۵۶ بار خوانده شده
و من خطبة له عليهالسلام يحمد اللّه فيها و يثني على رسوله و يصف خلقا من الحيوان
185 و از خطبههاى آن حضرت است
حمد اللّه تعالى
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لاَ تُدْرِكُهُ اَلشَّوَاهِدُ وَ لاَ تَحْوِيهِ اَلْمَشَاهِدُ وَ لاَ تَرَاهُ اَلنَّوَاظِرُ وَ لاَ تَحْجُبُهُ اَلسَّوَاتِرُ
سپاس خدايى را كه حسّهاى ظاهرى، او را نتواند دريافت، و هيچ جاى فرا گرفتن وى را در خود، بر نتواند تافت. ديدهها او را نخواهد ديد، و پوششها وى را نتواند پوشيد
اَلدَّالِّ عَلَى قِدَمِهِ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ وَ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلَى وُجُودِهِ
به حادث بودن آفريدههايش، قديم بودن خود را بيان دارنده است، و با پديد آوردن مخلوقاتش، هستى خويش را نماينده ،
وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لاَ شَبَهَ لَهُ
و با همانند بودن آنان به يكديگر بىهمانندى خود را نشان دهنده
اَلَّذِي صَدَقَ فِي مِيعَادِهِ وَ اِرْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِي خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَيْهِمْ فِي حُكْمِهِ
خدايى كه در وعدۀ خود راست گفتار است، و از ستم كردن بر بندگان به دور و به كنار. با آفريدگانش به دادكار كند، و در حكم خود بر آنان با عدل رفتار كند
مُسْتَشْهِدٌ بِحُدُوثِ اَلْأَشْيَاءِ عَلَى أَزَلِيَّتِهِ وَ بِمَا وَسَمَهَا بِهِ مِنَ اَلْعَجْزِ عَلَى قُدْرَتِهِ وَ بِمَا اِضْطَرَّهَا إِلَيْهِ مِنَ اَلْفَنَاءِ عَلَى دَوَامِهِ
نوپديد بودن موجودات گواه است كه او هميشه بوده است، و نشان عجزى كه در آفريدهها نهاده، توانايى او را نموده است، و به نيست شدنى كه آفريدگان را از آن ناچار ساخته، دليل آرد كه خود پاينده است
وَاحِدٌ لاَ بِعَدَدٍ وَ دَائِمٌ لاَ بِأَمَدٍ وَ قَائِمٌ لاَ بِعَمَدٍ
يگانه است نه به شمار، هميشه است و به خود پايدار، برپاست نه با نگاهدار
تَتَلَقَّاهُ اَلْأَذْهَانُ لاَ بِمُشَاعَرَةٍ وَ تَشْهَدُ لَهُ اَلْمَرَائِي لاَ بِمُحَاضَرَةٍ
ذهنها او را از روى اوصاف شناسد و به درك او نرسد، و نشان خلقت او هر جا بر وجود وى گواهى دهد، نه آنكه او تنها در آنجا بود
لَمْ تُحِطْ بِهِ اَلْأَوْهَامُ بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا وَ بِهَا اِمْتَنَعَ مِنْهَا وَ إِلَيْهَا حَاكَمَهَا
وهمها او را فرا نگيرد، بلكه براى آنها در ديگر آفريدهها جلوه كرد، و نماياند كه او را به تصوّر نتوانند در آورد، و داورى را به عهدۀ آنها انداخت تا بدانند كه او را هرگز چنانكه بايد نتوانند شناخت .
