۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰۶

تا خماری بسر از نشه ای دوشین دارم
میل یک بوسه ای از آن لب نوشین دارم

بیستون وش بکنم سینه چو فرهاد از شوق
تا که در ملک دل آن خسرو شیرین دارم

گفتم این عقد گهر را بجمال تو که بست
گفت بر گرد قمر عقد زپروین دارم

من و همصحبتی گبر و مسلمان حاشا
کافرم گر بجز از عشق تو آئین دارم

گرد میخانه نه بیجاست طواف من مست
که در آن خانه سراغ می دیرین دارم

من و خونخواهی خود در صف محشر حاشا
که بسی شرم از آن دست نگارین دارم

باغبان سوسن و نسرین منشان کز خط و زلف
من یکی باغ پر از سوسن و نسرین دارم

ساعدی برزده و خنجر خونریز بکف
من همه چشم بر آن ساعد سیمین دارم

گفته بودی که خورم خون دل مسکینان
من سودازده هم یکدل مسکین دارم

گفتم آن چشم سیه چیست بروی چو مهت
گفت در کشور روم آهوی مشکین دارم

گو میارید دگر نافه ام از راه ختا
که دل آشفته در آن طره پرچین دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.