۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۵

ساقیا باده که ایام طربناک آمد
داروئی ده که دوای دل غمناک آمد

جامه ناز تو افتاده مگر در بستان
سرو آن جامه به بر کرده و چالاک آمد

چه شرابست بجام تو که در مستی عشق
زهر در مشرب مستان تو تریاک آمد

صفت از رنگ رخ و بوی تو در باغ شنید
گل که با جامه خونین و دل چاک آمد

لاجرم عشق در آئینه او جلوه گر است
هر که از شایبه و زنگ هوسناک آمد

دیدم آهوی دو چشم تو بچین خم زلف
این چنین صید که دیده که بفتراک آمد

آنچنان رفت بمن زآمدن و رفتن دوست
برق سوزنده که بر خرمن خاشاک آمد

آخر ای عشق کدامی تو و جای تو کجاست
که فزون جاه تو از حیز ادراک آمد

عشق سرمد علی عالی اعلا حیدر
که برتبت وصی صاحب لولاک آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.