۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۶

نمیتابی چرا ایشمع در کاشانه عاشق
نمی آئی چرا ای گنج در ویرانه عاشق

برم یرغو بر سلطان که زلفت جای غیر آمد
چرا کردی نزول ای بیمروت خانه عاشق

گرفتم من کنم قصه زسوز دل برت هر شب
اثر کی در دل سنگت کند افسانه عاشق

غم جلانرا مخور هرگز که در عشقش تلف کردی
که رجحان بس بجان دارد دلا جانانه عاشق

بذکر شیخ تو مفتون زطوف کعبه ی مغبون
زمیخانه شنو آن نعره مستانه عاشق

بمحفل گر دهی بارم چو شمع صبحدم جانا
بشکرانه بسوزد خرقه رندانه عاشق

از آن رخسار آتشگون خبر بشنو زآشفته
خبر دارد زشمع انجمن پروانه عاشق

می مهر علی در جام دل بین محتسب بگذر
مزن سنگ جفا زین پس تو بر پیمانه عاشق

رود هر وقت غواصی بدریائی پی لؤلؤ
بخاک درگه حیدر نهان دردانه عاشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.