هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به گذشته‌ای پر از عشق و محبت اشاره می‌کند که در آن جایگاه و اعتباری داشته است. او از روزهای خوشی می‌گوید که در کنار یار بوده و از رشک رقیبان نیز در امان بوده است. با گذشت زمان، این روزها به پایان رسیده و او اکنون تنها یادگاری از آن دوران دارد. شاعر از انتظاراتش در لحظه مرگ می‌گوید و اینکه در گذشته، در کوچه دوست اعتباری داشته است. او همچنین از امید بهاری در میان خزان زندگی سخن می‌گوید و از درد فراق و یادگاری که از معشوق در دل دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری داشته باشد.

شمارهٔ ۲۴۳

پیش از این باری اگر در بزم یاری داشتم
بر دل از رشک رقیبان نیز یاری داشتم

رفت خاک من به باد آنجا خوشا وقتی که من
بر سر آن کوی از خود یادگاری داشتم

جان اگر آسان ندادم از گران جانی مدان
زآن که در هنگام مردن انتظاری داشتم

اعتبار غیر را نبود در آن کو اعتبار
کآنچه روزی داشت او من روزگاری داشتم

باغ حسنش را خزان آمد چو بلبل کاشکی
زین خزان من نیز امید بهاری داشتم

قوت بازویت ای صیاد کمتر بود کاش
تا زپیکان تو در دل یادگاری داشتم

دل زبهر عود مجمر جان برای شمع بزم
در حریم دوست هر یک را به کاری داشتم

گاه گاهی با سگانش همنشین بودم (سحاب)
پیش از این من هم در آن کو اعتباری داشتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.