۵۲ بار خوانده شده

دلیل عدم مشورت با طلحه و زبير

و من كلام له عليه‌السلام كلم به طلحة و الزبير بعد بيعته بالخلافة و قد عتبا عليه من ترك مشورتهما و الاستعانة في الأمور بهما
205 و از سخنان آن حضرت است به طلحه و زبير پس از بيعت آنان با وى به خلافت، آن دو ناخشنود شدند كه چرا امام با ايشان مشورت نكرد و در كارها از آنان يارى نخواست.

لَقَدْ نَقَمْتُمَا يَسِيراً وَ أَرْجَأْتُمَا كَثِيراً أَ لاَ تُخْبِرَانِي أَيُّ شَيْءٍ كَانَ لَكُمَا فِيهِ حَقٌّ دَفَعْتُكُمَا عَنْهُ أَمْ أَيُّ قَسْمٍ اِسْتَأْثَرْتُ عَلَيْكُمَا بِهِ أَمْ أَيُّ حَقٍّ رَفَعَهُ إِلَيَّ أَحَدٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ ضَعُفْتُ عَنْهُ أَمْ جَهِلْتُهُ أَمْ أَخْطَأْتُ بَابَهُ
به اندك چيز ناخشنودى نشان داديد، و كارهاى بسيارى را به عهدۀ تأخير نهاديد! به من نمى‌گوييد در چه چيزتان حقى بوده است كه از شما بازداشته‌ام‌؟ و در چه كار خود را بر شما مقدم داشته‌ام‌؟ يا كدام دعوى را مسلمانى نزد من آورد كه گزاردن آن را نتوانستم‌؟ يا در آن نادان بودم، يا در حكم آن راه خطا پيمودم

وَ اَللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي اَلْخِلاَفَةِ رَغْبَةٌ وَ لاَ فِي اَلْوِلاَيَةِ إِرْبَةٌ وَ لَكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا وَ حَمَلْتُمُونِي عَلَيْهَا فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَيَّ نَظَرْتُ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا وَ أَمَرَنَا بِالْحُكْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ
به خدا، كه مرا به خلافت رغبتى نبود و به حكومت حاجتى نه، ليكن شما مرا بدان واداشتيد و آن وظيفه را به عهده‌ام گذاشتيد. چون كار حكومت به من رسيد، به كتاب خدا و آنچه براى ما مقرر نموده و ما را به حكم كردن بدان امر فرموده نگريستم، و از آن پيروى كردم

وَ مَا اِسْتَنَّ اَلنَّبِيُّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَاقْتَدَيْتُهُ فَلَمْ أَحْتَجْ فِي ذَلِكَ إِلَى رَأْيِكُمَا وَ لاَ رَأْيِ غَيْرِكُمَا وَ لاَ وَقَعَ حُكْمٌ جَهِلْتُهُ فَأَسْتَشِيرَكُمَا وَ إِخْوَانِي مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ لَوْ كَانَ ذَلِكَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْكُمَا وَ لاَ عَنْ غَيْرِكُمَا
و به سنتى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) نهاده است، و بر پى آن رفتم. نيازى نداشتم تا در اين باره از شما و جز شما نظر خواهم، و حكمى پيش نيامد كه آن را ندانم تا با شما و برادران مسلمانم مشورت رانم. اگر چنين بود مى‌نماياندم، و از شما و جز شما روى نمى‌گرداندم

وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ اَلْأُسْوَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ لَمْ أَحْكُمْ أَنَا فِيهِ بِرَأْيِي وَ لاَ وَلِيتُهُ هَوًى مِنِّي بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قَدْ فُرِغَ مِنْهُ فَلَمْ أَحْتَجْ إِلَيْكُمَا فِيمَا قَدْ فَرَغَ اَللَّهُ مِنْ قَسْمِهِ وَ أَمْضَى فِيهِ حُكْمَهُ
اما آنچه گفتيد در برابر داشتن همگان و پرداخت يكسان از بيت المال به آنان ، آن چيزى بود كه به رأى خود در آن داورى نكردم، و پى هواى خويش نرفتم. من و شما ديديم رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) در اين باره چه حكمى آورد، و چگونه آن را اجرا كرد. پس نيازم به شما نبود در قسمتى كه خدا فرمود، و حكمى كه امضا نمود

فَلَيْسَ لَكُمَا وَ اَللَّهِ عِنْدِي وَ لاَ لِغَيْرِكُمَا فِي هَذَا عُتْبَى أَخَذَ اَللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى اَلْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمُ اَلصَّبْرَ
به خدا سوگند، شما و جز شما را بر من حقى نيست تا خشنودى‌تان را جويم و راه پوزش پويم. خدا دلهاى ما و شما را به راه حق بگرداناد! و به ما و شما شكيبايى ارزانى دارد

ثم قال عليه‌السلام رَحِمَ اَللَّهُ رَجُلاً رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَيْهِ أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ وَ كَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ
پس فرمود: خدا بيامرزد كسى را كه حقى بيند و يارى آن كند يا ستمى بيند و آن را بازگرداند، و خداوند حق را ياور بود تا حق را بدو برساند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:آمادگى براى سفر آخرت
گوهر بعدی:منع از دشنامدادن به شامیان در نبرد صفین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.