لَيْسَ بِذِي كِبَرٍ اِمْتَدَّتْ بِهِ اَلنِّهَايَاتُ فَكَبَّرَتْهُ تَجْسِيماً وَ لاَ بِذِي عِظَمٍ تَنَاهَتْ بِهِ اَلْغَايَاتُ فَعَظَّمَتْهُ تَجْسِيداً بَلْ كَبُرَ شَأْناً وَ عَظُمَ سُلْطَاناً
او نه بزرگى است داراى درازا و پهنا و ژرفا گرديده، و درازى و پهنى و ژرفايى، او را داراى جسمى بزرگ گردانيده، و نه تناورى است حدّها آن را به نهايت رسانيده و كالبدى ستبرش گردانيده، بلكه بزرگى او در مقام و رتبت است، و عظمت او در قدرت و سلطنت
الرسول الأعظم
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَلصَّفِيُّ وَ أَمِينُهُ اَلرَّضِيُّ صلىاللهعليهوآله
و گواهى مىدهم كه محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) بندۀ اوست، و فرستادۀ برگزيدۀ او، و امانتدار پسنديدۀ اوست. درود خدا بر او و آل او باد
أَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ اَلْحُجَجِ
او را با حجّتهاى الزام كننده فرستاد
وَ ظُهُورِ اَلْفَلَجِ وَ إِيضَاحِ اَلْمَنْهَجِ فَبَلَّغَ اَلرِّسَالَةَ صَادِعاً بِهَا وَ حَمَلَ عَلَى اَلْمَحَجَّةِ دَالاًّ عَلَيْهَا وَ أَقَامَ أَعْلاَمَ اَلاِهْتِدَاءِ وَ مَنَارَ اَلضِّيَاءِ وَ جَعَلَ أَمْرَاسَ اَلْإِسْلاَمِ مَتِينَةً وَ عُرَى اَلْإِيمَانِ وَثِيقَةً
و با پيروزى آشكار، و راه پديدار. پس رسالت خود را آشكارا رساند، و مردم را به راه راست واداشت و آن راه را بديشان نماياند. نشانهها بر پا كرد براى راه يافتن، با چراغهايى روشن. رشتههاى احكام اسلام را استوار كرد. و دستآويزهاى آن را محكم و پايدار
منها في صفة خلق أصناف من الحيوان
از اين خطبه است در صفت آفرينش گونههاى جانداران
وَ لَوْ فَكَّرُوا فِي عَظِيمِ اَلْقُدْرَةِ وَ جَسِيمِ اَلنِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى اَلطَّرِيقِ وَ خَافُوا عَذَابَ اَلْحَرِيقِ
و اگر در بزرگى قدرت و كلانى نعمت او مىانديشيدند، به راه راست باز مىگرديدند، و از آتش سوزان عذاب مىترسيدند
وَ لَكِنِ اَلْقُلُوبُ عَلِيلَةٌ وَ اَلْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ
ليكن دلها بيمار است و بينشها عيبدار
أَ لاَ يَنْظُرُونَ إِلَى صَغِيرِ مَا خَلَقَ كَيْفَ أَحْكَمَ خَلْقَهُ وَ أَتْقَنَ تَرْكِيبَهُ وَ فَلَقَ لَهُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ سَوَّى لَهُ اَلْعَظْمَ وَ اَلْبَشَرَ
آيا به خردترين چيزى كه آفريده نمىنگرند، كه چسان آفرينش او را استوار داشته و تركيب آن را برقرار؟ آن را شنوايى و بينايى بخشيده و برايش استخوان و پوست آفريده
اُنْظُرُوا إِلَى اَلنَّمْلَةِ فِي صِغَرِ جُثَّتِهَا وَ لَطَافَةِ هَيْئَتِهَا لاَ تَكَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ اَلْبَصَرِ وَ لاَ بِمُسْتَدْرَكِ اَلْفِكَرِ كَيْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا وَ صُبَّتْ عَلَى رِزْقِهَا تَنْقُلُ اَلْحَبَّةَ إِلَى جُحْرِهَا وَ تُعِدُّهَا فِي مُسْتَقَرِّهَا
بنگريد به مورچه و خردى جثّۀ آن، و لطافتش، در برون و نهان. چنان است كه به گوشۀ چشمش نتوان ديد، و با انديشيدن به چگونگى خلقتش نتوان رسيد. چگونه بر زمين جنبد و به روزى خود خنبد. دانه را به لانۀ خود برد، و در قرارگاه خويش آمادهاش كند
