۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۳

همتی ساقیا که مخمورم
منتی نه بقلب رنجورم

درد سر دارم از فسرده دلان
آتشی زن زآب انگورم

پرده بردار زآتش سینا
تا بسوزی حجاب مستورم

از تو کشف غطاء آید و بس
بخشش در دیده یقین نورم

نسکه شوق عسل بسر دارم
کرده در خانه جای زنبورم

با هوای شکرلبان چه عجب
رخنه گردر سرا کند مورم

من بچنگال شاهباز غمت
چون اسیر افتاده عصفورم

خیز و از خاک راه میخواران
سرمه ای کن بدیده کورم

این هوسناکیم که در سر هست
آخر ازعشق میکند دورم

عذر میخواهمت زبوالهوسی
داری ایعشق گر تو معذورم

نافه بگشا صبا از آن سر زلف
زآنکه به گشته زخم ناسورم

آتشی زن زعشق برجانم
تازه کن آن تجلی طورم

آن بهشتم بیار در مجلس
که رهانی زجنت و حورم

شیخ را گر غرور از عمل است
من زعفو کریم مغرورم

من آشفته مدح حیدر و آل
که جز این کار نیست مقدورم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.