۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۰

گرم چو جامه بگیری شبی تو در بر خویش
چو شمع صبح بپایت فدا کنم سر خویش

گرت شکی است در اخلاص عاشق صادق
ببین در آینه یعنی برأی انور خویش

به کیقباد و جمم افتخارهاست بسی
اگر مرا بشماری زخیل چاکر خویش

گمان مبر که روی از برابرم هرگز
گرم برانی دایم تو از برابر خویش

ملامتم نکنی شاید از نظربازی
اگر در آینه بینی بماه منظر خویش

شبی که خاتم لعلت مرا بدست افتد
بملک جم ندهم کلبه محقر خویش

بغیر شاهد معنی نگنجدم در دل
چه صورتست که من کرده ام مصور خویش

بجز بیاد حق آشفته زیستن غلطست
بغیر یاد علی ره مده بخاطر خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.