۱۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲

گر نیست به یاران ز وفا یار، مصاحب
غم نیست اگر نیست به اغیار، مصاحب

امروز مصاحب نبود یار به اغیار
کز عهد قدیمند گل و خار، مصاحب

اکنون ز منش عار بود آه کجا رفت
آن روز که بودیم من و یار، مصاحب

بیمار شدم صد ره و عیسی نفس من
یکبار نشد با من بیمار، مصاحب

بیزار شد از زاری من بلکه ز من هم
هر کس که دمی شد به من زار، مصاحب

کم لطف رفیق ار بتو باشد عجبی نیست
آن شوخ که دارد چو تو بسیار، مصاحب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.