۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲۲

ببزم جلوه گر ار روی ماه من باشد
چه جای ماه فلک شمع انجمن باشد

خواص خویش دهد لیک دیو جم نشود
نگین جم که در انگشت اهرمن باشد

زره زحلقه زلفین تو بتن پوشم
اگر کمان قضا در کمین من باشد

گرفته خال و خطت گرد آن لب شکرین
خوش اتحادی در طوطی و زغن باشد

که دیده سرو چمن را کله نهاده بسر
که دیده ماه فلک را که در سخن باشد

زباغ خلد بدامت نشست آشفته
که چین حلقه زلف تواش وطن باشد

بگو تو حرفی و خلق ازگمان برون آور
که هر چه دل همه خواهد در آن دهن باشد

چه غم زتابش خورشید در صف محشر
مرا که تکیه بسلطان اباالحسن باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.