۶۲ بار خوانده شده

سپاس خدا سفارش به پرهيزكارى و تشویق به جهاد

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عليه‌السلام رُوِيَ عَنْ نَوْفٍ اَلْبَكَالِيِّ قَالَ خَطَبَنَا بِهَذِهِ اَلْخُطْبَةِ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ عليه‌السلام بِالْكُوفَةِ وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى حِجَارَةٍ نَصَبَهَا لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَيْرَةَ اَلْمَخْزُومِيُّ
182 و از خطبه‌هاى آن حضرت است از نوف بكالى روايت شده است كه امير المؤمنين (عليه السلام) اين خطبه را در كوفه بر ما خواند. او بر سنگى ايستاده بود، كه جعدة پسر هبيرۀ مخزومى آن را بر پا داشته بود

وَ عَلَيْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ حَمَائِلُ سَيْفِهِ لِيفٌ
جامه‌اى پشمين بر تن داشت و دوال شمشير از ليف خرما برگردن

وَ فِي رِجْلَيْهِ نَعْلاَنِ مِنْ لِيفٍ وَ كَأَنَّ جَبِينَهُ ثَفِنَةُ بَعِيرٍ فَقَالَ عليه‌السلام
و نعلين از ليف در پا. نشان سجده بر پيشانى او، همچون داغ شتر بر سر زانو. فرمود:

حمد اللّه و استعانته

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي إِلَيْهِ مَصَائِرُ اَلْخَلْقِ وَ عَوَاقِبُ اَلْأَمْرِ
ستايش خداى را كه به سوى اوست بازگشتن آفريدگان، و پايان كارهاى جهان

نَحْمَدُهُ عَلَى عَظِيمِ إِحْسَانِهِ وَ نَيِّرِ بُرْهَانِهِ وَ نَوَامِي فَضْلِهِ وَ اِمْتِنَانِهِ
او را سپاس مى‌گوييم بر احسان وى كه فراوان است، و برهان او كه رخشان است، و بخشش او كه افزون است، و نعمت او كه از اندازه برون است .

حَمْداً يَكُونُ لِحَقِّهِ قَضَاءً وَ لِشُكْرِهِ أَدَاءً وَ إِلَى ثَوَابِهِ مُقَرِّباً وَ لِحُسْنِ مَزِيدِهِ مُوجِباً
ستايشى كه حقّ‌ او را گزارد، و سپاس او را به جاى آرد، و به پاداش او نزديك كننده باشد، و فزونى نعمت او را سبب شونده

وَ نَسْتَعِينُ بِهِ اِسْتِعَانَةَ رَاجٍ لِفَضْلِهِ مُؤَمِّلٍ لِنَفْعِهِ وَاثِقٍ بِدَفْعِهِ مُعْتَرِفٍ لَهُ بِالطَّوْلِ مُذْعِنٍ لَهُ بِالْعَمَلِ وَ اَلْقَوْلِ
و از او يارى مى‌خواهيم، يارى خواستن آن كس كه فضل او را اميدوار است، و بخشش او را در انتظار، و دفع زيان را بدو اعتماد دارنده، و فزونى نعمت او را اقرار آورنده، به گفتار و كردار برابر او فروتن و خوار

وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ رَجَاهُ مُوقِناً وَ أَنَابَ إِلَيْهِ مُؤْمِناً وَ خَنَعَ لَهُ مُذْعِناً
و بدو مى‌گرويم، گرويدن آن كس كه با يقين بدو اميد دارد و با ايمان روى به او آرد، و برابر او خوار باشد

وَ أَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّداً وَ عَظَّمَهُ مُمَجِّداً وَ لاَذَ بِهِ رَاغِباً مُجْتَهِداً
و بى‌ريايش به يكتايى بپرستد، و به بزرگى بستايد و با كوشش و رغبت به پناه او آيد

اللّه الواحد

لَمْ يُولَدْ سُبْحَانَهُ فَيَكُونَ فِي اَلْعِزِّ مُشَارَكاً
او، كه به بزرگى‌اش مى‌ستاييم، زاده نشده است تا در عزّت، وى را شريك شوند

