عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
اوحدی مراغه‌ای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۴۲
عشق را فرسوده‌ای باید چو من
در مشقت بوده‌ای باید چو من
لایق سودای آن جان و جهان
از جهان آسوده‌ای باید چو من
تا غم او را به کار آید مگر
کار غم فرسوده‌ای باید چو من
از برای خوردن حلوای غم
خون دل پالوده‌ای باید چو من
انتظار دیدن آن ماه را
سالها نغنوده‌ای باید چو من
تا ز وصل او به درمانی رسد
درد دل پیموده‌ای باید چو من
اوحدی، راه غم آن دوست را
خاک و خون آلوده‌ای باید چو من
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۰۱
زهی ز عارض گلرنگ، خونی می ناب
عرق به روی تو جام شراب در مهتاب
به پای آبله ریز آنقدر ترا جستم
که غوطه زد به گهر رشته های موج سراب
خرد به زور می ناب برنمی آید
مرو به کشتی کاغذ دلیر بر سر آب
هوای خانه به ویرانیش کمر بندد
کسی که خانه ز دریا جدا کند چو حباب
چه کم ز ریزش خوناب دل شود تب عشق؟
چه آب بر دل آتش زند سرشک کباب؟
کتاب جوهر شمشیر عشق را صائب
ز خون خضر و مسیحاست سرخی سر باب