۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۱

پسته خندان گشود و لعل شکربار
شکر که نرخ شکرشکست ببازار

دلبر شیرین بلی چو کرد تبسم
پسته عجب نیست کاورد شکری بار

اینکه ببازار رفتی از پی یوسف
سر بنه ار زر بکیسه نیست بمقدار

شیشه بگو تا کند زسنگ کناری
صحبت نااهل را ثمر بود آزار

نشکندش قیمت وز نرخ نکاهد
گر گهری را عیان نگشت خریدار

دفتر پرهیز زآب میکده شستیم
خرقه و دستار رهن خانه خمار

میدهدم شیخ دردسر که مخور می
بیخبرند از خمار مردم هشیار

گر شکنی آن شکنج زلف پریشان
نافه چین بشکنی و طبله عطار

شور حق از سر منه دلا تو چو منصور
تا که سرافرازیت دهد بسر دار

روی نمود و جهان اسیر جنون کرد
چهره زمردم نهفت باز پریوار

هست شبی در قفای روز و ززلفت
روز مرا آمده عیان دو شب تار

حال دل آشفته چیست در خم زلفش
صعوه که منزل گرفته در دهن مار

از پی افسون مار جادوی ضحاک
به که پناه آورم بحیدر کرار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.