وَ لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ مَوْرُوثاً هَالِكاً
و كسى را نزاده است تا چون مرد، ميراث خوار او بوند

وَ لَمْ يَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَ لاَ زَمَانٌ وَ لَمْ يَتَعَاوَرْهُ زِيَادَةٌ وَ لاَ نُقْصَانٌ
نه وقتى بر او مقدم بوده است نه زمان، و نه زيادت بر او راه يابد نه نقصان

بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِمَا أَرَانَا مِنْ عَلاَمَاتِ اَلتَّدْبِيرِ اَلْمُتْقَنِ وَ اَلْقَضَاءِ اَلْمُبْرَمِ
بلكه بر خردها آشكار گرديد، با نشانه‌هاى تدبير درست كه به ما نماياند، و قضاى مبرم كه در آفرينش راند

فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ اَلسَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلاَ عَمَدٍ قَائِمَاتٍ بِلاَ سَنَدٍ
از نشانه‌هاى آفرينش او خلقت آسمانهاست، كه بى‌ستونها پا برجاست، و بى‌تكيه‌گاه برپاست .

دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ غَيْرَ مُتَلَكِّئَاتٍ وَ لاَ مُبْطِئَاتٍ
آنان را بخواند و پاسخ گفتند، گردن نهاده و فرمانپذير، بى‌درنگ و كندى و يا تأخير ،

وَ لَوْ لاَ إِقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ إِذْعَانُهُنَّ بِالطَّوَاعِيَةِ لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعاً لِعَرْشِهِ وَ لاَ مَسْكَناً لِمَلاَئِكَتِهِ وَ لاَ مَصْعَداً لِلْكَلِمِ اَلطَّيِّبِ وَ اَلْعَمَلِ اَلصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ
و اگر نه اقرار آسمانها بود به پروردگار، و در بندگى او گردن نهاده و خوار، نه جايگاه عرش خويششان مى‌كرد و نه آرميدنگاه فرشتگان، و نه جاى بالا رفتن شهادت مؤمنان و عمل صالح آفريدگان .

جَعَلَ نُجُومَهَا أَعْلاَماً يَسْتَدِلُّ بِهَا اَلْحَيْرَانُ فِي مُخْتَلِفِ فِجَاجِ اَلْأَقْطَارِ
ستارگان آسمانها را نشانه‌ها ساخت، تا سرگشتگان واديها راه خود بدانها توانند شناخت

لَمْ يَمْنَعْ ضَوْءَ نُورِهَا اِدْلِهْمَامُ سُجُفِ اَللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ وَ لاَ اِسْتَطَاعَتْ جَلاَبِيبُ سَوَادِ اَلْحَنَادِسِ أَنْ تَرُدَّ مَا شَاعَ فِي اَلسَّمَاوَاتِ مِنْ تَلَأْلُؤِ نُورِ اَلْقَمَرِ
نه سياهى پرده‌هاى شب تاريك، درخشش ستارگان را باز دارد، و نه پوششهاى سياه تيره، رخشندگى ماه را كه در آسمانها گسترده است، برگرداندن يارد

فَسُبْحَانَ مَنْ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ سَوَادُ غَسَقٍ دَاجٍ وَ لاَ لَيْلٍ سَاجٍ فِي بِقَاعِ اَلْأَرَضِينَ اَلْمُتَطَأْطِئَاتِ وَ لاَ فِي يَفَاعِ اَلسُّفْعِ اَلْمُتَجَاوِرَاتِ
پس پاك است خدايى كه بر او پوشيده نيست سياهى تيره و تار، و نه شب آرام و پايدار، نه در گونه گون زمينهاى پست، و نه در بلنديهاى به هم نزديك و پيوست

وَ مَا يَتَجَلْجَلُ بِهِ اَلرَّعْدُ فِي أُفُقِ اَلسَّمَاءِ وَ مَا تَلاَشَتْ عَنْهُ بُرُوقُ اَلْغَمَامِ
و بانگ تندر كه از كرانۀ آسمان خيزد، و آنچه به هنگام درخشيدن برق درهم ريزد

وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ تُزِيلُهَا عَنْ مَسْقَطِهَا عَوَاصِفُ اَلْأَنْوَاءِ وَ اِنْهِطَالُ اَلسَّمَاءِ
و برگى كه فرو ريزد از درختان به هنگام فروشدن و برآمدن ستارگان، از بادهاى تندوزان و ريزش باران از آسمان

وَ يَعْلَمُ مَسْقَطَ اَلْقَطْرَةِ وَ مَقَرَّهَا وَ مَسْحَبَ اَلذَّرَّةِ وَ مَجَرَّهَا وَ مَا يَكْفِي اَلْبَعُوضَةَ مِنْ قُوتِهَا وَ مَا تَحْمِلُ اَلْأُنْثَى فِي بَطْنِهَا
و افتادنگاه هر قطره را داند كه كجاست، و كجا بود و از آن برخاست ، و مورچۀ خرد كه از كجا دانه كشد و چسان به لانه برد، و آنچه پشه را زنده نگه دارد، و آنچه مادينه در شكم بردارد

عود إلى الحمد وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْكَائِنِ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ كُرْسِيٌّ أَوْ عَرْشٌ أَوْ سَمَاءٌ أَوْ أَرْضٌ أَوْ جَانٌّ أَوْ إِنْسٌ
سپاس خدايى را كه بوده و هست، پيش از آنكه كرسى يا عرش و آسمان و زمين و پرى و آدمى پديد آمده است

لاَ يُدْرَكُ بِوَهْمٍ وَ لاَ يُقَدَّرُ بِفَهْمٍ وَ لاَ يَشْغَلُهُ سَائِلٌ وَ لاَ يَنْقُصُهُ نَائِلٌ
نه وهم درك او تواند، و نه فهم اندازۀ او داند. نه پرسنده‌اى او را از كار بازدارد، و نه عطا خواننده‌اى در خزانۀ وى كاهش پديد آرد

وَ لاَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ وَ لاَ يُحَدُّ بِأَيْنٍ وَ لاَ يُوصَفُ بِالْأَزْوَاجِ وَ لاَ يُخْلَقُ بِعِلاَجٍ وَ لاَ يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لاَ يُقَاسُ بِالنَّاسِ
بى‌ديده بيناست و نتوان گفت در كجاست. همتاييش نيست تا در كنار او نشيند و با تمرين و وسيلت نمى‌آفريند. حواس بدو نتواند رسيد و او را با مردمان نتوان سنجيد

اَلَّذِي كَلَّمَ مُوسَى تَكْلِيماً وَ أَرَاهُ مِنْ آيَاتِهِ عَظِيماً بِلاَ جَوَارِحَ وَ لاَ أَدَوَاتٍ وَ لاَ نُطْقٍ وَ لاَ لَهَوَاتٍ
خدايى كه با موسى (عليه السلام) سخن راند، و آيتهاى بزرگ خود را بدو نماند، بى‌دست افزار و اندام، بى جنباندن لب و گشودن و بستن كام. تو كه خود را به رنج افكنده‌اى در وصف پروردگار

بَلْ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً أَيُّهَا اَلْمُتَكَلِّفُ لِوَصْفِ رَبِّكَ فَصِفْ جِبْرِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ جُنُودَ اَلْمَلاَئِكَةِ اَلْمُقَرَّبِينَ فِي حُجُرَاتِ اَلْقُدُسِ مُرْجَحِنِّينَ مُتَوَلِّهَةً عُقُولُهُمْ أَنْ يَحُدُّوا أَحْسَنَ اَلْخَالِقِينَ
اگر راست مى‌گويى وصف كن جبرئيل و ميكائيل و فرشتگان مقرّب را، كه در بارگاه قدس به خود لرزانند، خردهاشان سرگشته است و شناختن آفريدگار را چنان كه بايد نتوانند

فَإِنَّمَا يُدْرَكُ بِالصِّفَاتِ ذَوُو اَلْهَيْئَاتِ وَ اَلْأَدَوَاتِ وَ مَنْ يَنْقَضِي إِذَا بَلَغَ أَمَدَ حَدِّهِ بِالْفَنَاءِ
چه آن را به صفتها توان شناخت كه پيكرى دارد، و افزارها به كار آرد ، و چون زمانش به سر آمد، مرگ او را از پا در آرد

فَلاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ أَضَاءَ بِنُورِهِ كُلَّ ظَلاَمٍ وَ أَظْلَمَ بِظُلْمَتِهِ كُلَّ نُورٍ
پس جز او خدايى نيست كه هر تاريكى را به نور خود روشن كرد، و هر چه را جز به نور او روشن بود، به تاريكى در آورد.