تَجْمَعُ فِي حَرِّهَا لِبَرْدِهَا وَ فِي وِرْدِهَا لِصَدَرِهَا
در گرما براى سرماى خود فراهم آرد، و به هنگام درون رفتن، برون شدن را فراياد دارد
مَكْفُولٌ بِرِزْقِهَا مَرْزُوقَةٌ بِوِفْقِهَا لاَ يُغْفِلُهَا اَلْمَنَّانُ وَ لاَ يَحْرِمُهَا اَلدَّيَّانُ وَ لَوْ فِي اَلصَّفَا اَلْيَابِسِ وَ اَلْحَجَرِ اَلْجَامِسِ
رزق او پذيرفته گرديده و روزيش در خور وى رسيده. نعمت دهنده او را وانگذارد، و پاداش دهنده محرومش ندارد، هرچند بر خشك سنگى باشد صاف و تابان، يا بر سنگى فسرده در بيابان ،
وَ لَوْ فَكَّرْتَ فِي مَجَارِي أَكْلِهَا فِي عُلْوِهَا وَ سُفْلِهَا وَ مَا فِي اَلْجَوْفِ مِنْ شَرَاسِيفِ بَطْنِهَا وَ مَا فِي اَلرَّأْسِ مِنْ عَيْنِهَا وَ أُذُنِهَا لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَباً وَ لَقِيتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَباً
و اگر بنگرى در گذرگاههاى خوراك او كه چسان از بالا و زير پيوسته است به هم ، و آنچه درون اوست از غضروفهاى آويخته به دنده تا شكم، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش هم، از آفرينش او جز شگفتى نتوانى، و در وصف او به رنج درمانى
فَتَعَالَى اَلَّذِي أَقَامَهَا عَلَى قَوَائِمِهَا وَ بَنَاهَا عَلَى دَعَائِمِهَا
پس، بزرگ است خدايى كه او را بر دست و پاهايش برپا داشت و بر ستونهاى بدنش نگاه داشت. در آفرينش آن آفرينندهاى با او انباز نبود
لَمْ يَشْرَكْهُ فِي فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ وَ لَمْ يُعِنْهُ عَلَى خَلْقِهَا قَادِرٌ
و در خلقت آن توانايى، وى را كارساز نه
وَ لَوْ ضَرَبْتَ فِي مَذَاهِبِ فِكْرِكَ لِتَبْلُغَ غَايَاتِهِ مَا دَلَّتْكَ اَلدَّلاَلَةُ إِلاَّ عَلَى أَنَّ فَاطِرَ اَلنَّمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ اَلنَّخْلَةِ
اگر فكرت خود را در گونهگون راهها ى آفرينش بگردانى تا خود را به نهايت آن راهها رسانى، تو را جز اين نشان ندهد كه آفرينندۀ مورچه و خرمابن يكى بود
لِدَقِيقِ تَفْصِيلِ كُلِّ شَيْءٍ وَ غَامِضِ اِخْتِلاَفِ كُلِّ حَيٍّ
به خاطر دقّتى كه جدا جدا در آفرينش هر چيز به كار رفته است، و اختلاف دقيق و ديرياب كه در خلقت هر جاندار با جاندارى ديگر نهفته است
وَ مَا اَلْجَلِيلُ وَ اَللَّطِيفُ وَ اَلثَّقِيلُ وَ اَلْخَفِيفُ وَ اَلْقَوِيُّ وَ اَلضَّعِيفُ فِي خَلْقِهِ إِلاَّ سَوَاءٌ
و ميان كلان و نازك اندام، و گران و سبك، و نيرومند و ناتوان، در آفرينش جز همانندى نيست
خلقة السماء و الكون
وَ كَذَلِكَ اَلسَّمَاءُ وَ اَلْهَوَاءُ وَ اَلرِّيَاحُ وَ اَلْمَاءُ
و خلقت آسمان، و هوا، و بادها، و آب يكى است
فَانْظُرْ إِلَى اَلشَّمْسِ وَ اَلْقَمَرِ وَ اَلنَّبَاتِ وَ اَلشَّجَرِ وَ اَلْمَاءِ وَ اَلْحَجَرِ وَ اِخْتِلاَفِ هَذَا اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهَارِ وَ تَفَجُّرِ هَذِهِ اَلْبِحَارِ وَ كَثْرَةِ هَذِهِ اَلْجِبَالِ وَ طُولِ هَذِهِ اَلْقِلاَلِ وَ تَفَرُّقِ هَذِهِ اَللُّغَاتِ وَ اَلْأَلْسُنِ اَلْمُخْتَلِفَاتِ
پس بنگر در آفتاب و ماه، و درخت و گياه، و آب و سنگ، و شب و روز رنگارنگ، و روان گشتن اين درياها، و فراوانى اين كوهها، و درازى ستيغهاى كوه، و گونهگونى لغتها و زبانهاى مردم انبوه .
فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْكَرَ اَلْمُقَدِّرَ وَ جَحَدَ اَلْمُدَبِّرَ
پس واى بر آن كه تقدير كننده را نپذيرد، و تدبير كننده را ناآشنا گيرد
زَعَمُوا أَنَّهُمْ كَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ وَ لاَ لاِخْتِلاَفِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ
پنداشتهاند همچون گياهانند كه آنان را كارندهاى نيست و اختلاف صورتهاشان را سازندهاى
وَ لَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى حُجَّةٍ فِيمَا اِدَّعَوْا وَ لاَ تَحْقِيقٍ لِمَا أَوْعَوْا وَ هَلْ يَكُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ
در. آنچه ادعا كردند حجّتى نياوردند. و نه تحقيقى كردند در آنچه فرا گرفتند آيا هيچ بنايى بود بىسازنده، يا جنايتى بىجنايت كننده
خلقة الجرادة
وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِي اَلْجَرَادَةِ إِذْ خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ حَمْرَاوَيْنِ وَ أَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَيْنِ قَمْرَاوَيْنِ وَ جَعَلَ لَهَا اَلسَّمْعَ اَلْخَفِيَّ وَ فَتَحَ لَهَا اَلْفَمَ اَلسَّوِيَّ وَ جَعَلَ لَهَا اَلْحِسَّ اَلْقَوِيَّ وَ نَابَيْنِ بِهِمَا تَقْرِضُ وَ مِنْجَلَيْنِ بِهِمَا تَقْبِضُ
و اگر خواهى از ملخ بگويم كه دو ديدۀ سرخ آفريد براى آن، و دو حدقه برايش افروخت چون ماه تابان، و او را گوشى بداد پوشيده و پنهان، و برايش دهانى گشود به اعتدال، و حسّى نيرومند و به كمال. و دو دندان پيشين كه بدانها ببرد، و دو پاى داس مانند كه بدانها چيزى را بگيرد
يَرْهَبُهَا اَلزُّرَّاعُ فِي زَرْعِهِمْ وَ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ذَبَّهَا
كشاورزان در كشت خود از آن مىترسند و توانايى راندنش را ندارند
وَ لَوْ أَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ حَتَّى تَرِدَ اَلْحَرْثَ فِي نَزَوَاتِهَا وَ تَقْضِيَ مِنْهُ شَهَوَاتِهَا
هر چند همۀ كسان خود را فراهم آرند، تا گاهى كه در جست و خيزهايش روى به كشته آرد، و هر چه خواهش آن است روا دارد
وَ خَلْقُهَا كُلُّهُ لاَ يُكَوِّنُ إِصْبَعاً مُسْتَدِقَّةً
و همه اندام ملخ به اندازۀ يك انگشت باريك نيست و اين حقيقتى است .
فَتَبَارَكَ اَللَّهُ اَلَّذِي يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي اَلسَّمَوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ يُعَفِّرُ لَهُ خَدّاً وَ وَجْهاً
پس بزرگ است خدايى كه آنچه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه او را سجده نمايد، و خوار و فروتن گونه و چهره بر زمين سايد
وَ يُلْقِي إِلَيْهِ بِالطَّاعَةِ سِلْماً وَ ضَعْفاً وَ يُعْطِي لَهُ اَلْقِيَادَ رَهْبَةً وَ خَوْفاً
و از سر تسليم و ناتوانى طاعت او بپذيرد، و از بيم و ترس رشتۀ فرمانبرى او را در گردن گيرد
فَالطَّيْرُ مُسَخَّرَةٌ لِأَمْرِهِ أَحْصَى عَدَدَ اَلرِّيشِ مِنْهَا وَ اَلنَّفَسِ وَ أَرْسَى قَوَائِمَهَا عَلَى اَلنَّدَى وَ اَلْيَبَسِ
و پرنده رام فرمان اوست، پرها و دم زدن آن را شمرده است، و پاهايش را برترى و خشكى استوار كرده است
وَ قَدَّرَ أَقْوَاتَهَا وَ أَحْصَى أَجْنَاسَهَا
و روزى آن را مقدّر فرموده، و جنسهاى آن را به شمار در آورده است
