عبارات مورد جستجو در ۱۹۰۹ گوهر پیدا شد:
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳
ای دل چو زمانه می‌کند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم این دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶
چون چرخ به کام یک خردمند نگشت
خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت
چون باید مرد و آرزوها همه هشت
چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳
در خواب بدم مرا خردمندی گفت
کز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟
می خور که به زیر خاک می‌باید خفت
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶
آنها که کهن شدند و اینها که نوند
هر کس به مراد خویش یک تک بدوند
این کهنه جهان به کس نماند باقی
رفتند و رویم دیگر آیند و روند
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۲
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
وز دست اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران دنیا چون شد
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۵
این عقل که در ره سعادت پوید
روزی صد بار خود ترا می‌گوید
دریاب تو این یکدم وقتت که نئی
آن تره که بدروند و دیگر روید
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸
بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد
وز خوردن آدمی زمین سیر نشد
مغرور بدانی که نخورده‌ست ترا
تعجیل مکن هم بخورد دیر نشد
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰
زان پیش که بر سرت شبیخون آرند
فرمای که تا باده ی گلگون آرند
تو زر نئی ای غافل نادان که تو را
در خاک نهند و باز بیرون آرند
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱
عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پی نیستی و هستی گذرد
می نوش که عمری که اجل در پی اوست
آن به که به خواب یا به مستی گذرد
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹
گویند هر آن کسان که با پرهیزند
زانسان که بمیرند چنان برخیزند
ما با می و معشوقه از آنیم مدام
باشد که به حشرمان چنان انگیزند
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
این اهل قبور خاک گشتند و غبار
هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار
آه این چه شراب است که تا روز شمار
بیخود شده و بی‌خبرند از همه کار
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰
وقت سحر است خیز ای طرفه پسر
پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغر
کاین یکدم عاریت در این کنج فنا
بسیار بجویی و نیابی دیگر
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱
از جمله ی رفتگان این راه دراز
باز آمده کیست تا بما گوید باز
پس بر سر این دو راههٔ آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمی‌آیی باز
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹
از جرم گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات کلی را حل
بگشادم بندهای مشکل به حیل
هر بند گشاده شد به جز بند اجل
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر به سریم
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵
بر مفرش خاک خفتگان می‌بینم
در زیر زمین نهفتگان می‌بینم
چندانکه به صحرای عدم مینگرم
ناآمدگان و رفتگان می‌بینم