۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰۷

تا که بر طور دل این آتش سودازده ایم
آتش غیرت بر سینه سینا زده ایم

رشته و سبحه زنار گسستیم زهم
دست تا در خم آن زلف چلیپا زده ایم

تا که در گلشن عشق تو نواسنج شدیم
طعنها بر گل و بر بلبل شیدا زده ایم

بحر عشق است و بکشتی نتوان کرد عبور
از پی گوهر مقصود بدریا زده ایم

مصحف زهد ریائی بنهم در آتش
کاتشین می زکف آن بت ترسا زده ایم

رفت مجنون زپی لیلی اگر اندر حی
ما سراپرده بسر منزل سلمی زده ایم

تا که احرام ره کعبه عشقت بستیم
پشت پا بر حرم و دیر و کلیسا زده ایم

زیر لب خنده زنان شاهد قدسم میگفت
ما دم روح قدس در دم عیسی زده ایم

حاصل ذکر ملک نعره مستانه توست
تا بمیخانه سحر ساغر صهبا زده ایم

نازم آن ساغر مینا که زتأثیر میش
خیمه بالاتر از این گنبد مینا زده ایم

هر کس آشفته زده چنگ بدامان کسی
ما بدامان علی دست تولا زده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.