عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۵
چند منعم کنی از عشق جوانان ای شیخ
نیستم طفل فریبم بود آسان ای شیخ
حکم منع از مه رخسار جوانان نشدست
مگر آگه نه ای از معنی قرآن ای شیخ
بر دل زار من آزار جوانان کم نیست
تو هم از طعنه بسیار مرنجان ای شیخ
نه بخود می کشم ایام جوانی می ناب
می دهد پند مرا گردش دوران ای شیخ
رخ زیبا پسران قبله اهل نظر است
هر که باور نکند نیست مسلمان ای شیخ
خیز تا کسب جوانی ز می ناب کنیم
چند مانیم چنین پیر و پریشان ای شیخ
ای فضولی مطلب ترک هوای پسران
نیست آسان که کسی بگذرد از جان ای شیخ
میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶۲
با خراباتیان رهی دارم
در خرابات بنگهی دارم
ننهم جان و دل بگفته شیخ
که دل و جان آگهی دارم
مینگویم که شیخ گمراه است
او رهی نیز من رهی دارم
شیخ اگر رو بدرگهی دارد
نیز من رو بدرگهی دارم
نه چه دستار او بزرگ و گران
نه چنو ریش انبهی دارم