عبارات مورد جستجو در ۲ گوهر پیدا شد:
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
نگویم از فرو فالی که بگذشت
نگویم از فرو فالی که بگذشت
چه سود از شرح احوالی که بگذشت
چراغی داشتم در سینهٔ خویش
فسرد اندر دو صد سالی که بگذشت
سحاب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴۳
پیش از این باری اگر در بزم یاری داشتم
بر دل از رشک رقیبان نیز یاری داشتم
رفت خاک من به باد آنجا خوشا وقتی که من
بر سر آن کوی از خود یادگاری داشتم
جان اگر آسان ندادم از گران جانی مدان
زآن که در هنگام مردن انتظاری داشتم
اعتبار غیر را نبود در آن کو اعتبار
کآنچه روزی داشت او من روزگاری داشتم
باغ حسنش را خزان آمد چو بلبل کاشکی
زین خزان من نیز امید بهاری داشتم
قوت بازویت ای صیاد کمتر بود کاش
تا زپیکان تو در دل یادگاری داشتم
دل زبهر عود مجمر جان برای شمع بزم
در حریم دوست هر یک را به کاری داشتم
گاه گاهی با سگانش همنشین بودم (سحاب)
پیش از این من هم در آن کو اعتباری داشتم