عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
سعدی : غزلیات
غزل ۵۵۶
گر کنم در سر وفات سری
سهل باشد زیان مختصری
ای که قصد هلاک من داری
صبر کن تا ببینمت نظری
نه حرام است در رخ تو نظر
که حرام است چشم بر دگری
دوست دارم که خاک پات شوم
تا مگر بر سرم کنی گذری
متحیر نه در جمال توام
عقل دارم به قدر خود قدری
حیرتم در صفات بی چون است
کاین کمال آفرید در بشری
ببری هوش و طاقت زن و مرد
گر تردد کنی به بام و دری
حق به دست رقیب ناهموار
پیش خصم ایستاده چون سپری
زان که آیینه‌ای بدین خوبی
حیف باشد به دست بی بصری
آه سعدی اثر کند در کوه
نکند در تو سنگدل اثری
سنگ را سخت گفتمی همه عمر
تا بدیدم ز سنگ سختتری
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
ای آنکه ترا خون شهیدان باده است
کی خونخواری چون ز تو مادر زاده است
در طفلیت ای سست وفاپنداری
ما در همه شیر بی‌وفائی داده است