فَهَذَا غُرَابٌ وَ هَذَا عُقَابٌ وَ هَذَا حَمَامٌ وَ هَذَا نَعَامٌ
اين كلاغ است و اين عقاب، و اين كبوتر است و اين شتر مرغ
دَعَا كُلَّ طَائِرٍ بِاسْمِهِ وَ كَفَلَ لَهُ بِرِزْقِهِ
هر پرنده را به نام آن خواند، و روزى او را پذيرفت و بدو رساند
وَ أَنْشَأَ اَلسَّحَابَ اَلثِّقَالَ فَأَهْطَلَ دِيَمَهَا وَ عَدَّدَ قِسَمَهَا
و ابر گرانبار را بيافريد و باران پيوسته را از آن ببارانيد، و نصيب هر جا را معين گردانيد
فَبَلَّ اَلْأَرْضَ بَعْدَ جُفُوفِهَا وَ أَخْرَجَ نَبْتَهَا بَعْدَ جُدُوبِهَا
و زمين را، از پس آنكه خشك بود، تر كرد، و پس از آنكه رستنى نداشت گياه از آن برآورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
185 و از خطبههاى آن حضرت است
حمد اللّه تعالى
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لاَ تُدْرِكُهُ اَلشَّوَاهِدُ وَ لاَ تَحْوِيهِ اَلْمَشَاهِدُ وَ لاَ تَرَاهُ اَلنَّوَاظِرُ وَ لاَ تَحْجُبُهُ اَلسَّوَاتِرُ
سپاس خدايى را كه حسّهاى ظاهرى، او را نتواند دريافت، و هيچ جاى فرا گرفتن وى را در خود، بر نتواند تافت. ديدهها او را نخواهد ديد، و پوششها وى را نتواند پوشيد
اَلدَّالِّ عَلَى قِدَمِهِ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ وَ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلَى وُجُودِهِ
به حادث بودن آفريدههايش، قديم بودن خود را بيان دارنده است، و با پديد آوردن مخلوقاتش، هستى خويش را نماينده ،
وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لاَ شَبَهَ لَهُ
و با همانند بودن آنان به يكديگر بىهمانندى خود را نشان دهنده
اَلَّذِي صَدَقَ فِي مِيعَادِهِ وَ اِرْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِي خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَيْهِمْ فِي حُكْمِهِ
خدايى كه در وعدۀ خود راست گفتار است، و از ستم كردن بر بندگان به دور و به كنار. با آفريدگانش به دادكار كند، و در حكم خود بر آنان با عدل رفتار كند
مُسْتَشْهِدٌ بِحُدُوثِ اَلْأَشْيَاءِ عَلَى أَزَلِيَّتِهِ وَ بِمَا وَسَمَهَا بِهِ مِنَ اَلْعَجْزِ عَلَى قُدْرَتِهِ وَ بِمَا اِضْطَرَّهَا إِلَيْهِ مِنَ اَلْفَنَاءِ عَلَى دَوَامِهِ
نوپديد بودن موجودات گواه است كه او هميشه بوده است، و نشان عجزى كه در آفريدهها نهاده، توانايى او را نموده است، و به نيست شدنى كه آفريدگان را از آن ناچار ساخته، دليل آرد كه خود پاينده است
وَاحِدٌ لاَ بِعَدَدٍ وَ دَائِمٌ لاَ بِأَمَدٍ وَ قَائِمٌ لاَ بِعَمَدٍ
يگانه است نه به شمار، هميشه است و به خود پايدار، برپاست نه با نگاهدار
تَتَلَقَّاهُ اَلْأَذْهَانُ لاَ بِمُشَاعَرَةٍ وَ تَشْهَدُ لَهُ اَلْمَرَائِي لاَ بِمُحَاضَرَةٍ
ذهنها او را از روى اوصاف شناسد و به درك او نرسد، و نشان خلقت او هر جا بر وجود وى گواهى دهد، نه آنكه او تنها در آنجا بود
لَمْ تُحِطْ بِهِ اَلْأَوْهَامُ بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا وَ بِهَا اِمْتَنَعَ مِنْهَا وَ إِلَيْهَا حَاكَمَهَا
وهمها او را فرا نگيرد، بلكه براى آنها در ديگر آفريدهها جلوه كرد، و نماياند كه او را به تصوّر نتوانند در آورد، و داورى را به عهدۀ آنها انداخت تا بدانند كه او را هرگز چنانكه بايد نتوانند شناخت .
