هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و عشق نافرجام خود می‌گوید. او از سوختن مانند شمع، تحمل تیرهای ملامت، و یاد همیشگی معشوق سخن می‌گوید. همچنین، از تأثیر زیبایی‌های معشوق مانند زلف او بر خود یاد می‌کند و بیان می‌کند که هیچ چیز نمی‌تواند او را از عشقش بازدارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۷۲۱

شبی که بی تو بود شمع برنیفروزم
که خود چو شمع بسوزم که تا رسد روزم

گر از کمان ملامت زنند صد تیرم
گمان مبر که زروی تو دیده بردوزم

مباد یاد سر زلف تو رود زسرم
بدیده دو کشم گر چو شمع میسوزم

از آتش رخ مغبچه ای بخواهد سوخت
هزار خرمن تقوی اگر براندوزم

تو آب میزدی ای چشم تر بر آتش دل
خبر نداشتی از آه آتش افروزم

بزیر زلف شکن در شکن بناگوشت
نمود در شب یلدا صباح نوروزم

حدیث زلف تو آشفته میکند تحریر
چه شکرهاست در این شب زبخت فیروزم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.