۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۳

آفتاب عشق در آئینه جان زد شعاع
الوداع ای صبر و عقل ودین و ایمان الوداع

چنگ بر دل میزند چنگی زنقش وقت شد
تا که بیمطرب درآیم صوفی آسا در سماع

ساقی از جام حقیقت صندلی باده بیار
کز خمار این هوسناکی بسر دارم صداع

کسوت فقرم بده درویش صاحب منزلت
تا کنم این جامهای عاریت را انتزاع

جلوه ای کن در درون سینه ای نور علی
تا زبام کعبه دل افکنی لات و سواع

وقت خوش مستی بود بیت الشرف کوی مغان
زآفتاب جام ساقی خوش گرفته ارتفاع

تابکی آشفته از زلف و خط خوبان حدیث
صفحه دل را بشوی از خط تعلیق و رقاع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.