لَيْسَ بِذِي كِبَرٍ اِمْتَدَّتْ بِهِ اَلنِّهَايَاتُ فَكَبَّرَتْهُ تَجْسِيماً وَ لاَ بِذِي عِظَمٍ تَنَاهَتْ بِهِ اَلْغَايَاتُ فَعَظَّمَتْهُ تَجْسِيداً بَلْ كَبُرَ شَأْناً وَ عَظُمَ سُلْطَاناً
او نه بزرگى است داراى درازا و پهنا و ژرفا گرديده، و درازى و پهنى و ژرفايى، او را داراى جسمى بزرگ گردانيده، و نه تناورى است حدّها آن را به نهايت رسانيده و كالبدى ستبرش گردانيده، بلكه بزرگى او در مقام و رتبت است، و عظمت او در قدرت و سلطنت
الرسول الأعظم
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَلصَّفِيُّ وَ أَمِينُهُ اَلرَّضِيُّ صلىاللهعليهوآله
و گواهى مىدهم كه محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) بندۀ اوست، و فرستادۀ برگزيدۀ او، و امانتدار پسنديدۀ اوست. درود خدا بر او و آل او باد
أَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ اَلْحُجَجِ
او را با حجّتهاى الزام كننده فرستاد
وَ ظُهُورِ اَلْفَلَجِ وَ إِيضَاحِ اَلْمَنْهَجِ فَبَلَّغَ اَلرِّسَالَةَ صَادِعاً بِهَا وَ حَمَلَ عَلَى اَلْمَحَجَّةِ دَالاًّ عَلَيْهَا وَ أَقَامَ أَعْلاَمَ اَلاِهْتِدَاءِ وَ مَنَارَ اَلضِّيَاءِ وَ جَعَلَ أَمْرَاسَ اَلْإِسْلاَمِ مَتِينَةً وَ عُرَى اَلْإِيمَانِ وَثِيقَةً
و با پيروزى آشكار، و راه پديدار. پس رسالت خود را آشكارا رساند، و مردم را به راه راست واداشت و آن راه را بديشان نماياند. نشانهها بر پا كرد براى راه يافتن، با چراغهايى روشن. رشتههاى احكام اسلام را استوار كرد. و دستآويزهاى آن را محكم و پايدار
منها في صفة خلق أصناف من الحيوان
از اين خطبه است در صفت آفرينش گونههاى جانداران
وَ لَوْ فَكَّرُوا فِي عَظِيمِ اَلْقُدْرَةِ وَ جَسِيمِ اَلنِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى اَلطَّرِيقِ وَ خَافُوا عَذَابَ اَلْحَرِيقِ
و اگر در بزرگى قدرت و كلانى نعمت او مىانديشيدند، به راه راست باز مىگرديدند، و از آتش سوزان عذاب مىترسيدند
وَ لَكِنِ اَلْقُلُوبُ عَلِيلَةٌ وَ اَلْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ
ليكن دلها بيمار است و بينشها عيبدار
أَ لاَ يَنْظُرُونَ إِلَى صَغِيرِ مَا خَلَقَ كَيْفَ أَحْكَمَ خَلْقَهُ وَ أَتْقَنَ تَرْكِيبَهُ وَ فَلَقَ لَهُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ سَوَّى لَهُ اَلْعَظْمَ وَ اَلْبَشَرَ
آيا به خردترين چيزى كه آفريده نمىنگرند، كه چسان آفرينش او را استوار داشته و تركيب آن را برقرار؟ آن را شنوايى و بينايى بخشيده و برايش استخوان و پوست آفريده
اُنْظُرُوا إِلَى اَلنَّمْلَةِ فِي صِغَرِ جُثَّتِهَا وَ لَطَافَةِ هَيْئَتِهَا لاَ تَكَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ اَلْبَصَرِ وَ لاَ بِمُسْتَدْرَكِ اَلْفِكَرِ كَيْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا وَ صُبَّتْ عَلَى رِزْقِهَا تَنْقُلُ اَلْحَبَّةَ إِلَى جُحْرِهَا وَ تُعِدُّهَا فِي مُسْتَقَرِّهَا
بنگريد به مورچه و خردى جثّۀ آن، و لطافتش، در برون و نهان. چنان است كه به گوشۀ چشمش نتوان ديد، و با انديشيدن به چگونگى خلقتش نتوان رسيد. چگونه بر زمين جنبد و به روزى خود خنبد. دانه را به لانۀ خود برد، و در قرارگاه خويش آمادهاش كند