الوصية بالتقوى

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ اَلَّذِي أَلْبَسَكُمُ اَلرِّيَاشَ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمُ اَلْمَعَاشَ
بندگان خدا! شما را سفارش مى‌كنم به ترس از پروردگارى كه بر تن شما جامه‌ها پوشاند، و اسباب زندگيتان را آماده گرداند

فَلَوْ أَنَّ أَحَداً يَجِدُ إِلَى اَلْبَقَاءِ سُلَّماً أَوْ لِدَفْعِ اَلْمَوْتِ سَبِيلاً لَكَانَ ذَلِكَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ عليه‌السلام
پس اگر كسى راهى به زندگانى جاودان مى‌يافت، و يا توانست پنجۀ مرگ را برتافت، او سليمان پسر داود مى‌بود

اَلَّذِي سُخِّرَ لَهُ مُلْكُ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ مَعَ اَلنُّبُوَّةِ وَ عَظِيمِ اَلزُّلْفَةِ
كه پادشاهى پرى و آدمى وى را مسخّر گرديد، يا پيامبرى و منزلت بزرگ كه بدو رسيد

فَلَمَّا اِسْتَوْفَى طُعْمَتَهُ وَ اِسْتَكْمَلَ مُدَّتَهُ رَمَتْهُ قِسِيُّ اَلْفَنَاءِ بِنِبَالِ اَلْمَوْتِ
چون آنچه روزى او بود خورد، و مدّتى را كه بايد بماند به پايان برد، كمانهاى مرگ تيرهاى نيستى بر او باراند

وَ أَصْبَحَتِ اَلدِّيَارُ مِنْهُ خَالِيَةً وَ اَلْمَسَاكِنُ مُعَطَّلَةً وَ وَرِثَهَا قَوْمٌ آخَرُونَ
و خانه‌ها از او تهى ماند. مسكنها خالى گرديدند، و مردمى ديگرشان به ارث بردند و در آن آرميدند ،

وَ إِنَّ لَكُمْ فِي اَلْقُرُونِ اَلسَّالِفَةِ لَعِبْرَةً
و همانا در روزگاران گذشته براى شما پند است

أَيْنَ اَلْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ اَلْعَمَالِقَةِ أَيْنَ اَلْفَرَاعِنَةُ وَ أَبْنَاءُ اَلْفَرَاعِنَةِ أَيْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ اَلرَّسِّ اَلَّذِينَ قَتَلُوا اَلنَّبِيِّينَ وَ أَطْفَئُوا سُنَنَ اَلْمُرْسَلِينَ وَ أَحْيَوْا سُنَنَ اَلْجَبَّارِينَ
كجايند عملاقيان و فرزندان عملاقيان‌؟ كجايند فرعونيان و فرزندان فرعونيان‌؟ كجايند مردمى كه در شهرهاى رسّ‌ بودند؟ پيامبران را كشتند، و سنّت فرستادگان خدا را ميراندند. و سيرت جباران را زنده كردند

أَيْنَ اَلَّذِينَ سَارُوا بِالْجُيُوشِ وَ هَزَمُوا بِالْأُلُوفِ وَ عَسْكَرُوا اَلْعَسَاكِرَ وَ مَدَّنُوا اَلْمَدَائِنَ
كجايند آنان كه با سپاهيان به راه افتادند و هزاران تن را شكست دادند. سپاهها به راه انداختند، و شهرها ساختند

و منها قَدْ لَبِسَ لِلْحِكْمَةِ جُنَّتَهَا وَ أَخَذَهَا بِجَمِيعِ أَدَبِهَا مِنَ اَلْإِقْبَالِ عَلَيْهَا وَ اَلْمَعْرِفَةِ بِهَا وَ اَلتَّفَرُّغِ لَهَا
از اين خطبه است: جامۀ حكمت آموزى در پوشيد، روى بدان آورد و در فراگرفتن آن چنانكه بايسته است، كوشيد. حكمت را شناخت، و جز آن به چيزى نپرداخت

فَهِيَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ اَلَّتِي يَطْلُبُهَا وَ حَاجَتُهُ اَلَّتِي يَسْأَلُ عَنْهَا
و گمشده‌اش بود كه در پى آن مى‌گرديد، و نياز او، كه از آن مى‌پرسيد

فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اِغْتَرَبَ اَلْإِسْلاَمُ وَ ضَرَبَ بِعَسِيبِ ذَنَبِهِ وَ أَلْصَقَ اَلْأَرْضَ بِجِرَانِهِ
او غريب است هنگامى كه اسلام غريب ماند، چون شترى خسته كه دم بر زمين نهد، و خفتد و برخاستن نتواند

بَقِيَّةٌ مِنْ بَقَايَا حُجَّتِهِ خَلِيفَةٌ مِنْ خَلاَئِفِ أَنْبِيَائِهِ
او مانده‌اى از حجّتهاى خداست، و خليفه‌اى از خليفه‌هاى انبياست

ثم قال عليه‌السلام
سپس فرمود:

أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنِّي قَدْ بَثَثْتُ لَكُمُ اَلْمَوَاعِظَ اَلَّتِي وَعَظَ اَلْأَنْبِيَاءُ بِهَا أُمَمَهُمْ وَ أَدَّيْتُ إِلَيْكُمْ مَا أَدَّتِ اَلْأَوْصِيَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ
اى مردم! من اندرزهايى را كه پيامبران به امّتهايشان دادند، بر شما راندم، و آنچه را اوصيا، به پس از خود رساندند، رساندم

وَ أَدَّبْتُكُمْ بِسَوْطِي فَلَمْ تَسْتَقِيمُوا وَ حَدَوْتُكُمْ بِالزَّوَاجِرِ فَلَمْ تَسْتَوْسِقُوا
شما را با تازيانۀ موعظت ادب كردم، نپذيرفتيد. و با سخنانى كه از نافرمانى‌تان بازدارد، خواندم، فراهم نگشتيد

لِلَّهِ أَنْتُمْ أَ تَتَوَقَّعُونَ إِمَاماً غَيْرِي يَطَأُ بِكُمُ اَلطَّرِيقَ وَ يُرْشِدُكُمُ اَلسَّبِيلَ
شما را به خدا! آيا امامى جز مرا چشم مى‌داريد؟ تا با شما راه دين را بپيمايد، و طريق راست را به شما بنمايد

أَلاَ إِنَّهُ قَدْ أَدْبَرَ مِنَ اَلدُّنْيَا مَا كَانَ مُقْبِلاً وَ أَقْبَلَ مِنْهَا مَا كَانَ مُدْبِراً
هان بدانيد! كه آنچه از دنيا روى آورده بود، پشت كرد، و آنچه پشت كرده بود، روى آورد

وَ أَزْمَعَ اَلتَّرْحَالَ عِبَادُ اَللَّهِ اَلْأَخْيَارُ
و بندگان گزيدۀ خدا دل بر رخت بستن، دوختند

وَ بَاعُوا قَلِيلاً مِنَ اَلدُّنْيَا لاَ يَبْقَى بِكَثِيرٍ مِنَ اَلْآخِرَةِ لاَ يَفْنَى
و اندك اين جهان را، كه نپايد، به بسيار آن جهان، كه به سر نيايد، فروختند

مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا اَلَّذِينَ سُفِكَتْ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ بِصِفِّينَ أَلاَّ يَكُونُوا اَلْيَوْمَ أَحْيَاءً يُسِيغُونَ اَلْغُصَصَ وَ يَشْرَبُونَ اَلرَّنْقَ
برادران ما كه خونشان در صفّين ريخته شد، زيان نكردند كه امروز زنده نيستند و به! كه نديدند اينان كه مانده‌اند، كيستند تا پياپى ساغر غصّه در گلو ريزند و شرنگ تيرۀ چنين زندگى را بدان بياميزند

