عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
رفیق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۶
حال بسیار ناخوشی دارم
خاطر پرمشوشی دارم
دل ز آهم پر است هان ای خصم
که پر از تیر ترکشی دارم
هست از آه شعله ناک عیان
که نهان در دل آتشی دارم
بنظر درنیایدم مه نو
چشم بر نعل ابرشی دارم
دل من می کشد بجایی و من
با دل خود کشاکشی دارم
سگ خود خواندم بنامیزد
چه بت آدمی‌وشی دارم
در قدح از زلال شعر رفیق
بادهٔ صاف بی‌غشی دارم
لبیبی : ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی
شمارهٔ ۳۵ - به شاهد لغت پدندر، بمعنی دوست
از پدر چون از پدندر دشمنی بیند همی
مادر از کینه بر او مانند مادندر شود