تَجْمَعُ فِي حَرِّهَا لِبَرْدِهَا وَ فِي وِرْدِهَا لِصَدَرِهَا
در گرما براى سرماى خود فراهم آرد، و به هنگام درون رفتن، برون شدن را فراياد دارد
مَكْفُولٌ بِرِزْقِهَا مَرْزُوقَةٌ بِوِفْقِهَا لاَ يُغْفِلُهَا اَلْمَنَّانُ وَ لاَ يَحْرِمُهَا اَلدَّيَّانُ وَ لَوْ فِي اَلصَّفَا اَلْيَابِسِ وَ اَلْحَجَرِ اَلْجَامِسِ
رزق او پذيرفته گرديده و روزيش در خور وى رسيده. نعمت دهنده او را وانگذارد، و پاداش دهنده محرومش ندارد، هرچند بر خشك سنگى باشد صاف و تابان، يا بر سنگى فسرده در بيابان ،
وَ لَوْ فَكَّرْتَ فِي مَجَارِي أَكْلِهَا فِي عُلْوِهَا وَ سُفْلِهَا وَ مَا فِي اَلْجَوْفِ مِنْ شَرَاسِيفِ بَطْنِهَا وَ مَا فِي اَلرَّأْسِ مِنْ عَيْنِهَا وَ أُذُنِهَا لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَباً وَ لَقِيتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَباً
و اگر بنگرى در گذرگاههاى خوراك او كه چسان از بالا و زير پيوسته است به هم ، و آنچه درون اوست از غضروفهاى آويخته به دنده تا شكم، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش هم، از آفرينش او جز شگفتى نتوانى، و در وصف او به رنج درمانى
فَتَعَالَى اَلَّذِي أَقَامَهَا عَلَى قَوَائِمِهَا وَ بَنَاهَا عَلَى دَعَائِمِهَا
پس، بزرگ است خدايى كه او را بر دست و پاهايش برپا داشت و بر ستونهاى بدنش نگاه داشت. در آفرينش آن آفرينندهاى با او انباز نبود
لَمْ يَشْرَكْهُ فِي فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ وَ لَمْ يُعِنْهُ عَلَى خَلْقِهَا قَادِرٌ
و در خلقت آن توانايى، وى را كارساز نه
وَ لَوْ ضَرَبْتَ فِي مَذَاهِبِ فِكْرِكَ لِتَبْلُغَ غَايَاتِهِ مَا دَلَّتْكَ اَلدَّلاَلَةُ إِلاَّ عَلَى أَنَّ فَاطِرَ اَلنَّمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ اَلنَّخْلَةِ
اگر فكرت خود را در گونهگون راهها ى آفرينش بگردانى تا خود را به نهايت آن راهها رسانى، تو را جز اين نشان ندهد كه آفرينندۀ مورچه و خرمابن يكى بود
لِدَقِيقِ تَفْصِيلِ كُلِّ شَيْءٍ وَ غَامِضِ اِخْتِلاَفِ كُلِّ حَيٍّ
به خاطر دقّتى كه جدا جدا در آفرينش هر چيز به كار رفته است، و اختلاف دقيق و ديرياب كه در خلقت هر جاندار با جاندارى ديگر نهفته است
وَ مَا اَلْجَلِيلُ وَ اَللَّطِيفُ وَ اَلثَّقِيلُ وَ اَلْخَفِيفُ وَ اَلْقَوِيُّ وَ اَلضَّعِيفُ فِي خَلْقِهِ إِلاَّ سَوَاءٌ
و ميان كلان و نازك اندام، و گران و سبك، و نيرومند و ناتوان، در آفرينش جز همانندى نيست
خلقة السماء و الكون
وَ كَذَلِكَ اَلسَّمَاءُ وَ اَلْهَوَاءُ وَ اَلرِّيَاحُ وَ اَلْمَاءُ
و خلقت آسمان، و هوا، و بادها، و آب يكى است
فَانْظُرْ إِلَى اَلشَّمْسِ وَ اَلْقَمَرِ وَ اَلنَّبَاتِ وَ اَلشَّجَرِ وَ اَلْمَاءِ وَ اَلْحَجَرِ وَ اِخْتِلاَفِ هَذَا اَللَّيْلِ وَ اَلنَّهَارِ وَ تَفَجُّرِ هَذِهِ اَلْبِحَارِ وَ كَثْرَةِ هَذِهِ اَلْجِبَالِ وَ طُولِ هَذِهِ اَلْقِلاَلِ وَ تَفَرُّقِ هَذِهِ اَللُّغَاتِ وَ اَلْأَلْسُنِ اَلْمُخْتَلِفَاتِ
پس بنگر در آفتاب و ماه، و درخت و گياه، و آب و سنگ، و شب و روز رنگارنگ، و روان گشتن اين درياها، و فراوانى اين كوهها، و درازى ستيغهاى كوه، و گونهگونى لغتها و زبانهاى مردم انبوه .
فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْكَرَ اَلْمُقَدِّرَ وَ جَحَدَ اَلْمُدَبِّرَ
پس واى بر آن كه تقدير كننده را نپذيرد، و تدبير كننده را ناآشنا گيرد
زَعَمُوا أَنَّهُمْ كَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ وَ لاَ لاِخْتِلاَفِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ
پنداشتهاند همچون گياهانند كه آنان را كارندهاى نيست و اختلاف صورتهاشان را سازندهاى
وَ لَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى حُجَّةٍ فِيمَا اِدَّعَوْا وَ لاَ تَحْقِيقٍ لِمَا أَوْعَوْا وَ هَلْ يَكُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ
در. آنچه ادعا كردند حجّتى نياوردند. و نه تحقيقى كردند در آنچه فرا گرفتند آيا هيچ بنايى بود بىسازنده، يا جنايتى بىجنايت كننده
خلقة الجرادة
وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِي اَلْجَرَادَةِ إِذْ خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ حَمْرَاوَيْنِ وَ أَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَيْنِ قَمْرَاوَيْنِ وَ جَعَلَ لَهَا اَلسَّمْعَ اَلْخَفِيَّ وَ فَتَحَ لَهَا اَلْفَمَ اَلسَّوِيَّ وَ جَعَلَ لَهَا اَلْحِسَّ اَلْقَوِيَّ وَ نَابَيْنِ بِهِمَا تَقْرِضُ وَ مِنْجَلَيْنِ بِهِمَا تَقْبِضُ
و اگر خواهى از ملخ بگويم كه دو ديدۀ سرخ آفريد براى آن، و دو حدقه برايش افروخت چون ماه تابان، و او را گوشى بداد پوشيده و پنهان، و برايش دهانى گشود به اعتدال، و حسّى نيرومند و به كمال. و دو دندان پيشين كه بدانها ببرد، و دو پاى داس مانند كه بدانها چيزى را بگيرد
يَرْهَبُهَا اَلزُّرَّاعُ فِي زَرْعِهِمْ وَ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ذَبَّهَا
كشاورزان در كشت خود از آن مىترسند و توانايى راندنش را ندارند
وَ لَوْ أَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ حَتَّى تَرِدَ اَلْحَرْثَ فِي نَزَوَاتِهَا وَ تَقْضِيَ مِنْهُ شَهَوَاتِهَا
هر چند همۀ كسان خود را فراهم آرند، تا گاهى كه در جست و خيزهايش روى به كشته آرد، و هر چه خواهش آن است روا دارد
وَ خَلْقُهَا كُلُّهُ لاَ يُكَوِّنُ إِصْبَعاً مُسْتَدِقَّةً
و همه اندام ملخ به اندازۀ يك انگشت باريك نيست و اين حقيقتى است .
فَتَبَارَكَ اَللَّهُ اَلَّذِي يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي اَلسَّمَوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ يُعَفِّرُ لَهُ خَدّاً وَ وَجْهاً
پس بزرگ است خدايى كه آنچه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه او را سجده نمايد، و خوار و فروتن گونه و چهره بر زمين سايد
وَ يُلْقِي إِلَيْهِ بِالطَّاعَةِ سِلْماً وَ ضَعْفاً وَ يُعْطِي لَهُ اَلْقِيَادَ رَهْبَةً وَ خَوْفاً
و از سر تسليم و ناتوانى طاعت او بپذيرد، و از بيم و ترس رشتۀ فرمانبرى او را در گردن گيرد
فَالطَّيْرُ مُسَخَّرَةٌ لِأَمْرِهِ أَحْصَى عَدَدَ اَلرِّيشِ مِنْهَا وَ اَلنَّفَسِ وَ أَرْسَى قَوَائِمَهَا عَلَى اَلنَّدَى وَ اَلْيَبَسِ
و پرنده رام فرمان اوست، پرها و دم زدن آن را شمرده است، و پاهايش را برترى و خشكى استوار كرده است
وَ قَدَّرَ أَقْوَاتَهَا وَ أَحْصَى أَجْنَاسَهَا
و روزى آن را مقدّر فرموده، و جنسهاى آن را به شمار در آورده است
فَهَذَا غُرَابٌ وَ هَذَا عُقَابٌ وَ هَذَا حَمَامٌ وَ هَذَا نَعَامٌ
اين كلاغ است و اين عقاب، و اين كبوتر است و اين شتر مرغ
دَعَا كُلَّ طَائِرٍ بِاسْمِهِ وَ كَفَلَ لَهُ بِرِزْقِهِ
هر پرنده را به نام آن خواند، و روزى او را پذيرفت و بدو رساند
وَ أَنْشَأَ اَلسَّحَابَ اَلثِّقَالَ فَأَهْطَلَ دِيَمَهَا وَ عَدَّدَ قِسَمَهَا
و ابر گرانبار را بيافريد و باران پيوسته را از آن ببارانيد، و نصيب هر جا را معين گردانيد
فَبَلَّ اَلْأَرْضَ بَعْدَ جُفُوفِهَا وَ أَخْرَجَ نَبْتَهَا بَعْدَ جُدُوبِهَا
و زمين را، از پس آنكه خشك بود، تر كرد، و پس از آنكه رستنى نداشت گياه از آن برآورد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:افشاى نفاق برج بن مسهر الطائي
گوهر بعدی:پيرامون توحيد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.