قَدْ وَ اَللَّهِ لَقُوا اَللَّهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ وَ أَحَلَّهُمْ دَارَ اَلْأَمْنِ بَعْدَ خَوْفِهِمْ
به خدا سوگند، خدا را ديدار كردند و مزد آنان را به كمال پرداخت، و از پس آنكه ترسان بودند در خانۀ امانشان ساكن ساخت

أَيْنَ إِخْوَانِيَ اَلَّذِينَ رَكِبُوا اَلطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى اَلْحَقِّ
كجايند برادران من كه راه حق را سپردند، و با حق رخت به خانۀ آخرت بردند

أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ اِبْنُ اَلتَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو اَلشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ اَلَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى اَلْمَنِيَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى اَلْفَجَرَةِ
كجاست عمّار؟ كجاست پسر تيهان؟ و كجاست ذو الشّهادتين؟ و كجايند همانندان ايشان از برادرانشان كه با يكديگر به مرگ پيمان بستند و سرهاى آنان را به فاجران هديه كردند

قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى لِحْيَتِهِ اَلشَّرِيفَةِ اَلْكَرِيمَةِ فَأَطَالَ اَلْبُكَاءَ ثُمَّ قَالَ عليه‌السلام
پس دست به ريش مبارك خود گرفت و زمانى دراز گريست، سپس فرمود:

أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِيَ اَلَّذِينَ تَلَوُا اَلْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا اَلْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ أَحْيَوُا اَلسُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا اَلْبِدْعَةَ
دريغا! از برادرانم كه قرآن را خواندند، و در حفظ‍‌ آن كوشيدند. واجب را بر پا كردند، پس از آنكه در آن انديشيدند. سنّت را زنده كردند و بدعت را ميراندند

دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ
به جهاد خوانده شدند و پذيرفتند. به پيشواى خود اعتماد كردند و در پى او رفتند

ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ

اَلْجِهَادَ اَلْجِهَادَ عِبَادَ اَللَّهِ
سپس به بانگ بلند گفت: جهاد! جهاد! بندگان خدا

أَلاَ وَ إِنِّي مُعَسْكِرٌ فِي يَومِي هَذَا فَمَنْ أَرَادَ اَلرَّوَاحَ إِلَى اَللَّهِ فَلْيَخْرُجْ
من همين امروز لشكر آماده مى‌كنم. كسى كه مى‌خواهد به سوى خدا رود بيرون شود

قَالَ نَوْفٌ وَ عَقَدَ لِلْحُسَيْنِ عليه‌السلام فِي عَشَرَةِ آلاَفٍ
نوف گفت: براى حسين (عليه السلام) ده هزار سپاه

وَ لِقَيْسِ بْنِ سَعْدٍ رَحِمَهُ اَللَّهُ فِي عَشَرَةِ آلاَفٍ وَ لِأَبِي أَيُّوبَ اَلْأَنْصَارِيِّ فِي عَشَرَةِ آلاَفٍ وَ لِغَيْرِهِمْ عَلَى أَعْدَادٍ أُخَرَ وَ هُوَ يُرِيدُ اَلرَّجْعَةَ إِلَى صِفِّينَ
و براى قيس بن سعد ده هزار سپاه، و براى ابو ايوب ده هزار سپاه قرار داد، و براى ديگران هم كم و بيش، و آمادۀ بازگشت به صفيّن بود

فَمَا دَارَتِ اَلْجُمُعَةُ حَتَّى ضَرَبَهُ اَلْمَلْعُونُ اِبْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ
و جمعه نيامده بود كه ابن ملجم ملعون او را ضربت زد

فَتَرَاجَعَتِ اَلْعَسَاكِرُ فَكُنَّا كَأَغْنَامٍ فَقَدَتْ رَاعِيَهَا تَخْتَطِفُهَا اَلذِّئَابُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ
لشكريان بازگشتند و ما چون گوسفندانى بوديم شبان خود را از دست داده، گرگها از هر سو براى آنان دهان گشاده.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نكوهش پیوستن به خوارج
گوهر بعدی:ویژگی های قرآن و سفارش به پرهیزکاری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.