل کند کوتاهی
علم پایه بلندی که در او شقه چرخ
چون شود راست به زیر فلک خرگاهی
مهجهٔ نور فشانش چو کند جلوه گری
رنگ خورشید کند رشک فروغش کاهی
در گواهند دو مصرع که رقم گشته به ذیل
هر یکی داده ز تاریخ علم آگاهی :
جای عزت طلبان داعیه جان داران
باد پای علم عز خلیل اللاهی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٠٩
امامی هروی : اشعار دیگر
شمارهٔ ۱۴
ای بصد برهان در بحث حقایق گردون
تا نموده چو توز آغاز جهان برهانی
گه پی افکنده ی از حکمت یویان کاخی
گه بنا کرده در ایوان علوم ایوانی
پرتو رای تو هر چشم خرد را نوری
صورت لفظ تو هر جسم سخن را جانی
دهر در ساحت مقدار تو بی مقداری
چرخ بر درگه تعظیم تو سر گردانی
قوت طبع من و مرتبت دانش تو
پایه عنصری و دستگه سحبانی
مردم چشم من و آرزوی خاک درت
مرکز دردی و در داره درمانی
سرورا گرچه مرا رنج ره و زحمت جسم
و الهی کرده ز جور فلک و حیرانی
هر دم از دوری درگاه تو بیچاره دلم
.........................................
ای امامی سخن انصاف که در روی زمین
نیست امروز نظیر قلمت برهانی
سخنت جان سخن بودی اگر فیض ازل
کردی از روح قدس جسم سخن را جانی
نیست الا سخن خوب تو نزلی لایق
از عقول ار سوی ارواح رسد مهمانی
دارم امید بجود ازلی کز رحمت
کند از وصل تو اندر حق من احسانی
تا نموده چو توز آغاز جهان برهانی
گه پی افکنده ی از حکمت یویان کاخی
گه بنا کرده در ایوان علوم ایوانی
پرتو رای تو هر چشم خرد را نوری
صورت لفظ تو هر جسم سخن را جانی
دهر در ساحت مقدار تو بی مقداری
چرخ بر درگه تعظیم تو سر گردانی
قوت طبع من و مرتبت دانش تو
پایه عنصری و دستگه سحبانی
مردم چشم من و آرزوی خاک درت
مرکز دردی و در داره درمانی
سرورا گرچه مرا رنج ره و زحمت جسم
و الهی کرده ز جور فلک و حیرانی
هر دم از دوری درگاه تو بیچاره دلم
.........................................
ای امامی سخن انصاف که در روی زمین
نیست امروز نظیر قلمت برهانی
سخنت جان سخن بودی اگر فیض ازل
کردی از روح قدس جسم سخن را جانی
نیست الا سخن خوب تو نزلی لایق
از عقول ار سوی ارواح رسد مهمانی
دارم امید بجود ازلی کز رحمت
کند از وصل تو اندر حق من احسانی