۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱۵

سروشی دوش در مستی زجانان کرد پیغامم
که گر مشتاق مائی عکسی افتاده است در جامم

زشب تا صبح بودم بر در میخانه رحمت ‏
سحر پیر مغان جامی زرأفت کرد انعامم

بزن زآن آتشین صهبا تو ساقی آتشم بر جان
که من در بزم میخواران یکی میخواره خامم

بشو سجاده ام در می که من آلوده زرقم
ببر رختم بمیخانه که من در زهد بدنامم

حدیثی زآن لب شیرین بگو مطرب در این محفل
که با تلخی می شیر و شکر ریزی تو در کامم

گرم سوزی چو نی اعضا پس از صد سال از رحلت
نوای عشق میآید زهر بندی از اندامم

حدیث از نافه چین بس کن ای عطار در مجلس
که من آشفته آنزلف مشکین سیه فامم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.