عبارات مورد جستجو در ۱ گوهر پیدا شد:
رفیق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۲
گر نیست به یاران ز وفا یار، مصاحب
غم نیست اگر نیست به اغیار، مصاحب
امروز مصاحب نبود یار به اغیار
کز عهد قدیمند گل و خار، مصاحب
اکنون ز منش عار بود آه کجا رفت
آن روز که بودیم من و یار، مصاحب
بیمار شدم صد ره و عیسی نفس من
یکبار نشد با من بیمار، مصاحب
بیزار شد از زاری من بلکه ز من هم
هر کس که دمی شد به من زار، مصاحب
کم لطف رفیق ار بتو باشد عجبی نیست
آن شوخ که دارد چو تو بسیار، مصاحب
غم نیست اگر نیست به اغیار، مصاحب
امروز مصاحب نبود یار به اغیار
کز عهد قدیمند گل و خار، مصاحب
اکنون ز منش عار بود آه کجا رفت
آن روز که بودیم من و یار، مصاحب
بیمار شدم صد ره و عیسی نفس من
یکبار نشد با من بیمار، مصاحب
بیزار شد از زاری من بلکه ز من هم
هر کس که دمی شد به من زار، مصاحب
کم لطف رفیق ار بتو باشد عجبی نیست
آن شوخ که دارد چو تو بسیار، مصاحب